شمانیوز
شما نیوز

مونولوگ های مشاهیر سینمایی

مونولوگ های مشاهیر سینمایی باعث شهرت بساری از آنان شده است.

به گزارش شمانیوز: من در سال ۱۹۶۸ یا ۶۹ بود که بروس لی را در لس آنجلس ملاقات کردم.من به هیچ وجه با هنرهای رزمی برخوردی نداشته ام. من متخصص یا چیزی در این سطح هم نیستم. بروس برای من فقط یک دوست بود و من خیلی به او علاقه داشتم. بعضی اوقات که احساس دلتنگی می کردم، تلفن زنگ می زد و بروس پشت خط بود. نمی دانم چرا زنگ زده بود. فقط می گفت:«فکر کردم باید به تو زنگ بزنم.» به نظر من، بروس لی یک فیلسوف برجسته و عالی در مورد زندگی روز مره بود، و من خیلی تحت تاثیر نظریه ها و برخورد هایش نسبت به هنرهای رزمی قرار می گرفتم. خیلی سعی می کرد بفهمد کیست. توصیه اش به مردم این بود که: «خودتان را بشناسید.»به نظر من منظورش خود شناسی از طریق هنرهای رزمی بود که نوعی تعمیم نفس بود. اما او در زندگی روزمره نیز خودش را می شناخت. از طریق شناخت خودش به هوش و معرفت رسیده بود. من و او در این مورد صحبت های زیادی با هم می کردیم.خیلی در مورد بروس لی فکر کرده ام، او انسان عجیبی بود.  داریوش ارجمند درباره دردسر بازی در «ناخدا خورشید» …خیلی‌ها فکر می‌کردند من یک دست دارم. مرحوم محمد نوری با خانمش شرط بسته بود که من بچه جنوب هستم و یک دست دارم. البته ۲۵ هزار تومان هم سر این شرط به همسرش باخت! کار خیلی سختی بود. وقتی فیلم‌برداری تمام می‌شد و کمربند را باز می‌کردند، دستم به‌شدت ورم می‌کرد و سرد می‌شد چون خون به دستم نمی‌رسید. من هم گلایه‌ای نمی‌کردم. اواخر کار بود که ناصر تقوایی آمد و حین گفتن خسته نباشید، ضربه مختصری به دستم زد و من از جا پریدم. گفت: چه شده؟ گفتم چیزی نیست. دستم را که می‌بندند، خون مرده می‌شود و گزگز می‌کند. دستم را وارسی کرد و دید تمامش کبود است و ورم کرده. عصبانی شد و با گروه دادوبیداد کرد و گفت هر پلانی که می‌خواهم بگیرم، دستش را ببندید و وقتی کات دادم، باز کنید اما عملی نبود این کار. من هم جر می‌زدم و هر ۴، ۵ پلان یک‌بار استراحتی به دستم می‌دادم اما کار که تمام می‌شد، تمام شب درد دست کلافه‌ام می‌کرد. یک درویش آن‌جا بود که شب‌ها روغن‌زیتون می‌گرفت و دست من را هر شب ماساژ می‌داد تا خون‌مردگی‌ها برطرف شود. سفتی کمربند هم به طحالم آسیب رساند.  زنده یاد اسماعیل داورفر درباره مرگ هنرمندان پیشکسوت درهمه جای دنیا از تجربه های پیشکسوتان هر عرصه به بهترین نحو ممکن استفاده می کنند تا در گام هایی که قصد برداشته شدن آن را دارند، شکست نخورند و بهتر به سرمنزل مقصود نزدیک تر شوند. اما درایران اصلا به این مسئله مخصوصا درعرصه هنرنمایش توجهی نمی شود. لذا با فوت هر هنرمندی درایران، پشتوانه عظیمی از تجربه که به دست ‌آورده است، رو به خاموشی می رود و جایگزینی برای آن نمی توان قائل شد. زیرا تجربیات آن هنرمند به نسل بعد ازآن منتقل نشده است.  مایکل فاسبندر از خودش می گوید من شیفته‌ زندگی پر از شور و هیجانم. می‌خواهم تا می‌توانم فیلم بازی کنم، دوستی‌های عمیق را تجربه کنم، موتورسواری کنم، به کشور‌های مختلف سفر کنم، آدم‌های دوست‌داشتنی جدید را ملاقات کنم.‌.‌. البته فهرست کار‌های موردعلاقه‌ام بسیار طولانی‌تر از این حرف‌هاست. من دوست دارم آدم‌‌حسابی‌ها و همکارانی که کارهایشان را ستایش می‏کنم، آثارم را بپذیرند و تایید کنند. این به من اعتماد‌به‌نفس و قدرت می‌بخشد.  وودی آلن درباره بازیگری اگر خودم در فیلم بازی کرده باشم، کار برایم به مراتب سخت تر می شود. مثل این می ماند که شما مرتب به صدای ضبط شده خودتان گوش دهید یا حتی بدتر پشت سر هم خودتان را نگاه کنید و همزمان صدای خودتان را بشنوید. خوب اگر خودم در فیلم نباشم، و افراد دلپسندی چون دایان کیتون و اما استون در آن بازی کرده باشند، دیگر مشکلی با تدوین آن ندارم ولی وقتی که تدوین تمام شد دیگر تمام شده و دیگر بی خیال آن کار می شم. اوه خدای من، من طی این سال ها با چه بازیگران فوق العاده ای که کار نکرده ام. آنها کاملا به من اعتماد کرده و حاضر شده اند که در قبال پولی بسیار جزیی با من کار کنند.

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied