شمانیوز
شما نیوز

الهام چرخنده چرا تغییر کرد؟

شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز): آوینی پس از انقلاب به مخاطب خود گفت که من از یک «راه طی شده» باشما حرف می‌زنم. حال شاید وقت‌آن باشد که بپرسیم خانم چرخنده نیز از «یک راه طی» شده باما حرف می‌زند؟

پارسینه/محمد تاج‌احمدی: تبعیت از الهات قلبی و «چرخنده» گی ِ دستگاه معرف و به تبع آن تغییر جهان بینی، شخصیت و هویت فرد شجاعتی می‌خواهد که هرکسی دارای آن نیست. و به‌زعم نگارنده جسارت بروز و بیان چرخشی این‌چنین اساسی شایسته تقدیر و ستایش است. اتفاقی که در مورد خانم «الهام چرخنده» نمی‌دانم اما در مورد «مرتضی آوینی» مصداق دارد. حتما خبردارید عکس‌العمل‌های مردم (و بخصوص جوانان) در مورد عرائض و اقدامات و رفتارهای خانم چرخنده در چندماه اخیر چگونه بوده‌است. بیایید تعارفات رایج برخی رسانه‌ها را کنار بگذاریم! بخش قابل توجهی از افکار عمومی چرخش نظری و عملی خانم چرخنده را باور ندارند! از دیگرسوی طبیعتاً مطلع‌اید که برسر پروژه استیضاح دکتر فرجی دانا چه چه بلوایی به‌پاشده. عده‌ای که به زعم عدم لیاقت تحصیلی و صرفاً به خاطر آنچه «صلاحیت های خاص » خوانده شده بورسیه‌ی دانشگاههای تراز اول کشور شده‌اند و آنگونه که برخی رسانه‌ها به نقل از وزارت علوم گفته‌اند تعدادی از انتخابها و انتصابها و مهیا شدن شرایط تحصیل یا تدریس در دولت قبل صرفاً به واسطه داشتن نسبت نزدیک،سببی و یا نسبی به برخی از صاحب منصبان دیروز و امروز بوده‌است و دیگر هیچ! در دهه‌ي شصت نیز بحث رایج بسیاری از نهادها دیالکتیک «تعهد» و «تخصص» بود. گروهی همراهی و همدلی سیاسی و عقیدتی با نهادقدرت را ملاک کارکردن با افراد میدانستند و گروهی هم تخصص و آگاهی ایشان را مهمترین شاخصه جذب نیروهای دولتی و حکومتی می‌دانستند. چه‌بخواهیم و چه نخواهیم بخشی از این رویکرد پیاده سازی شد. یعنی «تظاهر به همدلی سیاسی و عقیدتی» با گفتمان مسلط (ورای تعهد به "قانون اساسی" و تخصص فنی" ) تبدیل به عاملی «بسیار موثر» در اشتغال دولتی و برخورداری از حقوق مزایا شد. این واقعیت ؛ به زعم نگارنده تلخ و دردناک، چه ارتباطی با آوینی و یا خانم چرخنده دارد؟ ربطش اینست که همان جماعتی که تحول فکری خانم چرخنده را باور نکرده‌اند گمان می‌کند که چرخش عقیدتی این خانم «متظاهرانه» بوده‌است، تا بواسطه‌ی آن از برخی امکانات خاصه‌ برخوردار شود. من توان نیت خوانی ندارم و نمی‌توانم بگویم که نیت خانم چرخنده از این چرخش چیست و هیچ قضاوتی هم دراین مورد نمی‌کنم، اما می‌دانم و می‌دانید که عدم شایستگی (فنی و تخصصی) در صورت داشتن باورهای همدلانه با نهادقدرت حداقل برای برخی از افراد کوته نظر مهم نیست! حال و با گفتن این مقدمه وقت آنست که به سراغ موضوع اصلی این نوشتار برویم. موضوع این جستار اگرچه راجع به سیدمرتضی‌‌آوینی ست اما غیرمستقیم به خانم چرخنده نیز مربوط می‌شود. هرچند ممکن است برخی‌ حرفها برای آنان که دوست دارند تصویری گزینشی و کلیشه‌ای از شهید آوینی بدست دهند خوشایند نباشد. اما به زعم نگارند افراد مهمی نظیر آوینی را باید آنگونه که بودند و هستند بشناسیم نه آنگونه که می‌خواهیم (و می‌خواهند!) چونان که دخترش کوثر آوینی زمانی گفته بود: برای برخی آوینی خوب، آوینی مرده‌است! از دوستی بسیار صمیمانه