شمانیوز
شما نیوز

واگویه‌هایی از مرگ و امانت‌داری

این روزها خانه ‌نمایش «دا» میزبان نمایش «دده‌خانم» با نویسندگی و کارگردانی جواد عاطفه که دومین قسمت از سه‌گانه «خانم» محسوب می‌شود، شده است.

واگویه‌هایی از مرگ و امانت‌داری

به گزارش شما نیوز ، این روزها خانه ‌نمایش «دا» میزبان نمایش «دده‌خانم» با نویسندگی و کارگردانی جواد عاطفه که دومین قسمت از سه‌گانه «خانم» محسوب می‌شود، شده است. این نمایش از ۱۸اردیبهشت‌ماه ساعت۲۰:۳۰ به این خانه‌نمایش آمده است. عاطفه پاک‌بازنیا، تک‌بازیگر این نمایش ۶۰دقیقه‌ای است. در خلاصه «دده‌خانم» آمده است: « دده‌خانم زن مرده‌شویی است که فرزندش را از دست داده و باید فرزند خودش را بشوید و... » به بهانه این اجرا با جواد عاطفه؛ نویسنده و کارگردان و طراح صحنه و لباس نمایش، عاطفه پاک‌بازنیا؛ بازیگر و روزبه حسینی؛ طراح نور این اثر گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

در نمایش «خانم‌ایکس» شاهد بودیم که زمان و مکان خاصی برای نمایش درنظر گرفته نشده است اما «دده‌خانم» با زمان و مکان مشخص‌تری اجرا می‌شود. با نام بردن از «بهشت‌زهرا» به‌نوعی شهر تهران برای مخاطبان تداعی می‌شود. چه شد که تصمیم گرفتید «دده‌خانم» با جغرافیای مشخص‌تری روی صحنه برود؟

جواد عاطفه: شاید کلمه بهشت‌زهرا(س) تهران را تداعی کند اما شهر خاصی در ذهن من وجود نداشت. حتی زمان نمایش همزمان معاصر نیست چون برخی کلماتی که به‌کار می‌برد که به گذشته تعلق دارد و برخی دیگر می‌تواند به امروز یا دیروز ارتباط داشته باشد. به‌عنوان‌مثال می‌گوید: «قبر پنج‌زاری» اما امروز کسی با این لفظ از قبر صحبت نمی‌کند و صفاتی همچون ارزان‌قیمت و... را به‌کار می‌برد. من به‌دنبال زمان و مکان خاصی نبودم اما برایم اهمیت داشت یک زن دردمند ایرانی را نشان دهم. موقعیت دراماتیک «خانم‌ایکس» فرازمان و فرامکان بود، تنها مشخص بود او خارج از مرز ایران زیست می‌کند. از منظر زمان، می‌توانستیم دوره مدرنیزم و دوره‌ای که کارخانه‌ها کار می‌کنند، زنان بیرون شاغل هستند و دوره بحران اقتصادی در آمریکا و اروپا را برای آن نمایش در نظر گرفت و همچنین می‌شد زیست این زن را در دوره امروز یا در دوره فردا یافت. در بخش سوم این تریلوژی به یک مرد ترنس که تبدیل به زن شده است صحبت می‌کنیم. در جریان نمایش می‌بینیم چون این شخصیت از کودکی رفتارهای زنانه داشته است، در محیط اطراف، جامعه و در میان دوستان به مسخره او را خانم صدا می‌کنند. او هم در عین حال که ایرانی است، در بی‌زمانی روایت می‌شود. مکان در «دده‌خانم» و «خانم» به‌معنای سرزمین است و به شهر خاصی اشاره نمی‌شود. ممکن است از نوع لهجه، لحن و... تشخیص دهیم دده‌خانم به پایتخت تعلق دارد اما این گویش به‌دلیل معیار بودن آن در سرزمین ما انتخاب شده است. البته منظور من این نیست که اگر مخاطبی حس کرد دده‌خانم زنی امروزی و ساکن تهران است، باید در فکر خود تجدیدنظر کند چون مهم این است که مخاطب چه برداشتی از اثر دارد.

روزبه حسینی: بی‌تردید وقتی درباره مسئله زنان و فمینیسم و جنسیت، حرف می‌زنیم، تنها یک زن در نمایش حضور دارد و زن مسئله است، داریم درباره گفتمان سیاسی قدرت صحبت می‌کنیم. گفتمان سیاسی‌ای که از نظریات هلن سیکسو و سوزان سانتاگ هم استفاده شده است. اگر تصور کنیم این افراد از غرب آمده‌اند، کافی است کتاب «تاریخ مذکر» رضا براهنی را یک‌بار بخوانیم تا بدانیم مسئله سلطه مرد و مردسالاری می‌تواند هر زمان تکرار شود و در هر محیط و جغرافیایی اتفاق بیفتد. بنابراین آن‌چه در ناخودآگاه جواد عاطفه اتفاق افتاده است از حضور مسئله زنان در مطالعات او و همسرش، عاطفه پاک‌بازنیا و پابند نبودن او به جغرافیای زیستی و در سفر بودن این دو نشأت گرفته است. بنابراین فمینیسم از نوعی وارد اثر او می‌شود که بیشتر ما را به گفتمان فمینیسم سوق می‌دهد تا بحث فرهنگ یا زناشویی زن و...

هر دو نمایش در خانه ‌نمایش «دا» اجرا شده‌اند و «خانم» هم قرار است در همین تماشاخانه اجرا شود. چه میزان فضای مرموز و کمتر آشنای این تماشاخانه شما را ترغیب کرد نمایش خود را در این سالن روی صحنه ببرید؟

جواد عاطفه: هر سه نمایشنامه برای بازیگری به‌نام عاطفه پاک‌بازنیا و اجرا در سالنی برای خانه‌نمایش «دا» نوشته شده‌اند. به همین دلیل با وجود تمام کمبودهایی که در این سالن به چشم می‌خورد، تصمیم گرفتیم در این سالن نمایش‌های خود را اجرا کنیم چون این سه‌گانه در فضای خانه ‌نمایش «دا» که رئالیسم جادویی در آن جریان دارد، تاثیر بهتری می‌گذرد. این مکان می‌تواند اتمسفر کار مرا بهتر به مخاطب منتقل کند. این سه‌گانه از معدود نمایشنامه‌هایی است که برای اجرا در مکانی خاص و بازیگری خاص نوشته شده‌اند. امیدوارم این متن‌ها با کارگردان‌ها و بازیگران دیگری هم روی صحنه برود تا بتوانیم اجراهای دیگری را هم تجربه کنیم. قصد دارم در جریان تور اروپای «خانم‌ایکس»، این نمایش را تابستان در استکهلم اجرا کنم. در آن‌جا یک مکان قرون‌وسطایی صدساله را انتخاب کردم که البته سالن نیست و همچون «دا» یک مکان زیرزمینی است که در عرض و طول با «دا» متفاوت است و من برای این اتمسفر دوباره نمایش را طراحی کرده‌ام. البته این مکان به‌عنوان مکان اجرای موسیقی قرون‌وسطایی مورد استفاده قرار می‌گیرد و فضایی کاملا نزدیک به «دا» دارد اما قدرت تکنولوژی آن بسیار بسیار بهتر است.

روزبه حسینی: اگر احساس می‌کردم جواد عاطفه در گانه دوم، از گانه نخست این تریلوژی عقب‌تر رفته است، در بدو امر تلاش می‌کردم نگذارم این اجرا به‌ثمر برسد اما وقتی برای اولین‌بار تمرین را دیدم، متوجه شدم هم به‌لحاظ زبان نمایشنامه‌نویسی به‌عنوان دومین تجربه‌اش در این حوزه، به اندازه ۱۰ نمایشنامه پیش رفته است. شاید چون اتفاق «دده‌خانم» در ایران رخ می‌دهد، زبان قصه‌گویی بیشتر به کمک او آمده است. از سویی دیگر عاطفه پاک‌بازنیا به زن شکست‌ناپذیری بدل شده است که هر چه نمایش دشوارتر می‌شود، بازهم مونولوگ را از پا درمی‌آورد. باید اعتراف کنم هنوز نفهمیده‌ام نمایشنامه چیست چون درگیر فرم و ساختار بیرونی اجرا و واژه‌ها و کلمات هستم و ارتباط زیبایی‌شناسی کلمات، بازی و فرم کارگردانی جواد عاطفه هستم.

خانم پاک‌بازنیا، چه میزان فضایی که توسط نور و صدا ساخته شده بود، به‌ شما به‌عنوان بازیگر کمک کرد تا این شخصیت را بهتر دربیاورید؟

عاطفه پاک‌بازنیا: طبیعتا این ابزار تاثیر مستقیم دارند. خصوصا انتخاب جواد عاطفه در زمینه افکت‌ها و آیه‌هایی که خوانده می‌شوند، به‌خاطر گره‌هایی که با کودکی و باورهای سنتی و خانوادگی‌ای داریم و تجربه‌های زیستی خودمان، هراسی را برای من ایجاد می‌کند که پیش از ورود تماشاگر و زمانی‌که زیر ملحفه سفید هستم، ضربان قلب مرا بالا می‌برد و برای من کار، در اوج سکوت، یخ‌بودن و سردی اتمسفر شروع می‌شود. زمانی‌که به جلوی صحنه می‌رسم، هنوز با این دلهره درگیر هستم و از عرق خیس شده‌ام. به‌مرور و با گفتن مونولوگم این ترس به طرزی غریب فروکش می‌کند و دلهره کمتر می‌شود، انگار با گفتن حرف‌هایم توانمندتر می‌شوم و به من قوت‌ قلب می‌دهد. جالب این‌جاست که نور و صدا توامان برای من فضا را می‌سازند؛ یعنی به‌عنوان‌مثال افکت موسیقی ریزی به گوش من می‌رسد و به‌محض این‌که می‌خواهم از این افکت آرامشی ثانیه‌ای بیابم، نور آنچنان چشم مرا آزار می‌دهد که ناگهان به خود می‌آیم. درست در زمانی که می‌خواهم از نور به سایه و خلوت پناه ببرم، صدای افکت‌ها به من یادآوری می‌کند در چه فضایی هستم و ذهن پر از خالی مرا مدام به من یادآوری می‌کند. چه حجم نوری بالا و چه صدای افکت‌ها هر دو برای من تداعی سکوتی آزاردهنده هستند که با وجود تمام عصبیت‌هایی که در بروز احساسم دارند؛ درون من نهفته است. به‌شدت تحت‌تاثیر هر دو هستم و از دید من بخشی از مخاطب ذهنی این زن همین صداها و نورها هستند.

جواد عاطفه: صداسازی یا مهندسی صدای نمایش را در «خانم‌ایکس» آغاز شد، در «دده‌خانم» ادامه پیدا کرد و در گانه سوم؛ یعنی «خانم» به سرانجام می‌رسد. چیزی که من به سهند بهادرى گفتم این بود که موسیقی نمی‌خواهم بلکه فضاسازی و اتمسفرسازی می‌خواهم تا فضا ساخته شود. مخاطب با کمک آن، در کنار اتمسفر تماشاخانه، نوع خاص بازی عاطفه پاک‌بازنیا و نوری که روزبه حسینی طراحی کرده است، کاملا در فضای نمایش قرار گیرد. بسیار با سهند بهادری اتود زدیم. تصمیم گرفتیم در کنار صداهای بیرونی، از پچ‌پچ‌‌های خود بازیگر هم استفاده شود. همه عوامل در یک چالش و برخورد ذهنی میان من و سهند بهادری شکل گرفت. خوشبختانه با هوش سهند بهادری که دریافت درستی از آنچه من می‌خواستم داشت، این فضاسازی اتفاق افتاد و نهایتا اجرایی بهتر از آن‌چه از او خواستیم را به ما تحویل داد. طراحی صحنه مینیمال، نور اکسپرسیونیستی و نوع خاص بازی و دیالوگ‌ها و هذیان کلمات و طغیان آن‌ها در کنار صداسازی سبب شد فضای توهمی و مالیخولیایی‌ای زنان سه‌گانه «خانم» قابل درک باشد.

روزبه حسینی: در نمایش‌هایی از این جنس ما باید به‌سمت پست‌اکسپرسیونیسم شاعرانه برویم و این شعریت پر از وهم و گاه پر از خشونت و جنسیت پنهان، در کنار هم یک شاعرانگی ایجاد می‌کند که زن آفرینش‌گر کلام و زبان می‌شود و شخصیت خود را روی صحنه زنده می‌کند. این‌که در روزهای آخر ناگهان نور می‌آید و به جهان نمایشی بسیار لخت وارد می‌شود، رنگ تازه‌ای به‌وجود می‌آورد که بازیگر امنیتی حس می‌کند تا بتواند کلمات را به هیچ‌کس بگوید و انگاره بازی کردن را از یاد ببرد و در جریان نمایش غوطه‌ور شود.

خانه ‌نمایش «دا» چه میزان برای طراحی‌های نوری شما مناسب بود؟

جواد عاطفه: واقعا اغلب پروژکتورهای سالن، حرفه‌ای نیستند اما به‌دلیل اعتباری که روزبه حسینی و من به میان گذاشتیم، توانستیم پروژکتورهایی را امانت بگیریم و در اجرا، از آن‌ها استفاده کنیم. طبق صحبت‌هایی که با روزبه حسینی داشتیم و نیاز متن و نوع اجرا برای استفاده از نورهای خاص، روزبه حسینی به بهترین شکل، نورها را طراحی کرد و نهایتا به نوری رسیدیم که یکی از مهم‌ترین بخش‌های اجرا محسوب می‌شود و بخشی از بخش روانی اثر را به ما منتقل می‌کند.

روزبه حسینی: خوشبختانه در زمان اجرای نمایش خودم؛ «سیم و سرمه» با مشقت زیاد، سیستم آنتروپوز را با همکاری مجموعه «دا» در این سالن فراهم کردم که بتواند تنوع ساختاری نوری در آن اتفاق بیفتد. بی‌تردید باید بگویم تماشاخانه سنگلج بسیار به ما کمک کرد چون چهار پروژکتور بسیار خوب در اختیار ما قرار داد تا کار ما تکمیل شود. تماشاخانه «دا» در حوزه نور به‌شدت فقیر است. اگر در این فضا امکانات نوری خوب و ویژه‌ای وجود داشته باشد، معماری سالن شرایطی دارد که می‌توانم دویست نمایش در آن طراحی کنم که نورهای متفاوتی داشته باشد.

«دده‌خانم» یک مونولوگ طولانی و پرتکرار با تغییر حس‌های مداوم را روی صحنه می‌گوید. برای درآوردن این شخصیت پیچیده چگونه عمل کردید؟

عاطفه پاک‌بازنیا: حس کنم بیش از این‌که کاراکتر درگیر تکرار باشد، دارد مشق می‌کند. شاید این مفهوم در دل تکرار هم وجود داشته باشد. این زن برای غلبه بر ترس خود و تمام ذهنیات و باورهایی که در ذهن او شکل گرفته اسیت و رهایی از مرگ مدام در حال تمرین و پس زدن چیزی بوده است که در آن غرق شده است و سقوط کرده است. از دید من این زن حتی پس از از دست دادن بچه همچنان این تمرین و ممارست را انجام می‌دهد برای غلبه کردن بر چیزی که همچنان در باورهای او وجود دارد. درواقع باورهای این زن از واقعیت‌هایی که برایش اتفاق افتاده پیش‌تر و جلوتر است.

روزبه حسینی: به‌عنوان فردی که بسیار مونولوگ نوشته است که تعدادی برای زن بوده است و تعدادی برای مرد، باید بگویم آوردن تکنیک تکرار در نوشتار بسیار به نویسنده کمک چون از این تکرارها به کشف جدیدی می‌رسند که برای نویسنده بسیار لذت‌بخش و نشئه‌کننده است اما برای بازیگر تکرار همواره سخت است. خوشبختانه با ادراک بالای عاطفه پاک‌بازنیا و ارتباط بسیار خوب نویسنده و بازیگر، حقیقتا در دنیای فهمی فراتر از بازیگری قرار می‌گیرد. خود من هیچ‌گاه از بازیگر خودم توقع ندارم که تا این حد به نقش خود آگاه باشد چون بازیگران نمی‌توانند تا این حد به جهان متن وارد شوند و اصلا قرار نیست این کار را انجام دهند چون در این شرایط، نمی‌توانند نقش را بازی کنند. هر چند عاطفه پاک‌بازنیا با وجود درک کامل متن، روی صحنه تلاش نمی‌کند تماشاگر را از روشنفکری جاری در نمایشنامه آگاه کند. اصطلاحا کور سراغ متن می‌رود و آن را بازی می‌کند. بهترین راه برای بازی کردن در متن‌هایی که لایه‌های گفتمانی و دسکورسیتی وجود دارد این است که نقش را کاملا عادی بازی کنید.

عاطفه پاک‌بازنیا: چالش دوری از ذات واقعی

برخلاف کاراکتری که بازی می‌کنم، به مرگ فکر نکرده‌ام و هیچ‌گاه از مرگ نترسیدم و برایم دغدغه نبوده است. چالش «دده‌خانم» برای من این بود که به‌نوعی باعث شده است من با مرگ دست‌وپنجه نرم کنم! هر شب با اینترو کار، در لحظه از این جهان کنده می‌شوم و هر قدمی که در صحنه نخست برمی‌دارم و به‌سمت جلوی صحنه قدم برمی‌دارم، مرگ را لمس می‌کنم. برای خودم این وجه از نمایش بسیار چشم‌گیر است. چالش اصلی من به‌عنوان بازیگر برخورد کردن با مقوله‌ای است که خودم در ذات واقعی‌ام با آن مشکل یا رعب ‌و وحشتی ندارم اما هر شب با بودن روی صحنه به‌نوعی دیگر و نگاهی متفاوت آن را تجربه می‌کنم.

سوتیتر:

جواد عاطفه: طراحی صحنه مینیمال، نور اکسپرسیونیستی و نوع خاص بازی و دیالوگ‌ها و هذیان کلمات و طغیان آن‌ها در کنار صداسازی سبب شد فضای توهمی و مالیخولیایی‌ای زنان سه‌گانه «خانم» قابل درک باشد

مینا صفار

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied