شمانیوز
شما نیوز

چرا این پسر قاتل پدر خوانده دختر مورد علاقه اش شد؟!

پسری که از سه سال قبل به اتهام قتل پدرخوانده دختر مورد علاقه‌اش در بازداشت به سر می‌برد در جلسه محاکمه حادثه را شرح داد.

چرا این پسر قاتل پدر خوانده دختر مورد علاقه اش شد؟!

به گزارش شما نیوز ، سوم آبان‌ماه سال 93، مأموران پلیس تهران از مرگ مشکوک مرد 56 ساله‌ای به نام غلامرضا در یکی از بیمارستان‌های اسلامشهر باخبر و راهی محل شدند. تحقیقات اولیه حکایت از این داشت که غلامرضا دو هفته قبل در جریان درگیری با پسری به نام هادی مجروح و بعد از انتقال به بیمارستان سرانجام فوت شده است. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی کارآگاهان هادی را که پسری 19 ساله بود، بازداشت کردند. متهم بعد از اعتراف به قتل گفت: «‌مقتول خودش درگیری را شروع کرد و به خاطر تهمتی که به من زد عصبانی شدم و دست به چاقو شدم.‌» با اعتراف متهم، پرونده بعد از بازسازی صحنه جرم و صدور کیفرخواست کامل و به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

صبح دیروز متهم از زندان اعزام و در همان شعبه به ریاست قاضی زالی و مستشار اسلامی محاکمه شد. ابتدای جلسه اولیای‌دم درخواست قصاص کردند و در ادامه متهم در شرح ماجرا گفت: «مدتی قبل از حادثه با دخترخوانده مقتول که مروارید نام داشت آشنا شدم. رابطه آشنایی ما هم خواهرش بود که برای مدت کوتاهی به صیغه برادرم درآمده بود. مروارید با مادر و ناپدری‌اش زندگی می‌کرد. او همیشه از زندگی کردن با آنها گلایه داشت و از شرایط در خانه‌شان راضی نبود. این گذشت تا اینکه به خواستگاری‌اش رفتم، اما خانواده‌اش مخالفت کردند و من هم بعد از شنیدن جواب منفی از ازدواج با او منصرف شدم.» متهم در ادامه گفت: «یک روز مروارید تماس گرفت و آدرس خیابانی را داد و خواست دنبالش بروم. قبول کردم و وقتی سرقرار رفتم گفت به خاطر درگیری با خانواده‌اش چند روزی خانه را ترک کرده است. احساس کردم پشیمان شده است و می‌خواهد به خانه برگردد، اما از ترس ناپدری‌اش با من تماس گرفته بود. با او صحبت کردم و قبول کرد کار اشتباهی کرده است، اما پیگیر نشدم که این مدت کجا بوده و خودش نیز چیزی در این مورد نگفت.»

متهم در خصوص قتل گفت: «‌وقتی مروارید را به خانه‌شان رساندم داخل خانه نرفتم و برگشتم. دقایقی بعد تلفن همراهم زنگ خورد. مروارید بود که خواهش کرد به خانه‌شان بروم تا لیوانی چای بنوشم و خانواده‌اش از من تشکر کنند. قبول کردم و به خانه آنها رفتم، اما مادرش وقتی مرا دید با من بدرفتاری کرد و مدعی شد دخترش در این مدت نزد من بوده است! داشتم او را قانع می‌کردم که اشتباه می‌کند، اما دو سیلی به صورتم زد. با این سر و صدا ناپدری مروارید از خواب بلند شد و به حیاط آمد. او هم ادعا کرد دروغ می‌گویم و گفت دزد دخترمان تو هستی! این حرف‌ها فقط تهمت بود، اما نتوانستم حرفم را ثابت کنم تا اینکه مقتول با من گلاویز شد. در آن لحظه از عصبانیت با چاقویی که همراه داشتم یک ضربه به سینه مقتول زدم و فرار کردم.‌» متهم در آخرین دفاع گفت: «شغلم دامداری بود و به همین دلیل همیشه چاقو همراه داشتم، ولی هر وقت لازم نبود آنرا در خانه می‌گذاشتم. روز حادثه از بدشانسی‌ چاقو همراهم بود که ناخواسته از روی عصبانیت دستم گرفتم و خودم را گرفتار کردم. باور کنید آن روز از سر دلسوزی دنبال دخترشان رفتم، اما نتوانستم کارم را توجیه کنم. حالا پشیمانم و از اولیای‌دم طلب بخشش دارم.‌» در پایان هیئت قضایی وارد شور شد تا حکم را صادر کند.

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied