شمانیوز
شما نیوز

جواد نوربخش کیست؟

متأسفانه امروز علی رغم رد این فرقه، با دلایل محکم، باز هم افرادی هستند که از پشت پرده سران این فرقه و هدف تشکیل آن بی خبر هستند و فریب آن را می خورند.

جواد نوربخش کیست؟

هنگامي كه در عهد صفويه ، شيعه اماميه در ايران رسميت يافت، فرقه هاي صوفيه كه اكثراً سني بودند رنگ عوض كرده، اظهار تشيع نمودند از جمله اين فرقه ها «طريقه نعمت اللهيه» است. اگر چه بنيانگذاران اين سلسله سني بودند اما خود را به رنگ شيعه در آوردند و در نتيجه كلمه «عليشاه»، مضاف اليه القاب طريقتي مشايخ و اقطاب اين سلسله شد.

فرقه ی نعمت اللهيه در سير تاريخ به پنج فرقه تقسيم مي شود كه هر فرقه خود را ناجي و ديگران را گمراه تصور مي كرد. از جمله آنها سلسله گناباديه بود كه در عصر قاجار بعد از رحمتعليشاه به طاووس العرفا ( ملقب به سعادتعليشاه ) دست ارادت دادند . پس از او در سال 1281 ه.ق سلطان عليشاه گنابادي جانشين او گرديد از اين رو به نام سلسله گناباد شناخته شدند .

از آن زمان تاكنون و طي سال هاي گذشته صفحه هاي جديدي از جنايات و پليدي هاي فرقه دراويش نعمت اللهي كه مركز آن در شهر بيدخت شهرستان گناباد است باز شده است. از همكاري هاي گوناگون با ضد انقلاب ها گرفته تا پاره كردن رساله هاي علميه شيعه و تجاوز به دختران .

متأسفانه امروز علي رغم رد اين فرقه، با دلايل محكم، باز هم افرادي هستند كه از پشت پرده سران اين فرقه و هدف تشكيل آن بي خبر هستند و فريب آن را مي خورند.

متن زير صحبت هاي يكي از اعضاي خانواده هاي دراويش است كه از فرقه ی دراویيش نعمت اللهي، ضربه ديده و چند سال پيش عليه «نوربخش» شكايت كرده بودند.

ما يك خانواده 15 نفره بوديم كه همگي به نوربخش اعتقاد داشتيم. از پدرم گرفته تا خود ما درويش بوديم و روي هم رفته 180 سال سابقه درويشي داشتيم و در يافتن حق و حقيقت مصرّ بوديم. دكتر نوربخش از نظر ما كه از بچگي در خانقاه بزرگ شده بوديم، يك مرد عالي قدر، دانشمند بزرگ، عرفاني، جوانمرد، فاضل، يك مرد خداپرست كه هر لحظه اش در نظر ما به خدمت صرف مي شد، بود و ما با اين اعتقادات بزرگ شديم .

سلسله نعمت اللهي براي رسيدن به غايت عرفان ، هفت مرحله قائل است كه از مرحله طلب ، عشق ، وادي حيرت ، فقر و ... شروع مي شود و به مرحله فناي در الله ختم مي شود . به اين مرحله هفتم ، مرحله فنا در شيخ و جذب در شيخ و جذب در حق هم مي گويند .

در خانواده ما همه به مراحل 4و 5و 6 رسيده اند براي مثال در مرحله فقر ، ما فقر را با كمال خلوص و با تمام وجود حس كرده ايم . من يك دكتر جراح هستم كه يك ميليون دلار در سال درآمد داشتم ولي حتي كفش نمي خريدم و به خانقاه كمك مي كردم. ما تا دانشگاه پياده مي رفتيم كه پولمان را بدهيم به نوربخش چرا كه فكر مي كرديم كانون محبت ، عرفان ، حقيقت و انسانيت است .

هميشه مي رفتم پيش دكتر نوربخش و از حق سؤال مي كردم . طوري شده بودم كه از فقر مغزي من استفاده مي كرد و به يك رباتي تبديل شده بودم كه هر چه مرشد مي گفت، همان بود، چون و چرا نداشت ، هر چه مي گفت همه خانواده در اختيارش بوديم .

پدرم كه فوت كرد به من دستور داد كه به جاي ديگري نقل مكان كنم . خواهر كوچكترم را كه 18 سال داشت با خودم بردم . او گريه مي كرد ، خوب پدر از دست داده بود . چشم مرشد كه به خواهرم افتاد گفت اين عروس من بشود من مي خوام خواستگاري كنم . او را درويش كردند . آن موقع مي گفتم چه از اين بالاتر ، فردي روحاني مل نوربخش پدر شوهر خواهر كوچكم باشد كه من به عنوان فرزندم بزرگش كرده بودم ، چه افتخاري از اين بهتر و بالاتر .

پس از چندي ما به آمريكا برگشتيم . ترتيباتي داده شد كه خواهرم بيشتر به حضور نور بخش برسد . اين بار با مادرم رفتيم پيش نوربخش. طي اين مراسم و مراحل ، نوربخش مرتباً با خواهر من تماس داشت . دو سال از آن جريان گذشت و خواهر من سال آخر مهندسي بود كه يك جوان ديگر هم آمد خواسگاري اش ، جوان بسيار ثروتمندي كه هفت ميليون دلار مهريه براي خواهرم تعيين كرد . خواهرم هم بدش نمي آمد . من و مادرم زنگ زديم به نوربخش و قضيه را بيان كرديم ، گفت: دختر را بياوريد نزد من تا با او مشورت كنم . ما دسته جمعي خواهرم را به نيويورك برديم . من هيچ وقت فكر نمي كردم كه نور بخش از كمر به پايين حس داشته باشه ، هميشه ناله مي كرد كه پاهايم كار نمي كند و از كمر به پايين فلج است ، حس ندارد . وقتي دختر چهارده پانزده ساله ما ، خواهر 18 ما مي رفت به اتاق نوربخش ، فكري به مغزم نمي رسيد ، براي همين هم الان دارم مي سوزم .

خواهرم را صدا كرد . وقتي خواهرم آمد گفت قلبم مي زند ، دارم مي ميرم ، سرم را گذاشتند در ميدان مغناطيسي ، انگار اين عكس هاي روي ديوار از تو قاب ها در مي آيند ... من دكتر احمق ، نمي فهميدم كه آن پشت به او دارو دادند .

سه روز گذشت وقتي خواهرم را برگردانديم به شهر خودمان ، تو حال خودش نبود ، هر چه سوال مي كرديم چيزي نمي گفت ، چيزي يادش نبود . يادش نمي آمد چه اتفاقي برايش افتاده بود ، هيپنوتيزم شده بود . به مرشد زنگ زدم گفتم خواهرم از موقعي كه آمده خانقاه به حال خودش نيست . گفت : جذب حق شده . گفتم : جذب حق چيست ؟ گفت : آخر تو كه نمي داني ، تو به اين مرحله نرسيدي ، او به مرحله خدا رسيده است . گفتم : جذب حق را برايم توضيح بده ، گفت الان كه نمي توانم بگويم ، يك عده اطراف من نشستند و بايد بيايي خانقاه برايت بگويم .

خواهرم را برديم پيش دكتر هاي مختلف ، همه مي گفتند : نمي دانم چه مشكلي دارد. از اين دكتر به آن دكتر ، به مرحله اي رسيد كه او را برديم پزشك قانوني ، آنجا از يك متخصص كالت دعوت كردند كه بيايد مشكل او را بفهمد و درمان كند.

خلاصه بگويم به اين نتيجه رسيدم كه دكتر نوربخش ، رهبر سلسله نعمت اللهي در اين راه تكنيك هاي صد هزار ساله دارد. اينها مراسمي دارند كه از مرحله اول و دوم از مريدان از جمله ما از نظر جسمي و مال و ... كار مي كشند ، ما هم مي گفتيم در راه خدا بايد جان داد ، ولي اين نبود . حالا گفتند كه اين خانم يعني خواهر من به مرحله هفت رسيده ، چيزي كه تمام شرق و غرب مي خواهند بدانند كه چيست ؟ مرحله حق درويشي و عرفان چيست ؟ آري مرحله هفت فناي در الله است! چيزي كه اسلام قولش را نمي دهد. اسلام مي گويد دو ركعت نماز بخوان به بهشت مي روي ولي عرفان قول مي دهد كه اگر تو به دستورات من عمل كني به مرحله هفتم ، مرحله لقاءالله كه انسان كامل است مي رسي . حالا مي گفتند كه خواهر من به اين مرحله رسيده است .

دكتر هاي متخصص كل ، كساني كه متخصص اين كار بودند گفتند اين دختر را وقتي بردند به آن اتاق ، به مدت چند روز دارو دادند، چند روزهيپنوتيزم كردند. مي برند آنجا و چند روز رويش كار مي كنند . طبق مراسم جذب حق كه جزء آداب خانقاه هست در پستوي خانقاه ، دختر ها وپسر هاي عزيز ما را مي برند و اين بلاها را سرشان مي آورند و چنان آنها را مي ترسانند كه اگر جايي راز حق كشف شود روح تو در اين دنيا و آن دنيا به عذاب در مي آيد . اينها لقاءالله را به لجن كشيدند . يك عده حقّه باز به اسم خدا، خانقاه باز مي كنند و جوان هاي ما را ، عزيزان ما را مورد تجاوز قرار مي دهند .

منبع: ماهنامه شفافيت، شماره سی و ششم، مهرماه 1391، صفحه 58

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۳۲ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied