شمانیوز
شما نیوز

حاشیه ساز ترین های هفته

چند روز پیش رائفی پور که ظاهرا از مواضع اجتماعی مهدی مهدوی کیا و کریم باقری شاکی بود، حرف‌هایی زد که جنجالی شد. او با اشاره به بیلبورد‌های تبلیغاتی دو فوتبالیست پیشکسوت، انتقاداتی تند از آن‌ها کرد و به بهانه دوغ و مسواک، به نوعی گله گذاری کرد.

به گزارش شمانیوز: چند روز پیش رائفی پور که ظاهرا از مواضع اجتماعی مهدی مهدوی کیا و کریم باقری شاکی بود، حرف‌هایی زد که جنجالی شد. او با اشاره به بیلبورد‌های تبلیغاتی دو فوتبالیست پیشکسوت، انتقاداتی تند از آن‌ها کرد و به بهانه دوغ و مسواک، به نوعی گله گذاری کرد. از همان ابتدا می‌شد پیش بینی کرد که غالب واکنش‌ها علیه رائفی پور باشد، گو این که برای کسی که ادعای نظریه پردازی و کشف و افشاگری دارد، خیلی جالب نیست که مناسبات دنیای امروز را نشناسد و یا بدتر بشناسد و انکار کند! این که سلبریتی‌ها به واسطه شهرت، پل اعتمادساز میان برند‌های تجاری و مردم می‌شوند، امری بدیهی و پذیرفته شده است. این اصلا نیازی به توضیح ندارد، حالا یا رائفی پور نمی‌داند، که بعید است! و یا می‌داند و انکار می‌کند که این یک انتخاب است. انتخابی که البته به شمایل رائفی پور و هوادارانش هم می‌آید، کما این که برخی هم فکرهایشان در سال‌های صدر نشینی، انزوا و انکار را به صلح و پذیرش ترجیح می‌دادند.

یک هفته چند چهره؛ رائفی پورِ عصبانی و دردسرهای تلگرام

مثل سخنور مورد بحث ما، باز هم هست کسانی که البته اسمشان را نمی‌آوریم، اما حدس زدن نامشان دشوار نیست. آن‌ها اصول خاصی در سخنوری دارند. وجوه اشتراکی که با کمی دقت و کنار هم چیدنشان می‌فهمیم که داستان از چه قرار است. سخنورانی این چنینی چند تکنیک مشابه دارند؛ مثلا در میان حرف‌های آن‌ها حتما ارجاع به آدم‌ها و یا ماجرا‌های شناخته شده وجود دارد. به عنوان مثال اگر قرار است از سیاستی دفاع کنند و یا آن را رد کنند، حتما پای افراد شناخته شده را وسط می‌کشند تا گره‌ای با مخاطب ایجاد کنند و توجهش را جلب کنند. البته آن‌ها سعی می‌کنند این گره را مدلی ببندند که تا حالا کسی نبسته؛ یعنی اگر قرار است از سلبریتی خرج کنند، آن‌هایی را وسط می‌کِشند که محبوب‌تر هستند، چون این گونه تیغشان بیشتر می‌بُرد.

این تکنیک خرج کردن از محبوب ها، فقط مربوط به سلبریتی‌ها نیست، آن‌ها گاه حتی به یک سریال پر طرفدار هم حمله می‌کنند. حمله، اما به همین سادگی‌ها نیست و چنین حمله‌ای باید با ادبیاتی رادیکال باشد که ضریب نفوذ داشته باشد. مضافا در خودش کشف و ابهام داشته باشد که موجب شگفتی شود و البته از الگو‌های داستان سازی و افکار کلیشه‌ای مردم کوچه و بازار هم وام گرفته باشد. در واقع آن‌ها بخشی از ذهنیت ساکن کوچه و خیابان را می‌شناسند و همان کنج تاریک را بزرگ می‌کنند و به شکل سخن در می‌آورند. الغرض این که این‌ها را خیلی جدی نگیرید، لا به لای این حرف‌ها نه کشفی هست و نه فکری عمیق. این صرفا یک ایدئولوژی عمق نیافته تکنیکال شده است که از فرط کم محتوایی، فرم در آن گُل درشت شده و توی ذوق می‌زند، همین.

پی نوشت: واضح است که این متن فقط نقد (لحن) رائفی پور است و درباره مناقشات سیاسی طرفین هیچ موضعی ندارد.

آذری جهرمی یا (فیلتر هفته)

آن روزی که آذری جهرمی به عنوان جوان‌ترین وزیر تاریخ جمهوری اسلامی به مجلس معرفی شد و رای اعتماد گرفت، شاید فکرش را هم نمی‌کرد، آن قدر زود به دالانی از بزنگاه‌های دشوار برسد. همان ابتدای کار و شایعه «بازجو» بودنش نشان داد که افکار عمومی حتی برای اتفاقات مثبت هم فرضیه‌های منفی دارند و راه چنین نیست که می‌نماید! بعدتراما اتفاقات دی ماه آمد و البته رفتار جهرمی در آن بازه به واقع منطقی بود؛ با صداقت فیلترینگ را اطلاع رسانی کرد و خُلف وعده نکرد. گفته بود موقتی است و رفع می‌شود، که شد. اما خب می‌دانست که این پایان داستان نیست و دردسر‌های «تلگرام» برای او ادامه خواهد داشت.

یک هفته چند چهره؛ رائفی پورِ عصبانی و دردسرهای تلگرام

ظاهرا از یک پیام رسان حرف می‌زنیم و نباید خیلی مهم باشد؟! اما هست، یا حداقل در این نقطه دنیا مهم‌تر از حد تصور است. به هر حال هر «پدیده» در هر جغرافیایی معنای بومی به خودش می‌گیرد. تلگرام در بریتانیا یک جایگاه دارد و مثلا در روسیه جایگاهی دیگر. این جایگاه متغیر و نسبی است و متاثر از مسائل متعددی است که تماما ذیل «فرهنگ عمومی» آن جامعه تعریف می‌شود. در ایران هم بنا به مسائل مختلف «تلگرام» اهمیتی افزون پیدا کرده و مخالف‌ترین‌های تلگرام هم معترفند که درصد شیوع این پیام رسان بالا است واصلا همین ضریب نفوذ بالا برخی مسئولان را نگران کرده است که مبادا خُسرانی جبران ناپذیر در راه باشد.

با این اوصاف شاید باید بر نقاط اشتراک موافقان و مخالفان تلگرام تاکید کرد، چه بسی هم دولتی‌ها (در راس آن آذری جهرمی) و هم آن‌هایی که مخالف ادامه حضور تلگرام هستند، بر این نقطه توافق دارند که اتکای به تلگرام، در میان عموم غیر واقعی است و لزوما نباید هم خبر، هم تجارت، هم سرگرمی و هم ... را در یک پیام رسان جست وجو کرد. این غیر واقعی بودن اتکا، نقطه اشتراک است و علاجش ساخت فضا‌های قدرتمند و اصیل و نه لزوما مجازی، برای بر طرف کردن نیاز‌های مردمی است که به فرم کاذب تلگرام پناه آورده اند. قبل از آن، اما باور نیاز‌ها و به رسمیت شناختن آن‌ها اهمیتی بیشتری دارد و اصلا همین پذیرفتن می‌تواند پیش زمینه اقدام عملی در جهت رفع نیاز‌ها باشد، آن موقع نه یک اپلیکیشن این قدر مهم جلوه می‌کند و نه از کنار آن چالش‌های این چنینی نظیر ظن تقابل‌های جناحی (در ذهن برخی فرصت طلبان) پر رنگ می‌شود. همان‌هایی که به غلط خیال می‌کنند اصرار به فیلتر تلگرام نوعی تقابل و ضعیف کردن دولتی است که با وعده‌های اجتماعی بسیار به کارزار انتخاب آمده و حالا حداقل در دو مورد گُل درشتش به بن رسیده؛ رفع حصر و آزادی شبکه‌های اجتماعی.

خلاصه این که آذری جهرمی جوان است، اما در جایگاه تناقض‌هایی کهن قرار گرفته. تلگرام اگر چه موفق شده ساخت اجتماعی ایران را به قبل و بعدش خودش تقسیم کند، مثل: ویدئو و... اما در نهایت یک دغدغه موقتی و ساقه یک ریشه است، ریشه، اما پذیرش نیاز‌های واقعی یک جامعه و زدودن افکار اتوپیایی از ذهن حکمرانان است، روندی که قدمتی حداقل صد ساله دارد، دومی حل شود، اولی معضل نخواهد شد و هزینه‌های گران نخواهد ساخت.

محمد عباس زاده یا (قهرمان هفته)

دوران دیگریست، از عصر مطلق گرایی، سال هاست که فاصله گرفته ایم. حالا این سال‌ها همه قرار است منطقی‌تر باشیم و متناسب با رئالیسم حاکم بر کل دنیا. اگر مکاتب سیاسی صد سال پیش به برابری و مضامین همسان سازی می‌اندیشدند و فکر خودشان را تکثیر می‌کردند، امروز هم رئالیسم غالب در کل دنیا فکر خودش را تولید می‌کند. آن روز‌ها قهرمان‌ها جولان می‌دادند روی پرده سینما، در زمین چمن فوتبال و... امروز، اما از روزگار سیاه و سفید گذشته ایم و عصر نسبیت و خاکستری هاست. همان منطق غالب به ما می‌گوید که برای یک فوتبالیست، در ابتدا آورده مالی و امنیت شغلی مهم‌ترین چیز است و ما به عنوان یک هوادار احتمالا متفکر تر، باید پذیریم که در یک فرایند احساسی و تعصبی مثل «هواداری فوتبال» هم منطق را وارد کنیم واز ستاره هامان نخواهیم از خود گذشتگی کنند، این‌ها از خصوصیات تطبیق و سازگاری است.

یک هفته چند چهره؛ رائفی پورِ عصبانی و دردسرهای تلگرام

عباس زاده و البته امثال او البته هنوز زنده اند و دارند نظم غالب را بهم می‌زنند، شاید در دنیای امروز اسمش را می‌شود گذاشت حماقت! این که از لیگ برتر، عزم لیگ دسته یک کنی و در یک قمار آَشکار، خودت را از تیتر رسانه‌ها کم کنی. به هر حال در این دنیای نسبی و منطقی که خیلی از فوتبالیست هایش تیتر و ستون می‌خرند، حرکت عباس زاده خَرق عادت است. گاهی که گمان می‌کنیم دوران قهرمان‌ها تمام شده، یکی می‌آید و فیلم کلاسیک خودش را کارگردانی می‌کند، نه که از عباس زاده و صعود نساجی یک حماسه بسازیم، اما خب در همین حد هم این روند خلاف جریان است. اما این خلاف جریان‌ها نباید ما را به خطا بیاندازد واصولا ذهن اجتماعی نباید از استثنائات روند بسازد. واضح‌تر این که در نهایت امثال عباس زاده ربط کمتری به واقعیت دارند و مثلا کسی مثل طارمی واقعیت عریان تری است. پس چه بهتر که عرصه‌های اجتماعی را با واقعیت هایشان قبول کنیم، ما مردم زمانه خودیم، زمانه غلبه پاپاراتزی ها، زمانه طارمی و سحر قریشی، زمانه نیمه شب در جاده با مهدی قائدی! زمانه ترلان و عزت، فرشاد و ترلان.

فاطمه یا (آزار دیده هفته)

دو دختر و یک پسر ماهشهری توسط پدر و نامادری آزار دیدند و شکنجه شدند، البته این کودکان از ازدواج‌های قبلی پدر خانواده بودند و دختر بزرگتر که همان «فاطمه» باشد به طرز فجیعی شکنجه شده است، پس از رسانه‌ای شدن قضیه مسئولان قضایی شهر قول برخورد قاطع دادند و مردم هم طی چند گردهمایی خیابانی خواستار تسریع و تشدید برخورد‌ها شدند.

یک هفته چند چهره؛ رائفی پورِ عصبانی و دردسرهای تلگرام

فروپاشی یک نهاد؛ خانواده

«خانواده» آخرین نخ نگهدارنده‌ی ساختارِ جامعه ایرانی است، در حالی که نهاد‌های فرهنگ ساز در ایران لنگ می‌زنند و وظیفه تربیت و پرورش نسل آینده تماما بر دوش خانواده افتاده است. با مشاهده سطحی درمی یابیم که خود خانواده‌ها هم حالا بخشی از معضلات اجتماعی - فرهنگی شده اند! ترکیب فشار‌های اقتصادی و اجتماعی گوناگون و فقر سوادِ سبک زندگی، تمرکز را از والدین گرفته و اصلا سطح تحمل خانواده ایرانی تا حد قابل توجهی نزول پیدا کرده است، به عبارتی در قیاس با نسل‌های قبل‌تر خانواده عصبی، پرخاشگر و ناآرام و متغیر شده است و کمتر خانواده‌ای این روز‌ها ثبات امنیت همه جانبه دارد بدون هیچ تهدیدی. روابط محدود خانوادگی در فضای محدود و ابتر و گلخانه ای، این سال‌ها موجوداتی غیر واقعی ساخته و تحویل داده است که حداقل نتیجه آن گسست اجتماعی است و به همین سادگی جامعه از کوچک‌ترین و در عین حال مهم‌ترین و موثرترین نهادش غافل می‌شود و خانواده هم نمی‌تواند دستاورد خاصی داشته باشد و جامعه اش را بسازد.

خانواده این روز‌ها واژه کم رمق و نحیفی است. در یک حالت کمتر محتمل یا بعید خیلی فاکتور‌ها باید در کنار هم جور باشد تا فرزندان از خلاء‌های بی شمار روحی - روانی و حتی جسمی دور یا کم نصیب باشند. در چنین بستر راکدی، خانواده یا حال خوبی ندارد و یا اگر حال خوبی داشته باشد حساب خودش را از جامعه اش جدا می‌کند؛ مبادا که آسیب‌ها و مرض‌های مسری جامعه که کم هم نیست به این تن مستعد و پروار، نفوذ کند. تازه این‌ها درشرایطی است که با بی شمار خانواده‌هایی مواجه ایم که الکن اند و به طور مثال حتی قدرت تشخیصِ بیش فعالی فرزندان خود را ندارند و صرفا با تنبیه فیزیکی در پی حل مساله و تادیب هستند.

بماند که فرایند آموزش تقریبا مختل شده است و تاثیر خاص و ملموسی، افراد چیز چشمگیری در محیط عمومی نمی‌بینند که برداشت کنند و محیط علاوه بر این که نمی‌دهد حتی بعضا می‌گیرد! درک و تحلیل روانِ فرزندان که پیشکش؛ اعتیاد و فقر و بیکاری، آش را آن قدر شور کرده اند که بعضی از چهار دیواری‌ها و ترسیم پشت شان غیر قابل تصور شده است.

دولت، اِشراف کافی بر آن چه که در «زیر پوست شهر» می‌گذرد را ندارد. نه مراکز آماری، مستدل و قوی عمل می‌کنند و نه اصلا اراده‌ای دیده می‌شود که اقدامی استراتژیک و زیربنایی در شناخت آسیب‌ها و رفع آن انجام دهد. همه این‌ها عوامل موثری است که به این اتفاقات دامن می‌زند شاید تنها نکته دلخوش کننده همین باشد که این اتفاقات رسانه‌ای می‌شود و حساسیت مردم بالا می‌رود، در این شراط رسانه‌ها می‌توانند پرچمدار باشند و بار خیلی از کمبود‌ها را به دوش بکشند.

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied