شمانیوز
شما نیوز

بابک قادری: نسل‌جدید نه کتاب می‌خواند، نه تئاتر می‌بیند

بابک قادری: برای نسل ما مسئله است اما نسل‌جدید نه کتاب می‌خواند، نه تئاتر می‌بیند، نه سعی می‌کند و نه تئاتر برای او جدی است

بابک قادری: نسل‌جدید نه کتاب می‌خواند، نه تئاتر می‌بیند
سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر از دوشنبه؛ ۲۲ آبان‌ماه ساعت ۲۰:۳۰ میزبان نمایش «تنهایی پرهیاهو» نوشته حسین پاکدل و با کارگردانی امیرکاوه آهنین‌جان شده است. حسین پاک‌دل نمایشنامه «پروانه‌های آسیایی» را بر‌اساس رمان «تنهایی پرهیاهو» اثر بهومیل هرابال و با ترجمه پرویز دوایی نوشته است که امیرکاوه آهنین‌جان آن‌را با نام اصلی خود روی صحنه آورده است. بانیپال شومون، آناهیتا همتی، السا فیروزآذر، روزبه اختری، ابوالفضل حاجی‌علیخانی، بابک قادری، شهاب ملک‌پور، بهداد قادری، میلاد تاجیک، بابک بینش، عسل هژبرپور، زکیه سیف، کاوه دوستی، نیما مظاهری، یوسف محوی، علی کیان، آرزو تاج‌نیا، مهسا اصغری، علی صحراگرد، نسترن ابراهیم‌زاده، نگین فیروزمنش و روژینا کلاه‌زری، گروه بازیگران این نمایش شصت‌دقیقه‌ای را تشکیل می‌دهند. در توضیح «تنهایی پرهیاهو»، جمله‌ای از هانریش هاینه نوشته شده است: آن‌جاکه کتاب می‌سوزانند، کارش به سوزاندن انسان‌ها هم خواهد رسید... به بهانه این اجرا با امیرکاوه آهنین‌جان، السا فیروزآذر، نادیا حسام، ابوالفضل حاجی‌علیخانی و بابک قادری گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

به گزارش شما نیوز ،

چه‌شد ‌سراغ متن «تنهایی پرهیاهو» رفتید و این متن را برای اجرا انتخاب کردید؟

امیرکاوه آهنین‌جان: انتخاب متن و شیوه اجرا را با وسواس انتخاب می‌کنم. همواره در گروه تئاتر سولو، متن‌ها را به‌گونه‌ای انتخاب می‌کنم که پیش‌زمینه آشنایی برای مخاطب داشته باشد. در نمایش «در بارانداز» از فیلم «در بارانداز» اقتباس کرده بودم اما کاملا قصه خودم را گفته بودم. ازاین‌رو برای اجرا متن «تنهایی پرهیاهو» را انتخاب کردم که این متن کاملا شناخته‌شده است. بسیاری با این متن آشنا هستند؛ اصلا این متن دغدغه بسیاری از مردم است. حتی برخی روی این متن به‌شدت تعصب دارند! البته این مسئله طبیعتا کار مرا سخت‌تر می‌کرد اما نمی‌توان طبق سلیقه تمام مخاطبان حرکت کرد و طبیعتا برخی از مسائل سلیقه‌ای است و مطمئنا بسیاری از اجرای ما خوششان نخواهد آمد که امری طبیعی است چون خود ما هم از بسیاری از نمایش‌ها خوشمان نمی‌آید!

به وارد کردن دغدغه‌های شخصی خود اشاره کردید. کمی درباره تغییراتی که بر نمایشنامه حسین پاک‌دل اعمال شده است، بگویید.

امیرکاوه آهنین‌جان: مدت‌زمان اجرای آن متن بیش از دو‌ساعت بود. همچنین متن کاملا مبتنی بر مونولوگ بود. تعداد شخصیت‌ها هم پنج یا شش نفر بودند. درواقع در اجرای ما فضای پرهیاهویی که به تنهایی نسبت داده شده، کاملا پرهیاهو شده است. شاید در دوران گذشته می‌توانستیم این داستان با این تعداد اندک شخصیت را پرهیاهو بدانیم اما اینک که میلیاردها انسان به کره‌زمین افزوده شده است، این شیوه را برای پرهیاهو بودن لحاظ کرده‌ایم. همچنین با فشرده‌کردن متن شرایط را برای مخاطبان امروز که دوست دارند ورودی اطلاعات بیشتری داشته باشد، شرایط خوبی را فراهم کردیم.

ابوالفضل حاجی‌علی‌خانی: مدت‌زمان نمایش در اجرای ما یک‌ساعت است که زمان مناسبی برای این حجم از پرسوناژ و ... محسوب می‌شود.

«تنهایی پرهیاهو» نمایشی پر‌‌پرسوناژ است و در‌آن، وضعیت‌هایی دیده می‌شود که بازیگران مدت‌زمان زیادی روی صحنه هستند و میزانسن‌های پیچیده و ترکیبی در نمایش وجود دارد. کمی درباره پروسه تمرین‌ها بگویید.

امیرکاوه آهنین‌جان: حدود پنج‌سال از تشکیل گروه تئاتر «سولو» می‌گذرد. سال‌۹۰ استارت تشکیل گروه «سولو» خورد و از سال بعدازآن، به‌صورت جدی‌تر کار گروه آغاز شد. احساس می‌کردم علاوه‌بر هنرجویان خودم، جوانان بسیار زیاد دیگری هم هستند که مسیر صعب‌العبوری را برای بازیگر شدن در پیش دارند و باید به آن‌ها هم فرصت داده شود. درنتیجه در سال‌۹۳ فراخوانی را منتشر کردم و حدود ۹۰۰ مصاحبه گرفتیم که از میان آن‌ها، ۸۰نفر انتخاب شدند و تمرین‌ها و آموزش آغاز شد. پس از حدود یک‌سال و هشت‌ماه تمرین، از میان آن ۸۰‌نفر، حدود ۲۵‌نفر باقی ماندند که آبان‌ماه سال‌۹۴ نمایش «در بارانداز» را در تالار حافظ روی صحنه بردیم. این مسیر تداوم پیدا کرد و آکادمی «سولو» رسمیت پیدا کرد. فرایند آموزش در آکادمی سولو به این‌صورت است که باید به تولید برسد. ما طی جشنواره‌های داخلی سولو، از میان هنرجویان، گزینه‌های شایسته‌تر را انتخاب می‌کنیم و نمایش‌ها را با حضور آن‌ها به اجرا می‌رسانیم. همین‌کار را استادم؛ حمید سمندریان با نمایش «دایره‌گچی قفقازی» برای نسل من کرد. از همین نمایش، محمودرضا رحیمی، آشا محرابی، رضا مولایی، حامد بهداد، احمد ساعتچیان، الیکا عبدالرزاقی و ... بیرون آمدند و این حرکت من، ادای دینی است به این عزیز و من تمام تلاشم را می‌کنم که رد‌پای حمید سمندریان را دنبال کنم. در این فرم‌کار، اصلا قائل به تمرین حرفه‌ای نیستم چون عوامل نمایش‌های من حرفه‌ای نیستند. درنتیجه زمان تمرین بیشتری را نیاز داریم اما متاسفانه برخلاف نمایش «در بارانداز» برای «تنهایی پرهیاهو» تنها دو الی سه‌ماه زمان برای تمرین داشتیم. ما دوسال‌ونیم در لیست رزرو تماشاخانه ایرانشهر قرار داشتیم. سال‌گذشته قصد داشتیم نمایشی بنام «دنیای موازی» را روی صحنه ببریم که به‌دلیل قطعی نشدن سالن، بعد از هفت‌ماه تمرین نمایش را متوقف کردیم. چون فارغ از هزینه‌هایی که تمرین‌ها در‌پی دارند، گروه دچار فرسودگی می‌شود و هیچ‌کس انرژی برای تمرین ندارد! اگر شرایطی وجود داشته باشد که بدانم سالنی هست که می‌توانم هرسال یک نمایش را در‌آن، روی صحنه ببرم، به‌همراه گروهم تمام مدت یک‌سال را تمرین می‌کنم. درنتیجه تصمیم گرفتم زمانی‌که سالن قطعی شد، تمرین‌ها را آغاز کنیم. برای اجرای «تنهایی پرهیاهو» یک‌بار تمرین‌ها را آغاز کرده بودیم تا در تالار حافظ نمایش را اجرا کنیم اما دریافتم که نمی‌توان در مدت یک‌ماه این نمایش را روی صحنه برد. زمانی‌که سالن ایرانشهر به ما نوبت اجرا داد، تصمیم گرفتم نمایش را آماده کنم و درنتیجه کمتر از مدت‌زمانی که مدنظر من بود تمرین کردیم.

در «تنهایی پرهیاهو» با تغییر شخصیت‌ها مداوم بازیگران مواجه هستیم که کار را برای طراح لباس و طراح گریم دشوار می‌کند. شیوه طراحی‌ها به‌چه صورت بود که بازیگران به‌سرعت تغییر وضعیت دهند؟

نادیا حسام: به همین دلیل گریم را زیاد سنگین در نظر نگرفتم. به‌غیراز نقش دایی و ماچا که گریم سنگین‌تری دارند، برای باقی بازیگران گریم رئال در نظر گرفتم. به‌عنوان‌مثال چون گروه مردگان و قطار، یکی هستند، ماسکی طراحی کردم تا بتوان با کمتری تغییر، این وضعیت‌ها را به‌وجود آورد یا دختران کافه‌چی تنها با یک رژلب قرمز گریم خود را تغییر می‌دادند و ازآنجاکه بلافاصله در شخصیت‌های دیگری وارد می‌شوند و حتی فرصت ندارند این رژ را پاک کنند، ماسک می‌زنند. یکی از کارهایی که باید انجام می‌دادم این بود که گریم‌های مختلف را آزمایش و مدت‌زمان موردنیاز برای تغییرها را محاسبه کنم تا به شرایط مطلوب برسیم.

در این نمایش شاهد هستیم که بخشی از موسیقی را حرکات فرم بازیگران تشکیل می‌دهد. کمی درباره پروسه نگارش موسیقی نمایش و تعاملی که با مهدی حسنی؛ آهنگساز «تنهایی پرهیاهو» داشتید، بگویید.

امیرکاوه آهنین‌جان: به‌دلیل مدت‌زمان اندکی که در اختیار داشتیم، تنها بخش موجزی از موسیقی را در اختیار داریم چون بسیاری از اتفاق‌ها نیازمند مدت‌زمانی چندماهه بود. درنتیجه تنها به ملودی‌های دسته‌جمعی و بادی‌درامینگ‌ها اکتفا کردیم. البته بخش‌های دیگری هم به‌تازگی اضافه شده است. مهدی حسنی تمام تلاش خود را به کار بسته تا به فضای کار نزدیک شود چون درست است که داستان نمایش در اروپای شرقی می‌گذرد اما اجرای ما مدرن است و این ‌وجه در تمام بخش‌های نمایش حضور دارد. در موسیقی تلاش کرده‌ایم علاوه‌بر نزدیک شدن به فضای رمان، مولفه‌های خودمان را هم داشته‌باشیم.

«تنهایی پرهیاهو» تمپویی سریع دارد که شاید باعث شود برخی از مخاطبان نتوانند کامل از اتفاق‌ها سر دربیاورند اما سبب می‌شود مخاطبان خسته نشوند. چگونه به این شیوه اجرایی و ریتم رسیدید؟

امیرکاوه آهنین‌جان: شیوه اجرا هم همواره دغدغه من بوده است چون فاصله نسل‌ها در دوران‌حاضر با قبل بسیار تفاوت کرده است. شاید اگر دو دهه‌هشتادی که یک‌سال با هم اختلاف سنی دارند، نتوانند با‌هم ارتباط برقرار کنند. درنتیجه فاصله نسل‌ما با آن‌ها کهکشانی است. تمام سعی‌ام را به‌کار بسته‌ام تا با ۴۳‌سال سن، به مخاطب جوان امروز نزدیک شوم تا اتفاق‌های بدی که در جریان است، کمتر رخ دهد. تلاش کرده‌ام نمایش؛ چه در محتوا و چه در شکل اجرایی و تصاویری که در نمایش نشان داده می‌شوند، موجز و پر از مضامین درست باشد. درواقع شیوه کار خود را به هایکو در ادبیات ژاپن نزدیک کردم. بسیاری از مخاطبان ناآشنا و غیرحرفه‌ای درک نمی‌کنند وقتی صحنه‌ای پر از التهاب و حرکت اجرا می‌شود، ایراد کار نیست بلکه ویژگی آن است. چون نسل جدید ما، توانایی‌های بالقوه بسیار زیادی دارد، وقتی چشم باز کرده است، با انواع گجت‌ها، اپلیکیشن‌ها و ابزارهای مختلف مواجه شده است. درنتیجه توانایی‌هایی دارد که هم‌نسلان من، یا آن‌ها را ندارند یا برای به‌دست آوردن آن‌ها با مشکلات فراوانی روبه‌رو هستند. نسل آینده ما، سوپرهیومن هستند و من برای این نسل، کار می‌کنم. خوشحال هستم که در هر دو نمایشی که روی صحنه برده‌ام، نظرات متفاوتی دریافت کرده‌ام که این مسئله به‌زعم دوستانی که تئاتر کار می‌کنند، به این مفهوم است که تئاتر به نتایج جدیدی دست یافته است؛ برخی توانسته‌اند با آن ارتباط برقرار کنند و برخی دیگر موفق نشده‌اند.

تداوم حس بازیگران در این تمپوی سریع، کار دشواری به‌نظر می‌رسد. بازیگران چگونه به این شرایط رسیدند؟

امیرکاوه آهنین‌جان: به این شیوه بسیار علاقه‌مندم و باوجود این‌که می‌دانم آن دسته از مخاطبان ما که نمی‌توانند از تلفن‌های‌همراه خود دل بکنند، جا می‌مانند، از آن استفاده می‌کنم. من به این دسته از مخاطبان باج نمی‌دهم و معتقدم بهتر است اصلا به سالن تئاتر نیایند و اگر بدون تمرکز به سالن می‌آیند و نکاتی را از دست می‌دهند، تقصیر من نیست و اهمیتی هم به آن نمی‌دهم. با این شرایط، رقابتی میان نمایش و مخاطب به‌وجود می‌آید.

بابک قادری: بازیگرانی که در صحنه‌هایی از نمایش حضور دارند، در یک یا دو صحنه باید حس‌های خود را حفظ کنند اما بحث تداوم حس برای نخ ‌تسبیح نمایش یعنی بانیپال شومون که نقش هانتا را بازی می‌کند بسیار مهم بود. او از ابتدا تا انتها روی صحنه است و باید سیر مشخص را به مخاطب نشان دهد.

السا فیروزآذر: البته من احساس می‌کنم به‌عنوان‌مثال برای درآوردن نقش کولی، باید برای تداوم حس، نقشه‌ای را برای خود در نظر بگیرد. البته زمانی‌که بازیگر به‌صورت متقاطع و با یک نقش روی صحنه می‌آید، زمانی را در اختیار دارد تا روی نقش خود تمرکز کند چون نقش را مرور می‌کند. به‌عنوان‌مثال شخصیت کولی، از یک امید عبث و شاید ضداخلاقی آغاز می‌شود و به ناامیدی کامل می‌رسد.

ابوالفضل حاجی‌علیخانی: ابتدا فکر می‌کردم که ریتم تند برای این نمایش جواب نمی‌دهد اما بعد از مدتی فهمیدم بسیار برای این کار مناسب است. من در این نمایش در چهار نقش منگل، شاعر، لائوتسه و استاد بازی می‌کنم. این تداوم یا تضارب حس به تجربه شخصی بازیگران بازمی‌گردد؛ باید حس‌های مختلف را همچون موم در دست داشته باشید و به‌سرعت به‌سراغ آن‌ها بروید و حس موردنظر را از فایل ذهنی بیرون بکشید و از‌آن استفاده کنید.

آقای قادری، شخصیت دایی خصوصیت‌های فیزیکالی دارد که هم این شخصیت را جذاب می‌کند و هم ایفای این نقش را دشوار! ورود غریبی هم دارد که نخستین طنزهای نمایش با این ورود شکل می‌گیرد. کمی درباره پروسه شخصیت‌پردازی دایی بگویید.

«تنهایی پرهیاهو» دومین نمایش امیرکاوه آهنین‌جان است که در‌آن حضور دارم. یکی از شانس‌های من این است که با یک کارگردان‌بازیگر کار می‌کنم که درزمینه کارگردانی به‌شدت خلاق است و در بازیگری خارق‌العاده! در پروسه خوانش متن، برای درآوردن نقش دایی با امیرکاوه آهنین‌جان مشورت می‌کردنم. خوشبختانه ازآن‌جاکه کارگردان نمایش؛ خودش بازیگر هم هست، دست مرا باز گذاشت. شیوه هدایت او سلبی است؛ وقتی از بخشی خوشش نیاید آن را اعلام می‌کند اما از بازیگر نمی‌خواهد با شیوه‌ای مشخص آن نقش را ایفا کند.

آقای آهنین‌جان شما هم نمایش «تنهایی پرهیاهو» را در ایرانشهر روی صحنه دارید و هم در نمایش «الیور توییست» به‌عنوان بازیگر حضور دارید. چگونه زمان خود را تنظیم کردید تا به هر دو کار برسید؟

امیرکاوه آهنین‌جان: واقعا کار بسیار دشواری بود چون تا هفته گذشته هر‌روز تمرین داشتیم و الان هم اجراها آغاز شده‌است. متاسفانه چون استراحتی نداشتم، دچار سرماخوردگی شده‌ام. در «الیور توییست» من آواز می‌خوانم و این وجه از کار با توجه به بیماری من دچار اشکال شده است. به پزشک مراجعه می‌کنم تا بتوانم شرایط را بهبود بخشم. پرس‌شدن وسط این دو نمایش دشوار اصلا حس خوبی نیست. واقعا در یک یا دو ماه گذشته روزهای بسیار سختی داشتم. البته روزهای سخت می‌گذرند! امیدوارم اجراهای خوبی را در هر دو نمایش شاهد باشیم.

خانم فیروزآذر برخی کلیشه‌ها و انگاره‌ها از زن کولی در ذهن همه ما هست که در طراحی گریم و لباس شاهد آن‌ها نبودیم و درآوردن شخصیت بیشتر بر زبان بدن و نحوه دیالوگ‌گویی شما متکی بود. چطور با این طراحی‌ها به شخصیت کولی رسیدید؟

السا فیروزآذر: از دید من «تنهایی پرهیاهو» پست‌مدرن است و از این رمان، برداشتی آزاد صورت گرفته است چون این متن با دید نویسنده، کارگردان و حتی بازیگران تلفیق شده است و اثری امروزی به‌وجود آمده است که خشونتی امروزی را در خود دارد. در طراحی لباس و گریم هم این نکته در نظر گرفته شد. کولی ما ایرانی نیست و ماجرای نمایش ما در آلمان می‌گذرد. از سویی دیگر ما تئاتری کار می‌کنیم که رئال نیست درنتیجه دلیلی ندارد از لباس‌های رئال استفاده کنیم و باید لباس‌ها فانتزی‌تر باشند. طراح لباس نمایش به‌دنبال این نکات بود و به این طراحی خوب و فانتزی رسید. یکی از دلایلی که اصلا علاقه ندارم در سریال‌ها بازی کنم این است که تمام لباس‌ها مثل هم هستند و اصلا برای شخصیت‌های متفاوت، طراحی‌لباس درستی انجام نمی‌شود همچنین درزمینه گریم و نحوه ایفای شخصیت در سریال‌ها شاهد نوعی همگونی میان اقشار مختلف جامعه هستیم. درصورتی‌که اگر گریم، پوشش و زبان‌بدن کولی متفاوت نباشد؛ به‌عنوان‌مثال اگر رفتار بدوی را از کولی بگیریم، چه فرقی با السا فیروزآذر دارد؟!

نادیا حسام: کولی تنها کاراکتری است که با‌توجه به بازی او طراحی گریم و لباس انجام گرفت. با توجه به این‌که کولی کاراکتر رئالی ندارد و حتی از دید من شخصیتی میان یک زن و یک مرد است، نمی‌توانستیم طراحی رئال را برای او انجام دهیم. در جایی نوشته بودند کولی شبیه نینجا است و من از این برداشت بسیار خوشحال شدم چون می‌خواستیم شخصیت متفاوتی را بسازیم.

هماهنگی میان بازیگران و گروه حرکت با‌توجه به زمان اندک تمرین‌ها کار دشواری است. از سوی دیگر به‌دلیل این‌که بازیگران و گروه حرکت بخش بادی درامینگ را هم برعهده داشتند که تمرین‌های بسیار زیادی می‌طلبد و زمان اندک تمرین، رسیدن به هماهنگی چگونه انجام شد؟

امیرکاوه آهنین‌جان: این‌روزها کستینگ تئاتر از سخت‌ترین کارها است. خود من هم همواره بسیاری از نقش‌هایی که به من پیشنهاد می‌شوند را رد می‌کنم چون متاسفانه درگیری‌های زندگی باعث می‌شوند بازی کردن در تئاتر را در اولویت آخر خود قرار دهید. برای نخستین‌بار در تئاترهایم می‌خواستم نقش هانتا را به یک بازیگر چهره بسپارم. البته این اقدام من صرفا برای ویژگی‌هایی است در این شخصیت وجود دارد لذا یک بازیگر چهره می‌توانست خود را روی صحنه نمایش به چالش بکشد. بسیاری از بازیگران چهره ما تنها درحد پلان‌های بسته توانایی دارند و بازیگرانی همچون نوید محمدزاده، صابر ابر و پارسا پیروزفر که گزینه‌های ما برای نقش هانتا بودند را می‌توان یافت که بخواهند خود را روی صحنه به چالش بکشند. قرار بود یکی از این افراد به نقش هانتا را بازی کند اما متاسفانه درگیر کارهای دیگری بودند و نتوانستند در این نمایش حضور یابند. درنتیجه در شرایطی که تنها بیست‌روز به آغاز اجراها زمان داشتیم از این دوستان که به ما قول داده بودند در نمایش حضور یابند، قطع امید کردیم و بانیپال شومون در روزهای آخر تمرین به گروه ما افزوده شد‍. وقتی او به گروه اضافه شد، شرایط تمرین ما تغییر کرد و دشوار شد چون حجم دیالوگ‌ها و اکت‌ها زیاد است. بانیپال شومون بسیار تلاش کرد تا به گروه برسد.

درواقع می‌توان گفت آثاری که با دو نوع نظر کاملا متفاوت مواجه می‌شوند، به‌نوعی بختیار هستند. در دورانی به این دلیل که بحث‌ها نادقیق و ناروش‌مند بود و به‌خاطر دسترسی نداشتن به منابع، در تعاریف اشتراک نظر وجود نداشت، در آن دوران به هر تئاتری که پر کاراکتر و شلوغ بود، می‌گفتند «کار اکسپرسیونیستی» اما به‌نظر می‌رسد در «تنهایی پرهیاهو» مایه‌های اکسپرسیونیستی به‌خصوص در تاش‌های بسیار تندوتیز و خشن نمود دارد. در رنگ‌هایی که روی صحنه می‌بینیم، طراحی صحنه و آکسسوآر، طراحی لباس و ... این وجه دیده می‌شود. چقدر خودتان قصد داشتید این فضا را اکسپرسیونیستی کنید؟

امیرکاوه آهنین‌جان : همواره این‌که به کالیگولا می‌گفتند «شاعر خشونت» در ذهن من دور می‌زند. از دید من شاعرانگی‌ای که در درون تمام انسان‌ها وجود دارد با محیط پیرامون ما که بسیار خشن است، کاملا در تضاد است. این روزها این خشونت همواره تشدید می‌شود، در دنیایی زندگی می‌کنیم که در سراسر آن، جنگ در جریان است. در دنیایی که هنوز رابطه میان والدین و فرزندان وجود دارد، هر روز کشتار به راه می‌افتد. درواقع عواطف انسانی وجود دارد اما دنیایی که در‌آن به‌سر می‌بریم، به‌شدت خشن است. دوست داریم این دو وجه را عجین‌شده روی صحنه نشان دهم و به‌نظر من در این صورت تئاتر با زندگی شباهت پیدا می‌کند. در تم نمایش ما این مسئله وجود دارد؛ فردی که با انواع و اقسام ادبیات عجین است، در دنیای خشنی زندگی می‌کند. او همچون همه ما رییسی دارد که اصلا جای او آن بالا نیست. شاعرانگی نمایش در شخصیت هانت کاملا بارز است که هرکدام از ما می‌توانیم با او هم‌ذات‌پنداری داشته باشیم اما در محیط بیرون از ذهن هانتا ما خشونت را کاملا می‌بینیم. هانتا در زیرزمینی که همچون قعر جهنم است زندگی می‌کند که ما این نکته را کاملا در طراحی صحنه، هم به‌صورت اختلاف سطح و هم با استفاده از نشانه‌های خشونت در نظر گرفته‌ایم. هانتا به‌صورت مداوم مورد تعرض قرار می‌گیرد. هر شخصیتی که در نمایش حضور پیدا می‌کند؛ از کولی که هویت خاصی ندارد تا رییس، دایی، نامزد سابقش، خطوط قرمز هانتا را می‌شکنند و از آن‌ها عبور می‌کنند. حتی زمانی‌که نویسنده، بهومیل هرابال وارد می‌شود، نمی‌تواند اتفاق مثبتی را رقم بزند و میان خالق و مخلوق هم اتفاق خوبی نمی‌افتد چون هر دو در سرگیجه و سردرگمی هستند و در این سرگیجه خالق تصمیم می‌گیرد با مخلوق خود همراهی کند. البته در این‌میان بحث ممیزی‌ای که برای نمایش به‌وجود آمد را هم نمی‌توان نادیده گرفت. نمی‌خواهم چندان در مورد آن حرف بزنم و تنها به این بسنده می‌کنم که در تم داستان موضوع از بین بردن اطلاعات بشری دیده می‌شود. در صحنه پنجم شخصیت‌های داستانی در رویای هانتا به نمایش وارد می‌شوند و تمام کتاب‌ها نماد کسانی هستند که آن‌ها را نوشته‌اند و یا در آن‌ها زندگی می‌کنند. این اتفاق در زندگی همه ما حضور دارد و قتل‌عام به شکل دیگری اتفاق می‌افتد.

نادیا حسام: من قبلا رمان را خوانده بودم اما وقتی نمایشنامه حسین پاک‌دل را خواندم و دوباره به متن اصلی مراجعه کردم، حس کردم نوعی قصابی در نمایش جریان دارد؛ همان‌طور که حیوانات را می‌کشیم و یا با لذت گوشت را از قصابی می‌خریم و با رضایت درباره نحوه پخت آن برنامه‌ریزی می‌کنیم، با نویسنده‌ها و کتاب‌هایمان رفتار می‌کنیم. در هر دو متن، ماجراها در زیرزمینی مخروبه و متروک پیش می‌آیند که در آنجا دستگاه پرس، کتاب‌ها را پرس می‌کند. این دستگاه برای من چرخ‌گوشت را تداعی کرد. درواقع می‌خواستم با یک تیر، دو نشان بزنم؛ هم درباره بحث حمایت از حیوانات وارد شوم و هم به‌خشونت متن بپردازم. البته چون نمایش پرپرسوناژ و پرتحرک است، طراحی را مینیمال و خلوت در نظر گرفتم و به‌همین دلیل بسیاری از جزئیات یک قصابی صرف‌نظر و تنها به یک چرخ‌گوشت با طراحی بسیار صنعتی و سرد و خشک، دیوارهای کثیف و چنگک که خشونت بیشتری دارند اکتفا کردم و در این بخش با کارگردان همراه شدم. می‌خواستم فضایی به‌شدت سرد، ساکن و وهم‌آور داشته باشم. همچنین از دید من رییس، راننده وانتی است که گوسفندها را به کشتارگاه می‌برد. فنسی که بالای صحنه وجود دارد برای من نماد وانتی آبی‌رنگ و کثیف از خون گوسفندان است.

در این مسیر، نوعی متادارم شکل می‌گیرد و روند معکوسی اتفاق می‌افتد. وقتی نویسنده را وارد نمایش کردید، تصمیم داشتید تماشاگر را در وضعیت فاصله‌گذارانه قرار دهید یا هم‌ذات‌پندارانه؟

امیرکاوه آهنین‌جان : تمام سعی‌ام را به کار بستم تا فاصله‌گذاری اتفاق نیفتد چون به این‌کار علاقه ندارم و معتقد هستم کار برتولت برشت، مناسب بوده است اما به گذشته مربوط می‌شود. از سویی دیگر در ذات بشری ما، همراهی و هم‌ذات‌پنداری کردن یک نیاز است. پس از قرن‌ها تاریخ نمایش در دنیا، همچنان تماشاگر دوست دارد کار رئالیستی ببیند. درنتیجه تاریخ‌مصرف نمایش رئالیستی به‌سبب وجهی که در ذات خلقت انسان است، هنوز به پایان نرسیده است. درنتیجه تلاش کردم فاصله‌گذاری اتفاق نیفتد بلکه تمام رخدادهای نمایش در دنیای هانتا اتفاق بیفتد. درواقع تلاش کردم به زندگی خالق هانتا ورود کنم. این مسئله فضای نمایش را نمی‌شکند و او را از فضای نمایش بیرون نمی‌آورد چون این اتفاق در دنیای هانتا اتفاق می‌افتد و نه در دنیای ما. درنتیجه تا پایان نمایش دیوار چهارم حفظ می‌شود و نمی‌شکند و برای خارج شدن تماشاگر از دنیای نمایش، هیچ دیالوگی را به سمت او پرتاب نمی‌کنیم.

کار‌ مایه‌های اکسپرسیونیستی دارد، میزانسن‌ها بریده‌بریده هستند و در آن‌ها انحنا نمی‌بینیم. با توجه به این‌که نمایش در بلک‌باکس اجرا می‌شود و فضا، مکان مناسبی برای کار فیزیکی نیست، تضادی ایجاد می‌شود که ممکن است برای تماشاگر آزاردهنده باشد. بازیگران با این چالش چگونه مواجه شدند؟

السا فیروزآذر: تعمدی در این تضاد، وجود دارد. وقتی از محیطی توقع خاصی دارید که با نام کار که درباره تنهایی است هم هماهنگ است، پرهیاهو بودن نوعی حرکت عمدی می‌شود تا مخاطب با شخصیت اصلی نمایش هم‌ذات‌پنداری کند؛ هانتا به‌شدت از سوی افرادی که پیرامونش هستند و از دید من هرکدام به دلیل وحشی هستند، تحت‌فشار قرار گرفته است. آن‌ها این انسان عمیق را آزار می‌دهند و موجب شکنجه او هستند. در تضاد بین بازی هانتا با سایر بازیگران هم این تعمد به چشم می‌خورد. هانتا از دنیایی دیگر است و آرامش، جزئی از اوست.

ابوالفضل حاجی‌علیخانی: تفاوت صحنه‌ها به ما کمک می‌کند تا این تضاد را اجرا کنیم. در این نمایش سه موقعیت مکانی وجود دارد؛ قصابی‌ای که در آن‌جا کتاب‌ها پرس می‌شوند، فضاهای بیرون از قصابی همچون خانه دایی و... و فضاهای ذهنی هانتا. شیوه بازی بازیگران، طراحی، کارگردانی و ... در هرکدام از این صحنه‌ها متفاوت است و هم درزمینه بازی بازیگران و هم برداشت مخاطب ظرافت بسیار زیادی نیاز است تا بتواند این بخش‌ها را کنار هم بچیند.

در این نمایش با طراحی صحنه سنگینی مواجه هستیم و نمایشی که پیش از شما در سالن استاد سمندریان اجرا می‌شود هم دکور سنگینی دارد. این شرایط سالن برای شما مشکلی را به‌وجود نیاورد؟

امیرکاوه آهنین‌جان: گروهی که قرار بود هم‌زمان با ما در سالن استاد سمندریان نمایش اجرا کند، انصراف داد و گروه جدیدی به این سالن آمد. در طراحی اولیه دکور نمایش ما ثابت بود اما خودمان با‌توجه به دو اجرایی بودن سالن، شعور به خرج دادیم و دکور را دوباره طراحی کردیم و شرایط قابل حمل بودن را برای آن در نظر گرفتیم اما متاسفانه متقابلا این اتفاق نیفتاد. دکور آن نمایش ثابت است و در انتهای سالن قرار دارد؛ درنتیجه صحنه نمایش از وسط نصف شده است. گروه قبل از ما صندلی‌های سالن را جلو می‌آورد. زمانی‌که اجرای آن‌ها به پایان می‌رسد، ما تنها سی‌دقیقه زمان داریم تا هم دکور را آماده کنیم و هم صندلی‌ها را عقب بکشیم. به‌غیراز تعدیل‌هایی که انجام شد و بیش از نیمی از کیفیت کار را تحت‌الشعاع قرار داد، در میزانسن‌ها هم تصویر کار کاملا تغییر کرد. تمام اتفاق‌های نمایش در عمق پیش می‌آمدند و در اجرا ناچار شدیم همه را به عرض بیاوریم چون عمق سالن را در اختیار نداریم. تماشاگر و بازیگران نمایش تنها ۵۰‌سانتی‌متر از هم فاصله دارند. احساس می‌کنم در سالن استاد مشایخی نمایشم را اجرا می‌کنم. تنها چیزی که از طراحی قبلی ما باقی مانده، اختلاف سطح است که با استفاده از فنس نشان داده می‌شود و همین بخش را میلی‌متری و با دشواری آماده کردیم! ما در نارضایتی کامل از صحنه به‌سر می‌بریم چون مخاطبانی که از ردیف یکم الی ششم سالن نشسته‌اند، اصلا بازی‌هایی که روی طبقه‌دوم انجام می‌شود را نمی‌بینند. در این‌کار، فرم بسیار اهمیت دارد و به‌صورت مداوم تابلو ساخته می‌شود؛ وقتی نزدیک صحنه باشید و اتفاق‌ها در عرض بیفتند، زاویه دید مناسبی ندارید که بتوانید به‌صورت کامل حرکات و این اتفاق‌ها را ببینید. میزانسن‌ها از عمق به عرض آمده‌اند و در ۱۵‌متر عرض و حدود شش‌متر عمق نمایش را اجرا می‌کنیم. اندازه صحنه ما به درد اجرای تئاتر نمی‌خورد برای برگزاری مراسم و همایش مناسب‌تر است.

نادیا حسام: حدود سه‌هفته به آغاز اجراها باقی مانده بود که فهمیدیم دکور نمایشی که پیش از ما در این سالن روی صحنه می‌رود، ثابت است و ناچار شدیم دوباره طراحی کنیم. اما بسیاری از طراحی‌ها تغییر کرده‌اند؛ به‌عنوان‌مثال ارتفاع دیوارها به‌خاطر این‌که بتوان طراحی پرتابلی داشت، به یک‌سوم اندازه‌ای که مدنظر ما بود کاهش پیدا کردند! همچنین کف زمین را به رنگ طوسی درآورده بودیم که به‌دلیل جلو و عقب بردن صندلی‌ها، رنگ‌ها خراب می‌شوند. فنس و ... و درواقع تمام طراحی‌ها دست‌خوش تغییر شدند. درحد بضاعتی که در اختیار داشتیم، ایده‌های خود را پیاده کردیم و به چهل درصد ایده‌آل خود رسیدیم. البته نور هم بسیار به من کمک کرد؛ زمانی‌که طراح نور نمایش، نور آبی کاربنی را به صحنه اضافه کرد، شرایط طراحی بسیار بهتر شد.

در این‌میان آیا امکانات سالن از قبیل لاین‌های نور و ... هم تقسیم شدند؟

امیرکاوه آهنین‌جان: مجموعه ایرانشهر لاین‌های نوری محدودی دارد که تقسیم شد و برای به‌دست آوردن نوری که از ابتدا مدنظر ما بود، همچون نمایش «در بارانداز» ناچار بودم هزینه کنم اما این بار تصمیم گرفتم این کار را انجام ندهم. با هر‌آنچه بود و نه هر آنچه می‌توانست باشد، کار را بستم.

باتوجه به این‌که تقویم تماشاخانه ایرانشهر بسته شده است و در زمان اجرای شما شاهد چهار‌روز تعطیلی تئاتر بودیم، با چه شرایطی باید اجراهای از دست رفته را جبران کرد؟

امیرکاوه آهنین‌جان: سی‌اجرا دیگر از ذهن تئاتر ما فراموش شده است و از ابتدا دو روز شنبه را جزء روزهای اجرای ما تعیین کرد بودند تا بتوانیم ۲۷ اجرا داشته باشیم. ما حتی نمی‌توانیم یک روز بیشتر از آنچه تعیین شده است؛ نمایش را اجرا کنیم و درنتیجه مجبوریم برای پر‌شدن تعداد اجراها یکی از روزهای شنبه دیگر هم نمایش را اجرا کنیم و روز تعطیل نداشته باشیم. بی‌مهری‌ها را می‌بینیم و این هم مصداق همان خشونت‌ها است؛ اما درباره تعطیلات باید بگویم شرایط به‌گونه‌ای شده است که یک روز نمایش را اجرا می‌کنیم، سه‌روز تعطیل هستیم و دوباره همین روند ادامه می‌یابد. در این طوفان اجراها واقعا کار گروه‌های تئاتر دشوار می‌شود. البته ما آغاز خوبی داشتیم و اجراها سولدآوت می‌شوند اما نه‌تنها گروه دچار فرسودگی می‌شود بلکه روند آشنایی مخاطب با آثار را هم با مشکل روبه‌رو می‌کند. برخی از دوستان به این تعطیلی‌ها واکنش نشان دادند اما واقعا تعمق نیاز دارد؛ وقتی اتفاق بدی می‌افتد و همه به کمک نیاز دارند، چرا باید یک آسیب را با آسیبی دیگر جبران کنیم؟! چرا به‌جای این کار اجراها را برقرار نگاه نداریم تا مجموعه‌های فرهنگی هم به سیل کمک‌ها اضافه شوند؟ گروه‌ها می‌توانستند به‌جای اجرا نکردن، نمایش را روی صحنه ببرند و مبلغ بلیت‌فروشی را به زلزله‌زدگان اهدا کنند. این تعطیلی‌ها واقعا ساده‌انگارانه است.

سهند آدم‌عارف-مینا صفار

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied