شمانیوز
شما نیوز

نگاهی به هاشمی به روایت هاشمی

نگاهی به هاشمی به روایت هاشمی

کتاب «روایتی از زندگی و زمانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی» به تازگی منتشر شده است. این کتاب در هزار صفحه به مهمترین وقایع دوران 82 ساله زندگی این چهره سیاسی پرداخته و مواضعش را مشخص کرده است. کتاب «زندگی و زمانه آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی» به کوشش جعفر شیرعلی‌نیا منتشر شده است. همانگونه که از نام کتاب هم مشخص است کتاب درباره 82 سال زندگی پر از فراز و نشیب یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های سیاسی و تاثیرگذار در وقایع و روند حرکت سیاسی اجتماعی چهار دهه اخیر ایران است؛ شخصیتی که در طول چهار دهه گذشته تقریبا بر روی تمام مسائل کلان و مهم مملکت تاثیر و نقش خود را به جای گذاشته است؛ چه آن زمان که در شورای انقلاب از محرم‌ترین افراد امام خمینی (ره) بود، چه در دوره جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، چه در دوره هشت‌ساله ریاست‌جمهوری خود، چه دوره اصلاحات و چه بعد از آن و هنوز هم... . این کتاب تقریبا به مهم‌ترین موضوعات و مسائلی که در این چهار دهه در کشور رخ داده پرداخته و موضع و نقش آیت‌آلله هاشمی رفسنجانی را بعضا از قول خود او شرح داده است. در این کتاب آمده است: هاشمی رفسنجانی در آستانه 82 سالگی است و همچنان شخصیتی تاثیرگذار در سیاست ایران. در سال‌های 92 تا 94 او تاثیرگذارترین فرد انتخابات‌ ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری بود. هاشمی متولد روستایی در منطقه نوق کرمان است؛ روستایی با آب و خاک شور که مردمانش از آن پسته شیرین و محصولاتی دیگر برداشت می‌کنند. زندگی اکبر هاشمی رفسنجانی سیاستمدار و اندیشمند شناخته‌شده‌ ایرانی شباهت زیادی به کشاورزی در روستای نوق دارد. او در تمام این سال‌ها بارها و بارها در شرایط بسیار سخت قرار گرفته که شرایط را تیره و تار کرده اما هر بار روزنه‌ای به‌سوی روشنایی یافته و از موقعیت‌های سخت موفقیت‌های بزرگ ساخته است. هاشمی در نهمین دهه زندگی‌اش خود را این‌گونه توصیف می‌کند: «خودم را یک انسان روستایی می‌دانم که در روستا بزرگ شدم و به حوزه علمیه رفتم... بعدها در مسوولیت‌های اجتماعی، هم خدمت کردم هم خطا کردم. من یک انسان کاملا معمولی بودم.» این کتاب با بیش از 1700 عکسی که اغلب آن‌ها را برای اولین بار می‌بینید و با تلفیقی از تصویر، متن و گرافیک، هزار صفحه‌ اطلاعات پیش روی مخاطب قرار می‌دهد و زندگی و زمانه پرفراز و فرود اکبر هاشمی رفسنجانی را از تولد تا پایان سال 94 با جزییات روایت می‌کند. گرچه خود هاشمی رفسنجانی در این کتاب مهم‌ترین دوره زندگی‌اش را دوران ریاست جمهوری خود می‌داند اما وقایع و تصمیمات او در دورهای مختلف در حوزه سیاست و اجتماع، فرهنگ و امنیت بر هیچ کس پوشیده نیست. در این زمینه در فصل «فرهنگ و امنیت» با عنوان داستان سروش آمده است: سروش که مخاطبانی از طیف دانشجویان داشت به تدریج از روحانیت فاصله گرفت و آذرماه 71 در مراسم «انتظارات دانشگاه از حوزه» به نقد حوزه پرداخت. آین بار آیت‌الله مکارم شیرازی که پیش‌تر از مقاله «قبض و بسط» نیز انتقاد کرده بود به سختی به سخنان سروش معترض شد. به تدریج عبدالکریم سروش موضوعی مهم در دانشگاه و حوزه شد. چاپ نشریات نو که نوشته‌هایی نظیر سخنان سروش در آن‌ها منتشر می‌شد و برخورد فیزیکی برخی منتقدان اوضاع را سخت کرد. 24 اردیبهشت‌ماه 72 جوانان موتورسوار به دفتر نشریه «کیان» حمله کردند. کیان نشریه‌ای بود که محمد خاتمی پس از رفتن از ارشاد به آن مشغول بود. از هاشمی درباره فعالیت‌های گروه‌هایی مانند انصار حزب‌الله در دوران ریاست جمهوری‌اش می‌پرسم. او گروه‌های تندرو چپ و راست را به قدرت جناح‌های سیاسی‌ای می‌داند که از آن‌ها حمایت می‌کنند و می‌گوید: «در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب تندروهای هر دو گروه از این نوع کارهای میدانی داشتند. بالاخره چون ما در آن موقع مزاحم‌های ضدانقلاب زیاد داشتیم، در جنگ هم بودیم و مشکلات دیگری هم داشتیم، گاهی این‌ها با حضورشان مسائل را حل می‌کردند و تقریبا از طرف نظام تأیید می‌شدند. منتها تندروی آن‌ها گاهی برای هر دو طرف مسئله‌ساز می‌شد.» هاشمی در دوران ریاست جمهوری‌اش مزاحم گروه‌های تندرو دو جناح نشده و هر دو آزاد بودند و تشکیلاتی مانند تحکیم وحدت که چپ تندرو شناخته می‌شد نیز آزادانه فعالیت می‌کرد. هاشمی به تقویت نیروی مذهبی معتقد بود. مصباح یزدی که سال‌ها بعد از منتقدین جدی آیت‌الله رفسنجانی شد، یکی از کسانی بود که با حمایت هاشمی موسسه امام خمینی را رونق داد. زمینه اعزام شاگردان مصباح به خارج از کشور برای فراگیری علوم روز توسط هاشمی فراگیر شد. مصباح صحبت کرده بود دو نفر از شاگردانش برای تحصیل به خارج بروند و بنا بود با هاشمی هماهنگ کند. هاشمی که حرف مصباح را شنیده بود گفت: «آرزوی سال‌های ما این بود که حوزویان با دانشگاه‌های خارج کشور ارتباط برقرار کنند. چرا؟ ده بیست نفر بفرستید» مصباح از مشکلات گفت و هاشمی گفت تمام مشکلاتش را حل می‌کند و بدین ترتیب بیش از 10 نفر از شاگردان موسسه برای تحصیل به دانشگاه‌های خارجی رفتند. در بخش دیگری با عنوان «دولت گرفتار» در زمینه مسائل فرهنگی آن سال‌ها آمده است: برخی دولت‌ را به آسان‌گیری در برابر اندیشه‌های منحرف متهم می‌کردند و گروهی از دانشگاهیان نیز از دولت به دلیل نبود امنیت در فضای فرهنگی انتقاد می‌کردند. سال 73 نخستین جشنواره مطبوعات برگزار شد. اما از اواخر سال 73 چند نشریه توقیف شدند؛ نشریه «حوادث» بهمن‌ماه 73 و نشریه «جهان اسلام» به دلیل چاپ سخن محتشمی‌پور که مسئولان نظام را به فاصله گرفتن از خط امام متهم کرده بود. اسفندماه نیز نشریه «تکاپو» توسط هیئت نظارت بر مطبوعات توقیف شد که به نظر آن‌ها شعری غیراخلاقی از رضا براهنی منتشر کرده بود. علی‌اکبر اشعری معاون مطبوعاتی لاریجانی وزیر ارشاد حقوق این هیئت را شرح داد. توقیف هرازگاه مطبوعات در سال 74 ادامه یافت. به نظر می‌رسید فضای فرهنگی کشور در حال تغییر و تحولات جدی است و سال 74 سخنرانی‌های عبدالکریم سروش مهمترین بحث‌ها و گاه حوادث فرهنگی کشور را رقم می‌زد. درگیری در سخنرانی او در مراسم بزرگداشت چمران و شریعتی در دانشگاه اصفهان مهم‌ترین خبر فرهنگی خردادماه 74 بود. مهرماه 74 سخنرانی او در دانشگاه تهران یکی دیگر از حوادث را رقم زد. عبدالکریم سروش که در این سال‌ها به کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز سفر می‌کرد چهره‌ای شناخته‌شده در فرهنگ ایران محسوب می‌شد که گاه پای این حوادث را به بحث‌های سیاست خارجی باز می‌کرد. نامه اشتفان ویلد رئیس دانشکده شرق‌شناسی معروف آلمانی به هاشمی و وزیر خارجه از آن جمله بود. در پایان مردادماه 74 تعدادی موتورسوار به انتشارات مرغ آمین در خیابان کریمخان حمله کردند. آن‌ها مسلح بودند و متصدی کتاب‌فروشی را دستگیر کردند و کتاب‌فروشی را آتش زدند. گویا چاپ کتاب «خدایان دوشنبه‌ها می‌خندند» دلیل این حمله بوده است. 40 ناشر کشور در محکومیت این حادثه به رئیس جمهور نامه نوشتند. در همین فصل در بخشی با عنوان «دیدگاه‌های متفاوت» چنین نقل شده است: مسئولان کشور نظرات یکسانی نداشتند. احمد جنتی دبیر شورای نگهبان چند روز پس از حمله به انتشارات مرغ آمین در خطبه‌های نماز جمعه از حرکت‌های انحرافی در عرصه فرهنگ گفت و از لزوم برخورد با این گونه مطبوعات و این گونه افکار. اما 20 آبان‌ماه هاشمی در آغاز هفته کتاب از ضرورت پرهیز از فشارهای نامعقول و تنگ‌نظری در مورد اهل فرهنگ سخن گفت و از لزوم امنیت برای نویسندگان و مطبوعات. عطاءالله مهاجرانی معاون رئیس‌جمهور نیز حمله به انتشارات مرغ آمین را شدیدا محکوم کرد. در همین شرایط کسانی منتقد وضعیت فرهنگی و مطبوعات بودند. شورای فرهنگ عمومی تصویب کرد از این پس تمام کتاب‌ها قبل از چاپ باید ممیزی شوند. روزنامه توس با شکایت معاون امنیتی استانداری خراسان توقیف شد. عباس معروفی مدیر مسئول نشریه «گردون» با شکایت بسیج دانشجویی و مهدی نصیری مدیر مسئول هفته‌نامه «صبح» دادگاهی شدند. موضوع شکایت انتشار مطالب خلاف عفت در داستان‌های منتشرشده در آن‌ها بود. اتهام دیگر نشریه «گردون» توهین به ولایت فقیه بود. نتیجه دادگاه لغو امتیاز مجله، شش ماه حبس، 35 ضربه شلاق و دو سال محرومیت از مشاغل مطبوعاتی بود. اسفندماه 74 در آستانه انتخابات مجلس پنجم، روزنامه منتقد «سلام» توسط غلامحسین اژه‌ای دادستان دادگاه ویژه روحانیت توقیف شد که پس از دو روز رفع توقیف شد. چون مدیر مسئول سابقه محکومیت نداشت این توقیف به مدت پنج سال معلق شد. سخنرانی سروش در دانشگاه‌ها به برخوردهایی میان نیروهای انصار حزب‌الله و انجمن اسلامی دانشجویان انجامید. روزنامه «سلام» با وجود تندروی‌ها مجالی برای برخی اظهارنظرهای متفاوت ایجاد می‌کرد که به تعدیل فضای سیاسی کمک می‌کرد. یکی از روزهای سال 74 همسر سروش در ستون تلفنی روزنامه «سلام» گفت:«بنده همسر دکتر عبدالکریم سروش می‌باشم. چندی قبل در برخی روزنامه‌ها خواندم انصار حزب‌الله قصد تحصن در مقابل خانه دکتر سروش را دارند. اگر چنین اتفاقی بیفتد من به همراه فرزندانم به یکی از مساجد شهر می‌رویم و اعتصاب غذا می‌کنیم.» همچنین درباره اتفاقاتی که در حوزه فرهنگ با محوریت نویسندگان و شاعران رخ داده به برنامه «هویت» اشاره شده و آمده است: سال 75 پخش برنامه «هویت» که در تیتراژ آن اثری از نویسنده و تهیه‌کننده نبود با محوریت افشای اهداف براندازانه و ضدانقلابی تعدادی از اهالی سیاست و مطبوعات سروصدای زیادی برپا کرد. این برنامه از افرادی مانند عبدالحسین زرین‌کوب، عزت‌الله سحابی، داریوش شایگان، چنگیز پهلوان، داریوش آشوری، ایرج افشار، محمدعلی اسلامی ندوشن، هوشنگ گلشیری، محمود دولت‌آبادی و نشریاتی مانند ایران فردا، کلک، دنیای سخن، نگاه نو، گردون، آینه و جامعه سالم نام برد. گفته می‌شد این برنامه محصول وزارت اطلاعات است. سال 80 وقتی خبرنگار کیهان درباره این برنامه از هاشمی پرسید، هاشمی گفت: «از مدیر مسئولتان بپرسید. این برنامه را می‌گویند آقای شریعتمداری درست کرده. از او بپرسید.» خبرنگار کیهان موضوع را عوض کرد و گفت شما سکوت کردید و سحابی می‌گوید از شما قول گرفته بود اعترافاتی که می‌کند پخش نشود ولی در برنامه پخش شد. هاشمی: «اولا از من قولی نگرفته بود. اصلا از اعترافات ایشان اطلاعی نداشتم که قولی بدهم. آقای دکتر سحابی هم رفیق من بود. ما در دوران مبارزه با هم و هم‌پرونده و با هم در زندان بودیم. بعد از پیروزی هم در شورای انقلاب بود. همیشه با هم بودیم و اختلافی نداشتیم. گروهی را هم که وزارت اطلاعات گرفتند، بدون اطلاع من گرفتند.» ماجرای دستگیری به چند سال قبل بازمی‌گشت، جایی که وزارت اطلاعات تعدادی از سران جبهه ملی را گرفت. شنیده شده افراد دستگیرشده کسانی بودند که نامه‌ای سرگشاده در نقد سیاست‌های اقتصادی دولت هاشمی در 23 خردادماه 69 نوشته بودند. گویا علی فلاحیان وزیر اطلاعات در این زمینه با هاشمی سخن گفته بود که هاشمی در خاطرات خود نوشت: «به آقای فلاحیان وزیر اطلاعات گفتم مسائل نامه سرگشاده لیبرال‌ها را به صورت قانونی و بدون افراط بررسی کند.» هر چند سحابی معتقد است آن‌ها را برای آن نامه گرفته‌اند اما در میان دستگیرشدگان از میان 90 نفری که نامه را امضا کرده بودند، 23 نفر حضور داشتند و مابقی از دیگران بودند. هاشمی به خبرنگار کیهان گفت: «گویا حدود 90 نفر را گرفتند. من اصلا با این طور چیزها مخالف بودم. منتها وزارت اطلاعات از این کارها می‌کرد. من کمک کردم آقای سحابی آزاد شود. رهبری هم کمک کردند. آیت‌الله خامنه‌ای تعبیر کردند و من هم آن را برای این‌ها نقل کردم و گفتم مقام معظم رهبری گفتند این‌هایی که این کارها را می‌کنند، خودشان زندان نبودند و نمی‌دانند زندان یعنی چه که افراد را مدت‌ها در زندان نگه می‌دارند. اگر زندان رفته بودند، این کارها را نمی‌کردند. من به مسئولان گفتم سریعا به اتهامات رسیدگی شود که پس از رسیدگی، این‌ها را آزاد کردند. برنامه هویت را از تلویزیون دیدم و اصلا خبر نداشتیم. ... تیپ فکری من این گونه نبوده و نیست.» درباره دوران وزارت فلاحیان بر وزارتخانه اطلاعات هم نوشته شده است: مدتی بعد از پایان دوره ریاست جمهوری هاشمی یکی از نقد‌های مطرح، نقد وزارت اطلاعات بود. در دولت خاتمی که ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای پیش آمد، روزنامه‌ها و منتقدان هاشمی ریشه آن را در دولت هاشمی معرفی کردند و گفتند ده‌ها قتل دیگر در دوران هاشمی انجام شده است. هاشمی: «دروغ می گویند. با اینکه وزارت در اختیار همین منتقدان است یک مورد از آن را نیز اثبات نکرده‌اند. البته برخی موارد ممکن است دور از نظارت او انجام گرفته باشد. آن مقدار که می‌شد نظارت کنیم، نظارت داشتیم... بعضی وقت‌ها چیزهای خلافی به من می‌گفتند. مثلا در قضیه فرج سرکوهی به من خلاف گفتند. حتما موارد دیگری هم بود. در این مورد چون خودش رفت، بعدا معلوم شد.» در فصل دیگری از کتاب درباره ماجرای ترور هاشمی رفسنجانی در سال 58 نوشته شده است: چند روز پیش از شهادت شهید مطهری، سپهبد قرنی را ترور کرده بودند. با شهادت مطهری مسئله ترور جدی شد. هاشمی آن روزها خودش رانندگی می‌کرد و سفر آبادان را نیز تنها رفته بود و در برگشت در فرودگاه تهران پاسداری منتظرش بود که کمیته سعدآباد وی را محافظ او تعیین کرده بود؛ آقا جلال. فردای شهادت مطهری امام به او گفت سخنران مراسم بزرگداشتی باشد که با حضورش در مدرسه فیضیه قم برگزار شد. در سخنرانی‌اش گفت: «دشمنان ما ببینند و یاد بگیرند و از این به بعد دیگر دنبال این توطئه‌های ضعیف و کارهای بی‌رمق و بی‌خرد نروند و بدانند که همه ما آماده‌ایم. ولله آماده‌‌ایم از شهادت استقبال می‌کنیم.» هاشمی در این سخنرانی از فضای روز هم سخن گفت و از گروه‌های سیاسی چپ و کمونیست که می‌گفتند آزادی نیست انتقاد کرد؛ «شنیده‌اید که همین روزنامه‌ها و همین عوامل ارتجاع و عوامل امپریالیسم سرخ و سیاه، دولت و ملت ما و حتی رهبری انقلاب را به سانسور متهم کرده‌اند. خدا می‌داند در تاریخ دنیا، انقلابی به وجود نیامده که در روزهای اول بتواند مثل کشورها، اینجور باز و همه چیز آن در اختیار مردم باشد. انقلاب‌های دنیا را ببینید! شوروی پس از 60 سال که از عمر انقلابش می‌گذرد هنوز پشت پرده‌های آهنین زندگی می‌کند و در آنجا هنوز از آنچه که در خانه همسایه می‌گذرد، همسایه دیگر چیزی نمی‌فهمد. این در حالی است که ما روز بعد از انقلاب‌مان مرزهای هوایی و زمینی را به روی خبرنگاران داخلی و خارجی باز کردیم تا حقیقت انقلاب را انعکاس دهند.» پس از صحبت‌های هاشمی هیاهو کردند که هاشمی ترور مطهری را به گروه‌های چپ منتسب کرده و نوشتند: «صدای پای فاشیسم می‌آید.» هاشمی گفت چنین نگفته است و دوباره از آن‌ها انتقاد کرد. در این کتاب از قول هاشمی رفسنجانی درباره ماجرای ترورش آمده است: 24 روز از شهادت مطهری می‌گذشت. هاشمی: «بعد از نماز مغرب نشسته بودم و کارها را انجام می‌دادم. زنگ خانه را زدند. کسی پشت اف‌اف گفت نامه‌ای از آقای ناطق نوری آورده‌ایم. پاسداران یک یا دو نفر بودند که آموزش‌دیده نبودند. بعد از شهادت شهید مطهری برای ما پاسدار گذاشته بودند. تا آن موقع نداشتیم. گفتم بیایند تو. به اتاق مهمانی رفتم و روی مبل نشستم. وقتی وارد شد روبه‌روی من نشست. پا شد نامه‌ای را که در دست داشت به من بدهد. من به حالت لم نشسته بودم. او جلوی من ایستاد. در حالی که نامه را به من می‌داد، دیدم با دست دیگر اسلحه را زیر پیراهنش کشید. نامه و اسلحه را دیدم. دستم را دراز کردم و مچش را گرفتم. نمی‌توانست به اسلحه فرمان بدهد. از جا بلند شدم و با هم درگیر شدیم. او می‌خواست دستش را رها کند و من اجازه نمی‌دادم. رفیقش از بیرون دیده بود داریم کلنجار می‌رویم. سه نفر بودند. یکی بیرون سوار بر موتور بود و یکی در حیاط ایستاده بود. وقتی دید، به داخل آمد و از همانجا تیری شلیک کرد که من افتادم ولی اسلحه نفر اول در دست من بود. از سروصدا خانواده من فهمیدند که در مهمان‌خانه دعواست. خانم از در دیگری وارد شد و خودش را با چادر روی من انداخت. برای آن‌ها که می‌خواستند تیر خلاص بزنند مشکل بود. تیر اول کمی ریه مرا پاره کرد. تیر دوم را از زیر دست خانم من زده بودند. مقداری از بینی و صورتم را زخم کرد و به کمد اصابت کرد. خیال کردند به مغز من شلیک کرده‌اند. هر دو فرار کردند و اسحله در دست من ماند.» همچنین درباره چالش روحانیون انقلابی با دولت موقت نیز نوشته شده است: امام خمینی مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب به قم رفتند. هاشمی رفسنجانی: «دولت موقت سکونت امام در قم را می‌پسندید. خیلی خوششان نمی‌آمد که ایشان در تهران باشند و از تصمیم ایشان خوشحال شدند. ما هم قبول داشتیم که ایشان به قم بروند. در قم هم به ایشان دسترسی داشتیم. نظر ایشان این گونه بود که در قم باشند و حکومت صالحان دموکراتیک را هدایت کنند. خودشان از این جهت مهم می‌دانستند که اسلام در این برنامه‌ها مراعات شود.» مهندس بازرگان سعی داشت با شیوه خودش که آن را غیرشتابزده و معقول می‌دانست امور را سامان دهد اما بسیاری از مردم شتاب بیشتری می‌خواستند و نیروهای انقلابی نیز حرکت مهندس را انقلابی نمی‌دانستند. هاشمی: «اعتقاد دولت موقت به حرکت گام به گام در مسائل کشور، متناسب با روحیه انقلابی مردمی که به تازگی و بعد از چندین دهه مبارزه از قید و بند رژیم استبدادی شاه رهایی یافته بودند و انتظارات بسیاری از انقلاب داشتند نبود. امام منتظر تغییرات سریع و تحولات بنیادی بود اما اقدامات دولت موقت، چندان پاسخگوی این انتظارات نبود و حتی در بعضی از موارد، مسیر حرکت دولت چنین خواسته‌ای را نشان نمی‌داد.» طیف روحانی شورای انقلاب نیز علی‌رغم حمایت‌های اولیه از مهندس بازرگان به تدریج دیدگاهشان تغییر کرد... در این میان بزرگان نیز تحت فشار مسائل و بحران‌های پیچیده کشور بود؛ بحران‌هایی که سخت او را می‌آزرد. او می‌گفت همچون ماشینی است که فقط در راه آسفالت خوب حرکت می‌کند اما در سنگلاخ‌های بزرگی گیر کرده بود و چند بار استعفا کرد که رسانه‌ای نشد و به کارش ادامه داد؛ هر چند برخی همکارانش از همان ابتدا قید حضور در دولت را زدند مانند دکتر سنجابی که 26 فروردین 58 از وزارت خارجه رفته بود.

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied