شمانیوز
شما نیوز

سرمقاله تمام روزنامه های امروز 9مهر

شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز):سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جمهوری اسلامی و ... را میتوانید از اینجا بخوانید:

در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه ی کیهان را مرور میکنیم که به مطلبی از حسام الدین برومند با عنوان« به نام مردم نان نخورید ! »اختصاص یافت:

موضوع این یادداشت را می شد به فضاسازی ها و عملیات روانی رسانه های غربی علیه ایران طی چند روز اخیر اختصاص داد.تماس تلفنی اوباما- روحانی و بحث پردامنه رابطه ایران و آمریکا بهانه مناسبی بوده تا در قالب سناریوها و سوژه های رسانه ای هجمه گسترده ای بر ضد اصول و محکمات جمهوری اسلامی به پیش کشیده شود.جا داشت خطوط خبری- تحلیلی این رسانه ها و شبکه های ضدانقلاب تجزیه و تحلیل و بررسی می شد تا ماهیت فریبکارانه و رویکرد خصمانه و غیرقابل اعتماد حریف بهتر و روشن تر برملا می شد.دور از اولویت و حساسیت نیست اگر این پرسش کلیدی مورد واکاوی قرار می گرفت که چه اتفاقی در نیویورک افتاده است؟آیا اتفاق بزرگی که رسانه ها و شبکه های ضدانقلاب آن را در سطحی وسیع برای مخاطبان خود پمپاژ می کنند در چارچوب منافع دوطرف بوده یا کاملا یکسویه و جهت دار است؟ اما علی رغم اهمیت مباحث یاد شده یک نکته اصلی و لایتغیر در این میان وجود دارد و آن رسالت و ماموریت حریف است که اولاً؛ از اصول خود کوتاه نخواهد آمد و ثانیاً؛ آن اصول با اصول جمهوری اسلامی همخوانی ندارد و مواجهه ایران با دشمنی به نام آمریکا به ماهیت طرفین برمی گردد و یک چالش ماهوی میان دو طرف وجود دارد و طبیعی است که این رویارویی به پایان نمی رسد مگر اینکه یک طرف، تغییر ماهیت بدهد.بنابراین از دشمن، انتظاری جز دشمنی نیست و کاملا عادی است اگر رسانه های حریف انواع و اقسام سناریوهای پیچیده و چند لایه را به صحنه آورند تا از فضای موجود امتیازی کسب کنند و یا تلاش نمایند بر ذهن مسئولان و افکار عمومی کشورمان نفوذ کرده و آنچه از قبل اراده کرده و نقشه کشیده اند در پایان کار برداشت کنند.اینکه در این پروژه موفق می شوند یا با شکست روبرو خواهند شد موضوع اصلی این نوشتار نیست و باید در جای خود بدان پرداخت. پس اجازه بدهید این یادداشت را به رفتارشناسی برخی از رسانه ها و مطبوعات داخلی اختصاص دهیم که بی محابا جدول دشمن را پر می کنند و گویا رفتار و گفتار پرسش برانگیز آنها شاقول «اعتدال» شده و هیچ صدایی را برنمی تابند و بلافاصله به منتقدان انگ افراطی و تندرو می زنند! طرفه آن که این جماعت نه خواب هستند و نه خود را به خواب زده اند بلکه می دانند چه می کنند و مانند دلال معامله ای عمل می نمایند که هدف نهایی او جوش خوردن معامله است و طرفی که می خواهد احتیاط بیشتری کند و با دقت و با چشمانی باز پای معامله بیاید به هزار وعده توخالی او را قانع نموده و از سوی دیگر؛ به مدح و ستایش طرف دیگر معامله می پردازند تا کاملا موانع برچیده شود و شخص محتاط در فضای ساختگی بغلتد و صحنه را مهیا ببیند غافل از آن که همه ابعاد ماجرا را ندیده و در نهایت دچار خسارت بزرگی شده که دیگر کار از کار گذشته است.دانستن اگر حق مردم است- که هست- چرا مدعیانی که دم از مردم و دانستن آنها می زدند اکنون همه ابعاد موضوع مذاکره ایران و آمریکا را برای افکار عمومی توضیح نمی دهند. واقعا همه ماجرا این فضای گل و بلبلی است که برخی رسانه های مدعی اصلاحات ترسیم کرده اند یا خدای ناکرده نان خوردن به نام مردم حرفه و سرقفلی آنها شده و چون ذی نفع هستند تنها یک روی سکه را بازگو می نمایند.در این باره اشاره به مستنداتی ضروری است تا از تحرکات و تکاپوی رسانه ای جریانی که خط نرمش با مختصات سازش! را پیگیری و رهگیری می کند رونمایی شود: 1- محور عمده جریان مورد اشاره و رسانه های وابسته به آن بر این مطلب متمرکز است که در بحث رابطه ایران و آمریکا، حریف کاملا و صددرصد قابل اعتماد است.البته این ابتدای داستان است. چون وقتی به طرف مقابل این چنین می شود اعتماد کرد پس به زعم این جماعت، این یک «فرصت» برای ایران محسوب می شود. و به تعبیر دیگر توپ در زمین ایران است و اکنون که حریف لبخند زده و حتی بالاتر از آن تلفن زده، نوبت ایران است که پاسخ مناسب بدهد.این در حالی است که شواهد و قرائن غیرقابل خدشه و رفتار آشکار طرف آمریکایی به وضوح نشان می دهد شرایط آنگونه نیست که مدعیان داخلی مانور می دهند و با واقعیت ها فرسنگ ها فاصله است. چند نمونه از اظهارات صریح و بدون ابهام مقامات آمریکایی خواندنی و قابل تامل است؛ الف- جان کری اخیرا در مصاحبه با سی بی اس می گوید: «تا زمانی که روندی قابل رسیدگی، مشخص و شفاف آغاز نشود آمریکا موضوع لغو تحریم ها علیه ایران را حتی مورد بررسی هم قرار نخواهد داد.»یعنی اگر گام اول آمریکا برای اثبات حسن نیت لغو تحریم های ضد ایرانی است این موضوع از سوی وزیرخارجه آمریکا با شروط و ادعاهای زیاده خواهانه به چالش کشیده می شود. ب- دن شاپیرو سفیر آمریکا در تل آویو روز گذشته در مصاحبه با رادیو اسرائیل به صراحت بیان می کند؛ «اهداف اسرائیل و آمریکا در قبال برنامه هسته ای ایران یکسان است» و بلافاصله اضافه می کند؛ «همکاری بی سابقه بین واشنگتن و تل آویو برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات درباره برنامه هسته ای ایران تحسین کننده است.» پ- پیش از این دو مقام آمریکایی، سوزان رایس مشاور امنیت ملی اوباما نیز در مصاحبه با سی ان ان به سوال فرید ذکریا که پرسیده بود؛ «با توجه به عبارت اوباما درباره حق دسترسی ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای، آمریکا حق غنی سازی ایران را به رسمیت شناخته است»؟ واکنش نشان داد و در پاسخ خاطر نشان می کند؛ «اوباما نگفته حق غنی سازی ایران را به رسمیت می شناسد.» طرفه آنکه سوزان رایس هم مانند دن شاپیرو تاکید می کند آمریکا و اسرائیل درباره برنامه هسته ای ایران هم نظر هستند. این اعتراف رایس و شاپیرو برای ساده لوحان و ذوق زدگان کافی نیست؟ ت- و بالاخره باید به بخشی از ماهیت و رویکرد آمریکا در مواجهه اخیر با هیئت ایرانی اشاره کرد که رسانه های غربی آن را به بیرون درز دادند. از جمله نیویورک تایمز که به صراحت می نویسد؛ بعید است که کنگره آمریکا تحریم های ضد ایرانی را لغو کند و در ادامه اذعان می نماید که شروط و خواسته های واشنگتن - بخوانید مطالبات غیرقانونی - درباره برنامه هسته ای ایران، این کشور را با شوک بزرگی روبرو خواهد کرد.معنای این عبارت نیویورک تایمز روشن است و آن اینکه ایران باید بداند هیچ نرمشی از سوی آمریکا در کار نیست.خب، با این اوصاف و در شرایطی که صحنه روشن و خواسته های زورگویانه حریف شفاف و بدون ابهام است چرا برخی در داخل تلاش می کنند به افکار عمومی کشورمان القاء نمایند که حریف آماده امتیاز دادن و نرمش است؟ عجیب است که فلان روزنامه مدعی اصلاح طلبی با آلن ایر سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه به گفت وگو می نشیند و از قول او تیتر می زند؛ «خواستار لغو تحریم ها هستیم» و این تیتر را با چاشنی عکسی از او و با حالتی به اصطلاح محجوب و دلسوزانه بر صفحه اول خود می نشاند! عکسی که سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا انگشتر عقیق نیز به دست دارد.آیا فارسی صحبت کردن و انگشتری که نماد خاصی در فرهنگ ایرانی است تضمینی برای اعتماد به کسانی است که تحریم های وحشیانه را علیه ملت ایران تصویب کردند؟و باز عجیب تر آنکه آلن ایر در مصاحبه با همین روزنامه اصلاح طلب، طلبکارانه می گوید؛ بین حرف تا عمل تفاوت هست و ما تمرکزمان بر عمل است و ایران باید از این فرصت استفاده کند و حتی تصریح می کند که اوباما و جان کری بر این باورند که گفته های روحانی باید به بوته آزمایش سپرده شود. و بالاتر از همه اینها، اینکه آلن ایر در این مصاحبه منطق همیشگی کابوها را نیز به نمایش می گذارد و تهدید می کند که؛ «بارها گفته ایم روند حل این مسئله [مسئله هسته ای ایران] از طریق دیپلماسی باز است اما برای همیشه باز نخواهد ماند.»!و بالاخره ترجیع بند ادعاهای آمریکا و غرب علیه ملت ایران را تکرار می کند؛ «ایران باید نگرانی های جامعه بین المللی را برطرف کند.» 2- محور دیگری که برخی رسانه های داخلی مدعی اصلاح طلبی دنبال می کنند گره زدن حل مشکلات اقتصادی به موضوع برقراری رابطه با آمریکاست. و این ماجرا هم به گونه ای یکسویه بازتاب داده می شود. آنچنان که جهت دار تیتر می زنند؛ «پیشروی در نیویورک، عقب نشینی استانبول» و این در حالی است که حل مشکلات اقتصادی و بخصوص راه مقابله با تحریم ها، باید مبتنی بر «پیشرفت اقتصادی درون زا» و «اقتصاد مقاومتی» باشد، نه تصور مذاکره با کشوری که خود در بحران اقتصادی به سر می برد. 3- برخی رسانه های مدعی اصلاحات مقارن با فضایی که خود ترسیم کرده اند خط خیانت به آرمان ها و اصول و محکمات جمهوری اسلامی را در پیش گرفته اند و عجیب است که گستاخانه و بی پروا ستون مقاله و یادداشت خود را به کارشناسان رسانه های ضد انقلاب مانند بی بی سی و صدای آمریکا می سپارند آیا این بسترسازی برای تحمیل شرایط به دولت فعلی نیست؟ آیا تلاش می شود بازگشت دیجیتال و رسانه ای فتنه گران فراری مهیا شود تا فضا را به نفع آمریکا و ارباب شان سوق دهند؟ گفتنی های دیگری هم وجود دارد که به آنها خواهیم پرداخت. سید حمید حسینی در ستون سرمقاله روزنامه خراسان در مطلبی با عنوان« مذاکره با آمريکا؛خوشبين نيستيم؛ بدبين هم نباشيم »اینگونه نوشت: طي روزهاي گذشته و پس از گفت وگوي تلفني روساي جمهور ايران و آمريکا واکنش ها و اظهارنظرهاي متفاوتي درباره اين مسئله ابراز شده است. واکنش هايي که طيفي از تحسين و تمجيد تا انتقاد و تخطئه را دربرمي گيرد.به طور مشخص موافقان آن را يک پيروزي براي ايران وديپلماسي جديد آن و مخالفان نيز اين اقدام را نوعي امتياز دادن به حريف و افتادن در دام او قلمداد مي کنند. بماند که در اين ميان بحث هاي مفصلي نيز درباره اين که چه کسي اول تماس تلفني را برقرار کرده است آغاز شده که به نظر مي رسد پرداختن بيش از اين به آن نوعي دورشدن از اصل قضيه و چه بسا منحرف شدن از تبعات اصلي اين اتفاق که در جاي خود بسيار مهم و به نوعي اتفاق تاريخي است باشد. حال سوال اصلي اين است که به واقع آن چه اتفاق افتاده يعني مذاکره مستقيم ايران و آمريکا پس از حدود ۳۵ سال در راستاي منافع ملي کشور بوده است يا خير ؟ براي پاسخ به اين سوال به نظر مي رسد بايد نگاهي به زمينه و به عبارتي متن تحولاتي که منجر به اين اتفاق شده بيندازيم. با روي کار آمدن دولت تدبير و اميد به طور مشخص در عرصه سياست خارجي شاهد تغيير محسوس در حوزه ادبيات ديپلماتيک بوديم اين تغيير محسوس در ادبيات ديپلماتيک دولت يازدهم که به وضوح تفاوت هاي جدي با دولت قبل از خود داشت البته چنان با ظرافت و در عين حال با برخي اقدامات عملي نيز همراه شد که به نوعي احساس واقعي بودن اين تغيير را حداقل در افکار عمومي جهاني پديد آورده است. حتي دولت ها نيز در استقبال از اين ادبيات گاه به اشتياق و گاه به اکراه به تمجيد از اين رويکرد پرداختند. اين فضاي به وجود آمده از چشم دولتمردان کاخ سفيد نيز پنهان نماند و آن ها را به اين جمع بندي رساند که نوع ادبيات مواجهه با اين دولت نمي تواند از جنس ادبيات قبلي باشد به عبارتي روحاني چنان دقيق و سنجيده ديپلماسي رسانه اي و عمومي خود را به ويژه قبل از سفر به نيويورک و در گفت وگو با شبکه ان بي سي و انتشار مقاله در واشنگتن پست به پيش برد که چاره اي براي اوباما جز سخن گفتن با ادبيات جديد با ايران از تريبون سازمان ملل باقي نگذاشت. اوباما به خوبي اين نکته را درک کرده است که استفاده از ادبيات ديپلماتيک قبلي در قبال ايران کارساز نيست و او را منزوي خواهد کرد اتفاقي که به طور مشخص براي بنيامين نتانياهو افتاده است. به عبارت ديگر تا اينجاي کار به نظر مي رسد اين تغيير در لحن آمريکا در قبال ايران مسئله اي اجتناب ناپذير و عملاً تاکتيکي جديد باشد. سوال دوم همين جا مطرح مي شود که آيا با علم به اين که اين رويکرد آمريکا يک تاکتيک است و نه تغيير رويکرد، ما بايد به مذاکره مستقيم با اين کشور تن مي داديم؟ اصولاً عرصه ديپلماسي عرصه منازعه و رقابتي فني براي کسب منافع است و قواعد خاص خود را دارد در اين عرصه شما نمي توانيد چشمان خود را ببنديد و بدون آن که زبان سخن گفتن در عرصه بين الملل را آموخته باشيد شروع به اعلام موضع کنيد در اين حالت کسي صداي شما را نخواهد شنيد و از قضا شايد از همين نقطه ضربات جدي هم دريافت کنيد. ديپلماسي تماماً به گفت وگوهاي ديپلمات ها در پشت ميزهاي گرد و مستطيل ختم نمي شود امروزه بخش عمده اي از کارکرد ديپلماسي به عرصه ديپلماسي عمومي و رسانه اي مربوط است اگر شما بتوانيد پيام خود را در سطح وسيع در عرصه جهاني به گونه اي همه فهم منتقل کنيد در اصطلاح توپ را به زمين حريف پرتاب کرده ايد. آن چه اين روزها در زمينه مناسبات ايران و آمريکا مشهود است رد و بدل شدن مداوم اين توپ در زمين اين و يا آن است. از اين منظر آن چه اوباما از تريبون سازمان ملل اعلام کرد تلاشي بود براي انتقال توپ ديپلماسي به زمين ايران که پس از اظهارات روحاني قبل از سفر به نيويورک اين توپ به وضوح در زمين آمريکا قرار گرفته بود. البته تحليل آن چه بين ايران و آمريکا در سفر رئيس جمهور به نيويورک گذشت به جابه جا شدن اين توپ نوعي فروکاستن سطح موضوع به يک مسئله شکلي است و قطعاً يک ديپلمات در رسيدن به اهداف خود از ابزارهاي متفاوتي استفاده مي کند که يکي از آن ها بحث ديپلماسي عمومي است لذا اين که صرفاً در اين سفر فقط توپ ديپلماسي عمومي بين ۲ طرف جابه جا شده و تحول ديگري رخ نداده است به نظر نمي رسد و تحليل و تفسير اين تغييرات و تحولات مجال ديگري را مي طلبد و نيازمند اطلاعات دقيق از محتواي مذاکرات ۲طرف است. اما تاکيد نگارنده بر اين تغيير شکلي مناسبات به جهت رسيدن به پاسخي براي رفتارهاي جديد ۲طرف است دراين حالت وقتي روحاني از آمادگي ايران براي مذاکره درباره سوء تفاهم ها و ابهامات سخن مي گويد و حتي تاکيد مي کند که" دولت اوبا اختيار تام پا به اين عرصه نهاده است"، در مقابل اوباما نيز علاوه بر سخنراني که از تريبون سازمان ملل انجام مي دهد که البته بسيار با ظرافت و دقيق ايراد شد- به ويژه استفاده از لفظ «حق استفاده از انرژي صلح آميز هسته اي» به جاي «حق غني سازي» که نقطه کانوني اختلاف نظر ايران و آمريکا در مسئله هسته اي بوده و به واسطه اين که بحثي فني است افکار عمومي چندان متوجه تفاوت آن نمي شوند- در خواست ديدار مستقيم روساي جمهور ۲ کشور را مطرح مي کند که از سوي روحاني رد شد جالب اين که خبر رد شدن اين درخواست نيز اولين بار از سوي منابع آمريکايي اعلام شد درحالي که برخي آن را نوعي سرشکستگي براي آمريکا عنوان کردند اما مشخص است که کاخ سفيد در چارچوب آن چه پيشتر گفتيم با استفاده از فضاي رسانه اي ايجاد شده در قبال آن درحال جلوبردن اهداف خود در عرصه ديپلماسي عمومي و به چالش کشيدن اين گفته روحاني بود که «دولت من براي حل مسئله اي اختيار تام دارد.» دراين فضا حضور نيافتن روحاني در ضيافت ناهار بان کي مون به رغم تمرکز شديد رسانه هاي جهاني بر احتمال ديدار کوتاه روساي جمهور و يا حداقل دست دادن اوباما و روحاني در اين ضيافت که البته از يکي دو روز قبل مشاوران و سخنگويان کاخ سفيد نيز در گفت وگو با رسانه ها احتمال آن را منتفي نمي دانستند و به آن دامن مي زدند و حتي يک مقام آمريکايي در گفت وگو با رويترز از زمينه چيني کاخ سفيد براي انجام اين ديدار کوتاه يا مصافحه خبر داده بود تا حد زيادي فشار ديپلماتيک را به سمت طرف ايراني منتقل کرد در اين شرايط روحاني در وضعيتي قرار گرفت که مي بايستي اقدامي براي تغيير اين فضا انجام دهد ديدار ظريف و کري در حاشيه نشست ۱+۵ بخشي از پاسخ طرف ايراني به فضاي به وجود آمده بود چرا که در تمامي ديدارهاي قبلي ايران و ۱+۵ درخواست ديدار دوجانبه از سوي مقام هاي آمريکايي تکرار مي شد و طرف ايراني آن را رد مي کرد و در نهايت گفت وگوي تلفني روحاني و اوباما را نيز مي توان تکميل کننده اين پازل دانست. به رغم مباحث به وجود آمده درباره اين که چه کسي ابتدا تماس گرفته است حداقل با توجه به توضيحات ارائه شده از سوي ديپلمات هاي ايراني به ويژه عباس عراقچي معاون وزير خارجه مشخص است که طرف ايراني نيز در انجام اين گفت وگو و تمهيد زمينه هاي آن نقش داشته است و اصولاً با توجه به فضاي پيش گفته انجام اين گفت وگو نه تنها کار اشتباهي به نظر نمي رسد حتي مي توان از آن به عنوان اقدامي هوشمندانه ياد کرد. ورود به عرصه ديپلماسي الزامات خاص خود را مي طلبد نمي توان همزمان هم ادعاي آماده بودن براي گفت وگو را داشت و هم براي گفت وگو چند پيش شرط تعيين کرد. به عبارتي "شترسواري دو لا دولا ندارد". گذشته از اين حداقل در اين تماس تلفني عزت طرف ايراني حفظ شده و اين اوباما بوده که اين تماس را برقرار کرده است. از اين گذشته اين استدلال برخي مخالفان مذاکره با آمريکا که مذاکره به معني پذيرفتن سلطه است چندان درست به نظر نمي رسد اين که ايران بخشي از اقتدار امروزه خود را به واسطه هنجارسازي هاي جديد و گفتمان ضد استکباري خود به دست آورده قابل ترديد نيست اما اين استدلال که بخشي از حفظ اين جايگاه نيز منوط به مذاکره نکردن با آمريکاست مثل پاک کردن صورت مسئله است. اگر بپذيريم که قرار است تغييري در رويکرد طرف مقابل ايجاد شود اين تغيير ابتدا بايد در ادبيات و سپس در عمل صورت گيرد و براي رسيدن به درکي دقيق تر از خواسته هاي ۲طرف که مقدمه تغيير عملي است طرفين بايد بدون واسطه هايي که عمدتاً منافع خود را نيز در اين واسطه گري لحاظ مي کنند به گفت و گو بپردازند. بنده هم معتقدم هيچ وقت نبايد اعتماد صد درصد به آمريکا داشت و برخي پالس هايي که حتي در طي روزهاي اخير نيز از سوي مقام هاي آمريکايي ارسال شده از جمله تاکيد اوباما بر حق استفاده از انرژي هسته اي به جاي برخورداري از فناوري هسته اي، سخنان صريح سوزان رئيس مشاور امنيت ملي آمريکا مبني بر اين که اوباما حق غني سازي را براي ايران به رسميت نمي شناسد، تماس تلفني اوباما با نتانياهو قبل از انجام گفت وگوي تلفني با روحاني و در عين حال سخنان جان کري بدون اشاره صريح به حق غني سازي براي ايران مبني بر اين که «ايران براي رفع تحريم ها بايد درهاي تاسيساتش را به روي بازرسان بازکند و غني سازي را در سطح پايين نگه دا رد» و ... مويد اين مسئله است. همان طور که عراقچي معاون وزير خارجه نيز تاکيد کرد: «ما هيچ گاه به آمريکايي ها اعتماد صددرصد نداشته ايم و در ادامه هم هيچگاه اعتماد صد درصد نخواهيم داشت.» اما به نظر مي رسد در شرايط فعلي با توجه به اقتدار و قدرت تاثير گذاري ايران در معادلات منطقه اي راه رسيدن به يک رهيافت واقعي و دقيق تر در باره امکان حل مشکلات 2 طرف از مسير آزمودن اين مسائل که اکنون به شکل مذاکره مستقيم ۲ طرف مطرح شده کم هزينه تر خواهد بود . چه بسا در اين مسير، راه هاي جديدي حداقل براي کاهش تنش ميان ۲ طرف نيز باز شود مثلاًدر موضوع سوريه به رغم آن که طرفين اختلاف نظرهاي راهبردي در اين خصوص دارند در مواردي هدف مشترک هم دارند مانند جلوگيري از مسلط شدن تروريست ها و القاعده که مي تواند زمينه ها يي براي همکاري فراهم کند .باز هم تاکيد مي کنم نتيجه بخش بودن اين مسير بستگي به محتواي مذاکرات، از يک سو، شيوه و سطح مذاکرات، از سوي ديگر و نتايج حاصله از آن، دارد. عوامل و موانع متعددي دراين مسير نقش آفريني مي کنند و بعيد نيست سال آينده در همين نقطه اي باشيم که هم اکنون قرار داريم. روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود مطلبی با عنوان« بيدار شويد آقاي کري! »از حنیف غفاری به چاپ رساند: جان کري وزير امور خارجه ايالات متحده آمريکا در برنامه تلويزيوني "60 دقيقه" شبکه سي بي اس به نکات قابل تاملي در رابطه با پرونده هسته اي کشورمان اشاره کرده است. وي در اين خصوص مي گويد:"رسيدن به توافق بر سر مسئله هسته اي ايران در مدت سه تا شش ماهي که حسن روحاني رئيس جمهوري ايران خواستار آن شده امکان پذير است اما تا زماني که ايران درهاي تاسيسات هسته اي خود را به روي بازرسان باز نکند تحريم ها لغو نخواهند شد. با افزايش تلاشهاي ديپلماتيک مي توان حتي زودتر از اين زمان هم به توافق رسيد و اين بستگي دارد که ايران تا چه حد آماده صداقت و شفافيت است."جان کري که گويا برنامه تلويزيوني را با ميتينگهاي انتخابات رياست جمهوري آمريکا در سال 2004 ميلادي( زماني که کري نامزد حزب دموکرات بود) اشتباه گرفته بود در ادامه عنوان کرد که ايران بايد قدمهاي سريع، شفاف و متقاعدکننده اي بردارد تا خواسته هاي جامعه بين المللي را درباره برنامه هسته ايش برآورده کند. بر اين اساس تهران بايد اقدامي صورت دهد که به آمريکا و دوستان کاخ سفيد در منطقه اثبات شود که نبايد نگران برنامه هاي هسته اي کشورمان باشند.کليت اظهارات جان کري از چند جهت قابل بررسي است. نخستين مسئله به "صلاحيت اظهار نظر آمريکا در خصوص برنامه هسته اي ايران" باز مي گردد. چنانچه تا کنون بارها اشاره شده است کاخ سفيد به جهت توليد و استفاده از سلاح هاي ميکروبي و شيميايي( در فلوجه عراق) و حتي استفاده از بمب هسته اي در هيروشيما و ناکازاکي اصلي ترين مولد و مروج تروريسم هسته اي در نظام بين الملل محسوب مي شود. در چنين شرايطي اساسا دولت آمريکا و وزير امور خارجه اين کشور صلاحيت اظهار نظر در خصوص مسائل مربوط به پرونده هسته اي ايران را ندارند.نکته ديگري که در اين خصوص به نظر مي رسد، لحن جان کري در قبال ايران است. کري همه چيز را منوط به شفاف سازي و صداقت جمهوري اسلامي ايران کرده است. عوض شدن جاي "شاکي" و "متهم" در سخنان کري بسي مضحکانه به نظر مي رسد! گويا آقاي جان کري فراموش کرده است که طرح ادعاهاي کاذب و مطالعات ادعايي و غير حقوقي در خصوص پرونده هسته اي ايران دستپخت وي و سران دو حزب دموکرات و جمهوريخواه آمريکا بوده است! از سوي ديگر، تعيين فاصله زماني 3 تا 6 ماهه از سوي رئيس جمهور محترم کشورمان در خصوص حل و فصل پرونده هسته اي سوء تفاهم کودکانه اي را در ذهن جان کري به وجود آورده است.اعلام اين بازه زماني توسط آقاي دکتر روحاني به معناي اين نيست که جمهوري اسلامي ايران آماده است در مدت 3 تا 6 ماه در گوشه ميدان ساکن ايستاده و شاهد رقص پا و خط و نشان کشيدن هاي اوباما و کري باشد! اعلام بازه زماني فوق صرفا يک پيام براي آمريکا دارد: اينکه جمهوري اسلامي ايران بيش از اين سياسي کاري آغشته به دروغ را از سوي آمريکا بر نمي تابد و کاخ سفيد بايد در اسرع وقت از فضايي که به دست خود ايجاد کرده است خارج شود. به عبارت بهتر، اعلام بازه زماني فوق فرصتي به آمريکا جهت اصلاح مواضع نادرست و وقيحانه خود در قبال پرونده هسته اي ايران است نه يک درخواست مدت دار براي طلب ملاطفت کاخ سفيد با تهران!وزير امور خارجه ايالات متحده آمريکا فراموش کرده است که دولت و کشور متبوعش مقصر اعمال تحريم هاي يکجانبه و ظالمانه عليه کشورمان و اعمال فشار بر روي ملت ايران طي سالهاي اخير هستند. در چنين شرايطي قاعدتا وي بايد خود را براي "تعظيم بدل از عذرخواهي" در برابر ايران آماده کند نه چيز ديگر!حداقل انتظار اين بود که آقاي کري پس از شکست سال 2004 خود در برابر جرج بوش برخي قواعد و بايسته هاي بازي در عالم سياست را براي جلوگيري از شکستهاي آتي فراگيرد! با اين حال اظهارات اخير وي نشان مي دهد که وي هنوز از درک پيامهاي گويا در فضاي ديپلماسي عاجز است.از اين رو بهتر است کري پيش از آنکه با ادامه توهمات وسوء تفاهم هاي خود براي دستگاه سياست خارجي آمريکا هزينه تراشي کند، نزد افرادي مانند جيمي کارتر و برژينسکي و حتي مادلين آلبرايت برود و کمي از آنها ملزومات و پيش شرطهاي سخن گفتن محاسبه شده در عالم سياست را ياد بگيرد! وزير امور خارجه آمريکا،که گويا بابت ملاقات با وزير امور خارجه کشورمان در نيويورک به شدت از سوي نتانياهو و آويگدور ليبرمن مورد مواخذه قرار گرفته است، اعلام کرده است که متحدان آمريکا در خاورميانه بايد نسبت به مسئله هسته اي ايران خيالي آسوده داشته باشند! با يک قرينه يابي ساده مي توان دريافت که منظور وزير امور خارجه آمريکا از متحدان و رفقاي کاخ سفيد، بيشتر رژيم اشغالگر قدس است. کري در صدد است به رژيمي که بنا بر اعتراف ايهود اولمرت نخست وزير سابق آن داراي کلاهک هاي هسته اي و بسيار خطرناک بوده و به قول محمد البرادعي مدير کل سابق آژانس بين المللي انرژي اتمي اصلي ترين خطر براي منطقه محسوب مي شود در خصوص صلح آميز بودن برنامه هسته اي ايران تضمين دهد! اين سخن کري خود تلفيقي از تراژدي و طنز است که مي تواند در آينده به عنوان يک شاهد مثال جهت تدريس مبحث "گزافه گويي در روابط بين الملل " در دانشگاههاي آمريکا مورد استفاده قرار گيرد! شايد بهترين پيشنهاد به دولت جناي آقاي دکتر روحاني اين باشد که به جان کري به عنوان وزير امور خارجه آمريکا فرصتي دهد تا بيش از اين دچار توهمات پارانوئيدي سياسي در قبال کشورمان نشود.البته در اين خصوص بايد منصفانه نگريست و به آقاي کري حق داد! وي درست در زماني اين سخنان را بر زبان مي راند که چرخش آمريکا به دکترين انزواگرايانه مونروئه پس از دهه ها ماجراجويي و کشتار و توطئه در عرصه سياست خارجي امري اجتناب ناپذير است. از سوي ديگر، کري و اوباما بايد در سال 2014 ميلادي خود را براي اعلام شکست رسمي آمريکا در افغانستان آماده کنند. کري که خود در جنگ ويتنام حضور داشته است، به خوبي مي داند که بالابردن پرچم سفيد از سوي فرزندان جرج واشنگتن چه عواقب و تبعاتي براي کاخ سفيد خواهد داشت.مهم تر اينکه کاخ سفيد در حل معماي دمشق نيز ناکام مانده و سازمان سيا که قرار بود از سال 2012 ميلادي مدل "سوريه منهاي اسد" را در دمشق اجرا کند، هم اکنون نسبت به پيروزي رئيس جمهور سوريه در انتخابات سراسري آتي در سوريه هشدار مي دهد! مذاکرات سازش ميان تشکيلات خودگردان و تل آويو که کري باني از سرگيري آن بوده است نيز نه تنها بر وفق مراد واشنگتن پيش نمي رود، بلکه به عالمي جهت اتحاد بيشتر در محور مقاومت و افتراق بيشتر در ميان سياستمداران صهيونيستي تبديل شده است. اين در حاليست که در عرصه سياست داخلي نيز دولت اوباما آسيب پذير نشان داده است. حتي ديروز اعلام شد که دولت آمريکا با شکست مذاکرات مقامات کاخ سفيد و کنگره در خصوص بودجه اين کشور، در آستانه تعطيلي قرار گرفته است.بنابراين اوباما عملا قدرت تمرکز موثر خود را در عرصه بين المللي از دست داده است. در چنين شرايطي نمي توان سخنان مطرح شده از سوي جان کري را اظهاراتي برخاسته از يک ذهن بي دغدغه ( به لحاظ سياسي) دانست.جان کري مانند باراک اوباما نسبت به مطالعات ادعايي دروغين کشورش در قبال برنامه هسته اي ايران آگاه است.برنامه هسته اي کشورمان از ابتدا تاکنون به طور منظم زير نظر آژانس بين المللي اتمي قرار داشته و ايران همواره بر حق خود براي استفاده از انرژي هسته اي براي توليد انرژي و مصارف پزشکي تاکيد کرده است. از سوي ديگر، آقاي دکتر ظريف به عنوان وزير امور خارجه کشورمان به صورتي صريح در گفتگو با شبکه تلويزيوني ABC اعلام کرده است که حق ايران در استفاده از انرژي هسته اي قابل مذاکره نيست و ايران هيچ گاه اورانيوم را در حدي که براي توليد سلاح هسته اي مناسب باشد غني نکرده است...در نهايت اينکه اظهارات اخير کري تنها در دو حالت قابل تفسير است. از يک سو اين اظهارات مي تواند نشان از کژفهمي مقامات آمريکايي نسبت به پرونده هسته اي ايران و رويکرد سياسي و بين المللي دولت آقاي دکتر روحاني و از سوي ديگر نشانه اي دال بر عدم حسن نيت مقامات آمريکايي در پذيرش حقوق مسلم هسته اي ملت ايران باشد. در هر دو حالت ، اين ايالات متحده آمريکاست که بايد رويکرد خود را در قبال تهران تغيير دهد. اصلاح "ديدگاه" يا "گفتار" مقامات آمريکايي مقوله اي نيست که از آن سوي آتلانتيک هدايت شود! جان کري در نخستين آزمون گفتاري خود پس از مذاکرات صورت گرفته در نيويورک مردود شود. بدون شک تعداد دفعات شرکت دوباره وي و ديگر مقامات آمريکايي در آزمون هاي مجدد نامحدود نخواهد بود! مقاله ی سید سروش صاحب فصولی را که باعنوان« رويكرد بانك مركزي و نوسانات ارزي »در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید با هم میخوانیم: اظهارات چندي قبل رئيس كل بانك مركزي در مورد قيمت ارز در بازار آزاد و تاكيد وي بر اينكه دلار حدود 3 هزار تومان (2900تومان) در كف قيمتي خود قرار دارد، واكنش هاي گسترده و البته متفاوتي را به دنبال داشت.همزماني تقريبي اتفاقات ديپلماتيك در جريان سفر رئيس جمهوري به آمريكا كه انتظارات فراواني را براي كاهش قيمت دلار ايجاد كرده بود به دامنه اين واكنش ها افزود خصوصا اينكه قيمت دلار آنچنان كه افكار عمومي انتظار داشت، كاهش نيافت و همين مسئله نيز باعث شد، انتقادات به سخنان رئيس كل بانك مركزي ادامه يابد چرا كه منتقدان سخنان وي را علت عدم كاهش قيمت ارز قلمداد مي كردند.حال پرسش اساسي اين است كه طبق گفته منتقدان آيا رئيس كل بانك مركزي سخن اشتباهي به زبان آورده است و بايد مورد بازخواست قرار بگيرد يا اينكه موضوع پيچيدگي هاي فراوان ديگري نيز دارد كه توجه به آنها ضرورت دارد؟ الف -پيش از هر چيز بايد به بررسي اين موضوع پرداخت كه اساسا چرا افكار عمومي انتظار دارد قيمت دلار كاهش يابد؟ پاسخ شايد اين باشد كه جهش شديد دلار طي 5/2 سال اخير و افزايش 3 برابري آن در اين مدت كوتاه اينچنين القا مي كند كه قيمت فعلي قطعا كاذب و غيرواقعي است بنابر اين بايد حباب آن از بين برود.اما آيا واقعا اين گونه است؟ آيا دلار سه هزار توماني داراي حباب است؟ به اعتقاد بسياري از كارشناسان اين گونه نيست. براي توضيح بايد به شيوه هاي محاسبه قيمت ارز دقت كرد. يكي از متداول ترين اين شيوه ها، محاسبه مابه التفاوت تورم داخلي با تورم كشوري است كه قرار است ارزش پول ملي با پول ملي آن مقايسه شود. بنابر اين در مورد دلار بايد تورم كشور خودمان را با تورم كشور آمريكا به عنوان دارنده دلار مقايسه كنيم. بررسي ها نشان مي دهد طي يك دهه گذشته هر ساله اختلافي حداقل 15درصدي ميان نرخ تورم ايران و آمريكا وجود داشته است. به عبارت ديگر طي يك دهه تقريبا 150 درصد بر اختلاف تورم ايران و آمريكا انباشته شد و اين يعني افزايش 5/2 برابري در نسبت برابري قيمت ريال و دلار. اين اتفاق در حالي رخ داده كه در همين مدت نرخ برابري ريال در مقايسه با دلار ثابت مانده است.به عبارت ديگر اگر دولت ها طي اين دوره اجازه تعديل نرخ برابري دلار و ريال را داده بودند، قيمت دلار در حال حاضر حدود 2500 تومان بود يعني همان قيمتي كه امروز به ارز مبادله اي معروف شده است و اگر هزينه هاي حواله و.... را به آن اضافه كنيم به حدود 2800 تومان براي واردكنندگان مي رسد.از مجموع اين محاسبات اينگونه مي توان نتيجه گرفت كه در واقع دلار طي دو سال و نيم اخير، عقب ماندگي قيمت خود را كه طي اين سال ها با فشار دولت ها دچار آن شده بود، جبران كرده است و باز به عبارت ديگر قيمت دلار مانند كالاهاي ديگر افزايش يافته است نه اينكه دولت يا بانك مركزي، آن را گران مي فروشند. اگر بخواهيم در اين موقعيت علتي براي اين جهش يك باره بيابيم بايد به عدم اجراي قانون برنامه چهارم طي سال هاي 84 تا 89 اشاره كنيم چرا كه بنابر اين قانون، قيمت ارز بايد متناسب با مابه التفاوت نرخ تورم داخلي و خارجي و شرايط كشور تعديل شود اما در اين مدت، اجراي قانون معطل ماند و فنر قيمت دلار را فشرده و فشرده تر كرد.ب - پرسش دومي كه شايد پاسخ به آن در شرايط فعلي لازم باشد چيستي رويكرد بلند مدت به دلار است. طبيعي است در شرايطي كه نرخ رشد توليد ناخالص داخلي، حجم صادرات، ميزان رشد نقدينگي، تورم، تراز تجاري و... در يك كشور مطلوب باشد، مي توان و بايد انتظار داشت ارزش پول ملي آن كشور نيز به ميزان متعادلي برسد. (البته بحث دامپينگ ارزي در جاي خود بايد بررسي شود) به عبارت ديگر نرخ ارز نيز مانند برخي متغيرهاي ديگر از جمله نرخ سود بانكي، معلول شرايط كلي حاكم برا قتصاد هر كشور است. اين توقعي غير علمي و نادرست خواهد بود اگر در وضعيتي كه تراز تجاري غيرنفتي كشورمان مناسب نيست، تورم بالاي 35 درصدي در اقتصاد وجود دارد، نرخ رشد نقدينگي هيچ تناسبي با نرخ رشد توليد ناخالص داخلي ندارد، حدود نيمي از ظرفيت توليدي صنايع كشور غير فعال است و... صرفا به اعتبار بروز نشانه هايي تاكيد مي كنيم، نشانه هايي، از بهبود شرايط سياسي در عرصه بين المللي، انتظار داشته باشيم قيمت دلار به ناگاه و شديدا كاهش يابد چرا كه در عمل تمامي عوامل موثر در افزايش قيمت همچنان و با قوت مشغول اثرگذاري هستند. ج - پرسش سوم اين است كه چرا رئيس كل بانك مركزي از قيمت حدود 3 هزار تومان به عنوان قيمت نسبتا واقعي دلار دفاع كرد؟ مگر بانك مركزي و رئيس كل آن نبايد مدافع و محافظ ارزش پول ملي باشند پس چرا آقاي سيف با چنين سخناني، به نوعي مانع كاهش قيمت دلار شد آن هم در حالي كه اگر اين سخنان گفته نمي شد، قيمت دلار با اتفاقاتي كه در سفر رئيس جمهور به نيويورك رخ داد حتما كاهش شديدي مي يافت؟ به نظر مي رسد قصد وي از به زبان آوردن چنين جملاتي كه معمولا از زبان روساي كل بانك هاي مركزي كمتر شنيده مي شود، جلوگيري از ايجاد نوسانات كاذب در بازار ارز بوده است. به عبارت ديگر رئيس كل بانك مركزي با علم به شرايط كلي حاكم بر اقتصاد كشور و آگاهي از اينكه عوامل موثر در بالا نگاه داشتن قيمت دلار مانند نرخ رشد اقتصاد، نرخ تورم، نقدينگي و... همچنان پابرجا هستند و در كوتاه مدت نيز اصلاح نمي شوند، براي نقش آفريني عامل رواني در بازار كف و سقف تعيين كرده است و اين يعني محدودسازي نوسانات غيرضروري در بازار كه مطالبه و خواست تمامي فعالان اقتصادي است. د - متاسفانه برخي افراد و جريان هاي سياسي در برخورد با رويكرد بانك مركزي، كارشناسانه و صادقانه عمل نكردند. اين افراد و جريان ها به جاي اينكه با استدلال هاي اقتصادي و كارشناسي، رويكرد صحيح را براي افكار عمومي تشريح كنند با شعار حمايت از معيشت مردم و حفظ ارزش پول ملي، فضا را براي بانك مركزي و دولت در راستاي اصلاح ريشه اي مشكلات ارزي مخدوش كردند. برخي از اين افراد با وجود اينكه دسترسي هاي مستقيمي به مجموعه مديران و مسئولان بانك مركزي داشته و دارند در عرصه عمومي و با سخنراني، نامه نگاري و مصاحبه تنها بخشي از مسائل را عنوان مي كنند و در حالي كه مسائل اقتصادي و ارزي از پيچيدگي هاي فراواني برخوردار است كه نمي توان در عرصه عمومي به تفسير و تشريح آن ها پرداخت. البته از سوي ديگر رئيس كل بانك مركزي نيز بايد وسواس بيشتري در تشريح برنامه هاي اين بانك براي فعالان اقتصادي به خرج دهد. بي ترديد اگر رئيس كل بانك مركزي در ديدار با فعالان اقتصادي مؤكداً از آنان خواسته بود تا رويكرد بانك مركزي را در مديريت بازه نوسانات قيمتي ارز در رسانه ها مطرح نكنند، خود نيز ناگزير نمي شد به تشريح اين ديدگاه در عرصه عمومي بپردازد و دستمايه برخي انتقادات قرار گيرد. طرفين بايد توجه داشته باشند كه اساسا طرح اين قبيل مسائل در سپهر عمومي جامعه به نفع كشور نيست و اختلاف نظرات كارشناسي بايد در محافل تخصصي حل و فصل شود تا جامعه فارغ از اين اختلاف ديدگاه ها محصول انتخاب رويكردي صحيح را مشاهده كند. « از مدیریت نوسانات ارزی تا پذیرش روندهای ارزی »عنوانی است که روزنامه ی دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله ی خود به قلم حمید زمان زاده در رابطه با تخلیه سریع ذخایر ارزی و تاثیر آن بر مدیریت تحولات آتی بازار ارز به چاپ رساند: مسوولان بانک مرکزی جلوگیری از نوسانات شدید قیمتی در بازار ارز را به عنوان یکی از

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied

تبلیغات متنی