با خانم «غزاله علیزاده» نویسنده سکولار مشرب تا گم‌شدن در میدان حماسه‌های مجنون و شهید یافتن «شهری در آسمان» شدن در بیابان‌های فکه راهی‌ست که تنها یک نفر قادر به طی‌کردن آن بود: مرتضی آوینی! « متحد نیستیم. اگر حرمت گذار یکدیگر باشیم، می‌توانیم جهانی شویم» وقتی به صفحه‌ی خانم علیزاده در ویکی پدیا مراجعه می‌کنید جمله فوق بعنوان گفتاورد [شاخص] ایشان نگاشته شده! چیزی که در سالهای «پس از [جدایی] از آوینی» و پس از دوبار خودکشی و حتی تا دم مرگ به آن پایبند بود. فضای دانشگاه هنرهای دراماتیک (هنرهای زیبا) مخصوصا دانشکده معماری جایی که چندی پیش روی بردعمومی آن نوشته شده بود «ازخانم‌ها و آقایان دانشجو خواهش می‌شود داخل دانشگاه با جنس مخالف دست ندهند!» شاید برای برخی مذهبی‌ها خوشایند نباشد اتمسفر چنین جایی اصلا مساعد حال و باورهای جوان‌های ارزشی نیست! حال فکرش را بکنید که در دهه چهل اوضاع آنجا چه‌ریختی بوده؟‌ بچه‌های حزب‌الهی اگر بخواهند نسبت به آن فضای باز و روابط آزاد و تیپ‌های نه‌چندان متعارف منفعل باشند، دلخورانه درس می‌خوانند مرتضی آوینی اما در یک چنبن جایی آنهم در فضای باز پیش از انقلاب درس می‌خواند. در همان دوران بود که با آقایی امیر اردلان و خانم شهرزادبهشتی و از همه مهمتر غزاله علیزاده دوست شد. شاید اگر بخواهیم بپردازیم به اینکه «کامران آوینی» چگونه تبدیل به «سید مرتضی آوینی» برخی خوش‌شان نیاید اما این مسئله واقعیت را تغییر نمی‌دهد. گرچه آدمها در گاه کنارآمدن با اشتباهات و سختی‌های دیروزین حیاتشان به خود می‌گویند «گذشته‌ها گذشته» اما بقول هایدگر (کسی که آوینی بدان علاقمند بود) ما خیال می‌کنیم که اتفاقات گذشته در همان گذشته باقی می‌مانند، در حالی که درواقعیت گذشته با تمام واقعیت‌های خوب و بدش همراه ما به آینده می‌آید! و این چیزی‌ست که درمورد خانم چرخنده احتمالا صدق می‌کند اما در مورد آوینی چه؟ می‌توان گفت که او بطور تام و تمام از گذشته‌ی عاصی پیش از انقلابش کنده شد؟ اگر بنا باشد شاخصه‌ای ماندگار در سالهای پیش و پس از انقلاب در مورد آوینی پیدا کنیم، قطعا قدم گذاشتن جسورانه‌ وی در مسیری که به آن باور داشت مهمترین خصلت او بود که حتی انقلاب اسلامی نه‌تنها آن را خنثی نکرد بلکه آن را تشدید هم کرد! اگرچه انقلاب اسلامی تاثیر زیادی بر زندگی فردی و اجتماعی مردم ایران و حتی جهان گذاشت اما مرتضی آوینی از جمله‌ کسانی بود که در جو انقلاب خودشان هم منقلب شدند! برخلاف کسانی که اول با انقلاب همدل نبودند و حال در امنیت کامل جمهوری اسلامی انقلابی‌تر از هرزمان ظاهر شده‌اند! آنگونه که همسر شهید آوینی خانم «مریم امینی‌» نقل می‌کنند : سید مرتضی حتی سیگار را هم به خاطر امام زمان ترک کرد. البته می‌دانیم که صرفا بحث بر سر سیگار نبود که ترک شد؛ چیزهای دیگر هم بود. در سالهایی که بقول مسعود بهنود،مرتضی آوینی، کامران آوینی بود و بقول خودش «ریش پرفسوری و سبیل نیچه‌ای» میگذاشت. شیفته‌ی اقدام انقلابی دانشجویان در غائله‌ی «می‌ 68 پاریس» بود و کتاب تئوریسین آنها هربرت مارکوزه را طوری دست می‌گرفت که دیگران‌ ببینند و بگویند « عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد!» به گالری‌های نقاشی سرک کشیدن، مراوده با نقاشان و هنرمندان جوان ساله‌ای چون حسین موسوی، به کافه‌های پاتوق روشنفکران رفتن، شلوار جین پوشیدن و دستبند و موهای بلند داشتن، در کنار سیگار و کشیدن در ژست‌های روشنفکری چیزهایی بود که آوینی تجربه کرده بود. او پس از انقلاب به مخاطب خود گفت که من از یک «راه طی شده» باشما حرف می‌زنم. حال شاید وقت‌آن باشد که بپرسیم خانم چرخنده نیز از «یک راه طی» شده باما حرف می‌زند؟ پاسخ دادن به این سوال اخلاقاً بعهده نگارنده نیست اما باید بپذیریم بسیاری از دوستان و ارادتمندان و مریدان پس از انقلاب آوینی که از «طی شدن راه» و فرایند تبدیل «کامران» به «سیدمرتضی» آگاه هستند نمی‌گذارند و نمی‌خواهند و نمی‌توانند ببینند جوانان امروز ایران هم خودشان می‌خواهند این راه را طی کنند! جوانان امروز هم بعضاً می‌خواهند دوست داشته باشند! به کافه بروند! به کنسرت بروند و بخوانند و ببینند تا با آزادی اراده و علم و باور قلبی مسیرشان را انتخاب کنند! کاری که دیروز آوینی کرد و امروز بعضی رفقایش نمی‌گذارند انتخاب راه صحیح توسط جوانان با باور و ایمان قلبی صورت بگیرد، نه از سر ترس و تظاهر! بعد از انقلاب اما آوینی دیگر مرید کسی نبود، خود مراد بود. نقاشی و معماری و تفننات متظاهرانه‌ی روشنفکری را رهاکرد و برای به تصویر کشیدن حماسه‌های رزمندگان ایران با دوربین‌اّش به مصاف تانک‌ها و خمپاره‌های دشمن رفت. جالب آنجاست که آوینی از سر علاقه و ایجاب به سراغ کاری رفت که هیچ شناخت بارزی نسبت به آن نداشت، اما اراده‌ای که ایمانش به‌وی بخشیده بود باعث شد وی در این مقال به‌حدی برسد که بسیاری از کارشناسان و اهل خبرت بگوبند که هنوز هم بهترین مستندهای جنگی ساخته شده در ایران کارهای آوینی‌ست و حتی کم‌نظیر بودن این آثار توجه جهانیان را نیز به خود جلب کند! (این از آن حرفهاست که شاید برخی رفقای خوش نداشته باشند بدانند) این جلب توجه جهانی کار خودش را هم کرد: از «نبرد نرماندی» به عنوان یکی از وحشیانه‌ترین و سبعانه‌ترین حملات جنگی در جهان یاد می‌کنند که شاید نمونه‌ی آن را به باور برخی کارشناسان جنگی می‌توان در نبرد تحمیلی ایران و عراق پیدا کرد. صحنه‌هایی کاملاً واقعی که حضور در آنها کارهرکس نیست، چه رسد به‌اینکه باکی از مرگ نداشته، بخواهی تمرکزت را حفظ کنی و فیلم بگیری. کاری که مرتضی آوینی انجام داد. وقتی اسپیلبرگ به زعم برخی برای توجیه حضور ارتش امریکا در خاورمیانه فیلم «نجات سرباز رایان» را ساخت و خوب هم ساخت، در اولین پلان فیلمش یکی از شاهکارهای تصویری ِ بی‌بدیل سینمای جنگ در جهان را برای علاقمندان سینما به یادگار گذاشت. تصاویر آغازین فیلم رایان آن روی وحشی جنگ را به بهترین نحو نشان می‌داد. واقعی بودن این تصویر به حدی بود که در برخی ایالتهای امریکا اجازه تماشای فیلم به نوجوانان را نمی‌دادند. صحنه‌های کاملا حرفه‌آی وبکر که هربیننده‌ای را میخکوب می‌کرد. وقتی در مصاحبه با یکی از نشریات سینمایی خبرنگاری از اسپیلبرگ پرسید که چگونه و با چه منبع الهامی آن تصاویر شاهکار را خلق کردید؟ اسپیلبرگ در پاسخ گفت:‌«من در مورد این نبرد و تبعات آن مطالعات زیادی داشتم اما اصلی‌ترین و مهم‌ترین مراجع الهام من برای خلق آن پلان دو منبع بود. اولین منبع من عکاس‌های ارنستو کاپا بودکه خود درآن سال و در همان صحنه حضور داشت آن عکس‌های وی شمای کلی ماجرا را به من دادند. اما دومین منبع من که کمک بسیاری به خلق سینمایی آن نبرد کرد مستندهای جنگی فیلم‌سازی بنام آوینی بود که از جنگ عراق با ایران گرفته بود» حقیقتاً اگر شما فیلم رایان را دیدن باشید با دیدن مستندهای آوینی که سالها پیش ساخته شده براحتی می‌فهمید که بسیاری از صحنه‌های خلق شده توسط اسپیلبرگ عینا از تصاویر مستندهای جنگی آوینی کپی برداری شده. چیزهایی نظیر پاشیدن خون بر شیشه‌ی دوربین، نمایش قطع پا و دست یک سرباز که به دنبال دست قطع شده‌اش می‌گردد، پیش از فیلم رایان در مستندهای شهید آوینی وجود داشت. امروز فیلم‌سازان زیادی را می‌شناسید که خود را سلسله جنبان و جریان ساز در سینمای جنگ می‌دانند. فیلم‌سازانی که می‌گویند جشنواره‌ای نیستند اما برای سیمرغ نگرفتن در جشنواره جنگ براه می‌اندازند. ابراهیم حاتمی کیا! و امثال کمال تبریزی، رسول ملاقلی‌پور، جمال شورجه، مهدی افخمی و بسیاری دیگر از سینماگرانی هستند که زیر دست آوینی بودند و در کنار او البفای سینما را آموختند. هرچند برخی امروز شاگردی و رفاقت خود را کتمان می‌کنند. همانطور که برخی با انتصاب خود و جریان سیاسی‌مطبوع‌شان به آوینی (البته فقط آوینی دهه‌ی شصت و اوائل دهه هفتاد!) می‌خواهند برای خود آبروی اجتماعی بخرند. امثال ده‌نمکی ها هم هرگز نمی‌توانند شان آوینی را درک کنند. متاسفانه آقای محمدرضا شریفی‌نیا در یکی از افاضات خود اخراجی‌های ده‌نمکی را «نقطه عطف سینمای جنگ» و آثار تولیدی مرتبط با دفاع مقدس در حوزه‌ی سینما دانسته‌اند. حتما شنیده یا دیدید که پرستویی این بازارگرمی شریفی‌نیا را توهین به «ملاقلی‌پور» می‌دانست. اما شاید نجابت ایشان باعث نشد صریح‌تر سخن بگویند. اما به‌من اگر بود می‌گفتم آثار ده‌نمکی که درآن آرمان‌هایش را با سرمایه‌داری گره زده، اگر بناباشد نقطه عطف سینمای جنگ بدانیم، زحمات و رشادت‌های مرتضی آوینی را به سخره گرفته‌ایم. هر افراطی یک تفریط درپی دارد. وزیر سابق ارشاد (آقای حسینی) که اخیر فرموده‌اند رهبری از وزیر فعلی راضی نیست (هرچند نگفتند چطور از دل رهبری آگاه شده!؟) در یکی از سخنرانی‌های دوران مسئولیت‌شان خطاب به فیلم‌سازان و سینماگران گفته بودند: یا آوینی شوید یا مخملباف! این حرف بیش از هرچیز دو شاخص غلط در ذهنیات فرهنگی ِ یک وزیر فرهنگ، خبر می‌دهد. اولین‌اینکه آثار ماندگار و شاهکارهای هنری هرگز "با دستور و بخشنامه" خلق نمی‌شوند. چه اینکه هنر امر پذیر نیست و از "باید" های تحکم‌آمیز تبعیت نمی‌کند. دوم آنکه حرکت در مسیر خلاقیت، رشد و پیشرفت یک هنرمند تنها زمانی محقق خواهد شد که وی با اراده و باور خود به یقین برسد و و با عبور از «راه طی‌شده» به رشد و تعالی دست یازد. که در غیر اینصورت خیلیها برای کارکردن در ممکلت خودشان یا باید خودسانسوری کنند یا تظاهر! این وزیر سابق که پیشتر در تلوزیون مدعی شده بود اگر جعفرپناهی فیلم‌نامه‌ی موردتایید «ما» (نگاشته شده توسط خودیها) را بسازد می‌توان امکان فعالیت مجدد وی را بررسی کرد! خب طبیعتاً گفتن این حرفها باعث می‌شود که بسیاری به خانم چرخنده ظنین شوند! آقای حسینی که اینروزها سازشان را مخالف کوک می‌کنند و (حق‌دارند آزادانه نقدهایشان را به دولت بگویند، ما در دوران مسئولیت ایشان ما این حق را داشتیم یا نه؟) نمیدانم مطلع هستند که مخملباف هم از شاگردان و زیردستان مرتضی آوینی بود. چه اگر سیدمرتضی نبود هرگز مخملبافی هم نمی‌بود. اختلافات آنکس که رهبر انقلاب «سید شهیدان اهل قلم» می‌خواندشان با برخی از اصحاب کیهان می‌تواند به ما بفهماند که چرا خانم کوثر آوینی دختر شهید آوینی گفته‌اند «برای برخی‌ها آوینی خوب، آوینی مرده‌است». خب کار با مرده‌ها راحت‌تراست. آن فتنه‌گر و عنصر استکبار امروز چندسال پیش و در زمانی که چند قدمی با مرگ بیشتر فاصله نداشت «سعید ما» شده بود ولی نمرد تا امروز بشود تئوریسین و عامل فتنه! وقتی نقدها و مباحثات آوینی را می‌خواندم، براین گمان افتادم که یحتمل اگر آوینی هم زنده می‌ماند ممکن بود در جرگه‌ی غیرخودی‌ها و یا لااقل «خودی‌ها غیرموجه» قرار گیرد. حتی پس نقدهایش بر سیاستهای باز وزارت ارشاد در دوران خاتمی برخی دوستانش معتقد بودند که وی داشت افکارش را تعدیل می‌کرد. آنها می‌گفتند از عطش سید مرتضی برای فهمیدن کاسته‌نشده بود اما شعورش داشت داشت شورش را شکست می‌داد. واقعیت داشت آرمانهایش را تغییر می‌داد. سال قبل در یکی از برنامه‌های مناظره همین مسئله تمام وقت سه‌چهار ساعته برنامه را به‌خود اختصاص داد.عده‌ای از دوستان دیروزش قائل به تغییرش بودند و عده از مریدان امروزش قائل به تثبیت وی. شاید درست نباشد که نگارنده نظر خود را در مورد این مهم بگویم اما عمیقاً باور دارم اگر آوینی بازهم عزم چرخش فکری داشت، واقعاً این‌کار را می‌کرد.و به صراحت می‌توان گفت که هیچ‌کس! تاکید می‌کند هیچ‌کس اعتقادی به تظاهر، ریاکاری و نان به‌نرخ روز خوردن آوینی نداشت. تقریبا به جرات می‌توان گفت که همه می‌دانند که او یک تحولخواه و چرخنده صادق بود.× به‌هر روی او چه کامران باشد، چه مرتضی، چه منتقد فضای فرهنگی عصر اصلاحات، در شهریور امسال هفتادشش ساله می‌شود. هنوزهم عکس وی بر دیواره‌ی خیابان مطهری با ظاهر یک بسیجی به ما نگاه می‌کند.×× و ما چه با او موافق باشیم چه مخالف. چه مثل کیهانیان ناقد آوینی تعدیل شده باشیم و چه مثل اصحاب پایداری آوینی «مجنو.ن» را بخواهیم، چه او را فردیدی بدانیم، چه هایدگری باید بدانیم که کاسبی کردن و سوء استفاده از نام «آوینی» ، مصادره کردن غیر منصفانه‌ی او و زندانی کردنش در چارچوب بسته‌ی عقاید جناحی‌ماست. حال درپایان باید این سوال را پرسید که چرخش آوینی چه داشته که چرخش «چرخنده» ندارد؟ ساده‌تر و صریح‌تر بگویم، چرا تحولات آوینی برای تقریباً همه باورپذیر است اما تحولات فکری خانم چرخنده برای همه مردم باورپذیر نیست!؟ پاسخ شما مخاطب به این سوال چیست؟ ــــــــــ پانوشت: ×: اشاره: نویسنده به هیچ عنوان در این متن قصد اسائه‌ی ادب به پیشگاه خانم چرخند و سایر نامبردگان در متن را نداشته و در مورد خانم چرخنده نیز هرگز این جسارت را به خود نمی‌بیند که در نیت و صداقت ایشان تشکیک و یا قضاوت به تظاهر نمایند. چه اینکه انسان یک موجود آزاد است و هیچ کس حق ندارد انسانی را به سبب تغییر باور و رفتارش تحقیر کند! ×× حتی بقول دکتر فهیمی، بعد از جنگ نقاشانی که عکس شهدا را بر دیواره‌های شهر می‌کشیدند، گرایش‌های اعتقادی و سیاسی‌شان ربطی به اثر خلق‌شده نداشت! آنچه مهم بود انتصاب پیشوند استادی و اکتساب سرمایه‌ی فرهنگی بود و اقتصادی، (ر.ک: فصلنامه‌علمی نگره؛ ش24 ، ص 85 تا 101)

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied