راوی شر و دزدمونایی ملون
نمایش «دو روایت از شکسپیر» متشکل از دو نمایش همراه، «اتللو به روایت یاگو» و «هملت به روایت هوراشیو» با نویسندگی و کارگردانی اصغر نوری،به تماشاخانه سنگلج آمده است.
به گزارش شما نیوز ، نمایش «دو روایت از شکسپیر» متشکل از دو نمایش همراه، «اتللو به روایت یاگو» و «هملت به روایت هوراشیو» با نویسندگی و کارگردانی اصغر نوری، تازهترین کار گروه تئاتر۸۸ است که از ۱۲اردیبهشتماه ساعت۱۹:۳۰ به تماشاخانه سنگلج آمده است. هر دو نمایش بهعنوان برگزیده جشنواره شکسپیر فرانسه و جشنواره بونتهبونه آلمان شناخته شدهاند. غزاله رشیدی، محمدرضا چرختاب و اصغر نوری گروه بازیگران این نمایش ۸۰دقیقهای را تشکیل میدهند. به بهانه این دو اجرا با اصغر نوری؛ نویسنده، کارگردان، بازیگر و طراح صحنه «دو روایت از شکسپیر» گفتوگو کردهایم.
«دو روایت از شکسپیر» که با نمایشنامههای «اتللو به روایت یاگو» و «هملت به روایت هوراشیو» اجرا میشود به شیوه تئاتر ایرانی اجرا میشود اما در طراحی صحنه، شیوههای اجرایی، روایت و...، شاهد مدرنیسم هستیم. کمی درباره رویکردی که درباره دو نمایشنامه «اتللو» و «هملت» داشتهاید، بگویید.
در تمام سالهایی که در حوزه تئاتر فعالیت میکردم، دوست داشتم شکسپیر را اجرا کنم اما بههیچوجه نمیخواستم شکسپیر را با نگاه کلاسیک روی صحنه ببرم. در کتابهای تئوریکی که خواندم، دریافتم در تمام آنها به دوری از شیوه کلاسیک در برخورد با شکسپیر اشاره شده بود. همچنین فیلمهایی که از اجراهای خارجی بر مبنای متون شکسپیر میدیدم هم بسیار مدرن بودند. در دورهای که روی آلتو کار میکردم، به این فکر افتادم که از شیوههای نمایش ایرانی هم استفاده کنم. پس کار روی نقالی، پردهخوانی و نمایش ایرانی را آغاز کردم و به این نتیجه رسیدم که میشود شکسپیر را روایی اجرا کرد. با این طرز تفکر بود که «اتللو به روایت یاگو» تولید و سال۸۸ در جشنواره تجربه اجرا شد. سپس سال۸۹ «هملت به روایت هوراشیو» را در جشنوراه دانشجویی اجرا کردیم و سپس با این نمایش به جشنواره شکسپیر فرانسه رفتیم که بهشدت مورد استقبال قرار گرفت و تصمیم گرفتم این راه را ادامه دهم. درواقع مسیری که برای خود در نظر گرفته بودم با «اتللو به روایت یاگو» آغاز شد، در «هملت به روایت هوراشیو» کاملتر شد. چهار متن دیگر شکسپیر؛ «ریچارد سوم»، «طوفان»، «مکبث» و «شاه لیر» را هم تجربه کردم که در هر متن یک اتفاق جدید رخ میداد اما نکته مشترک این آثار، روایت بود.
اتفاقا ما در تئاتر خودمان عادت کردهایم که راوی معصومترین شخصیت نمایش باشد اما در اجرای «اتللو به روایت یاگو» یاگو بهعنوان روای انتخاب شده است که نهتنها منفی است بلکه منفی بودن را رواج میدهد. چه شد که تصمیم گرفتید راوی را شخصیتی منفی در نظر بگیرید؟
پیش از اینکه پژوهش اجرایی را آغاز کنم، سه مسئله بهعنوان ایدههای اجرایی برای من مطرح شد؛ روایت که در متون شکسپیر این پتانسیل وجود دارد چون در بسیاری از متون او برخی از بازیگران مقابل تماشاگر میایستند و بخشی از نمایش را روایت میکنند و با این شیوه دیوار چهارم را میشکنند. معمولا این افراد، همچون یاگو، ریچارد سوم و... انسانهای شر هستند، نمایش در نمایش که در آثاری از شکسپیر همچون «طوفان»، «هملت»، «رویای یک شب نیمه تابستان» و... وجود دارد و زیباییشناسی شر. منظور از زیباییشناسی شر این است که به آدمهای شر به گونهای دیگر نگاه کنیم. تصمیم گرفتم راوی را یکی از شخصیتهای جانبی اما تاثیرگذار در نمایشنامه در نظر بگیرم. اتفاقا اولین متن از این شیوه اجرایی که سال۸۸ در جشنواره تجربه اجرا شد، «اتللو به روایت یاگو» بود. فرض کردم تمام اتفاقها افتاده است و یاگو پیش از مرگ، تمام اتفاقها را برای سربازی که مامور اعدام اوست، تعریف میکند. فرض من این بود که یا سرباز از هیچچیز خبر ندارد و یا با یاگو وارد بحث شده است اما یاگو در این گفتوگو، قصد دارد به خود بقبولاند که تمام کارهایی که انجام داده است، بجا بودهاند. در متون شکسپیر مفهوم بسیار خوبی وجود دارد که البته مفهوم تازهای نیست و در تمام کتب مذهبی و تاریخی هم وجود دارد مبنی بر اینکه اگر ظلمی واقع میشود، تنها ظالم مقصر نیست بلکه مظلوم هم مقصر است چون راه را برای ظالم هموار کرده است. یاگو هم از حماقتهای دیگران میگوید که این حماقتها راه را برای او هموار کردهاند.
البته در «هملت بهروایت هوراشیو» شاهد اتفاقهای جدیدی هستیم. شما از شیوههای نمایش ایرانی استفاده کردهاید و از سویی دیگر داستان نمایشنامه «هملت» را به امروز مرتبط کردهاید. کمی درباره این رویکرد بگویید.
من نمیخواستم نقالی و پردهخوانی بهشکل معمول در نمایش ما دیده شود چون استادان بزرگی در این حوزه فعالیت میکنند. اینگونه ایده اجرا را پیش بردم که هوراشیو و نامزدش؛ دزدمونا قصد دارند از دانمارک به پاریس برسند و به این منظور به هر کشوری که میرسند، به وصیت هملت عمل میکنند و ضمن داستان روایت داستان زندگی او، پول سفر خود را جمع میکنند. آنها به ایران رسیدهاند و میخواهند از شیوههای تئاتر ایرانی برای روایت داستان هملت استفاده کنند اما بلد نیستند. درنتیجه ناشیانه از این شیوهها استفاده میکنند. به همین دلیل پرده ما کاریکاتور پرده نقالی است و شیوه روایت ما اصلا شباهتی به نقالها ندارد. از سویی دیگر چون معتقدم باید در اجرای نمایشهای کلاسیک نکاتی از امروز خودمان را لحاظ کنیم در غیر این صورت اصلا لزومی ندارد نمایش اجرا کنیم. درنتیجه در اجرای «هملت» و «اتللو» نکاتی از زندگی امروز را لحاظ کردهایم حتی این دو نمایش نسبت به اجراهای اولیه دستخوش تغییرات فرمی شدهاند و برخی از نکات روز بنا بر شرایط نمایشنامه به متن اضافه شده است. درواقع طی ۱۰سال با این پروژه پژوهشی همراه هستم.
در «اتللو به روایت هوراشیو» شاهد هستیم که دزدمونا نامزد هوراشیو است. البته این دو دزدمونا که توسط یک بازیگر روی صحنه میروند، بسیار از نظر شخصیتی متفاوت هستند و نامزد هوراشیو اصلا آن دزدمونای وفادار نمایش «اتللو» نیست. آیا برای برقراری ارتباط میان دو نمایشنامه این شخصیت مشترک را در نظر گرفتید؟
مسئله پارودی از سال۸۸ که نخستینبار روی صحنه رفت تا امروز که این اثر بارها و بارها اجرا شده است، مد نظر گروه ما بود. در این پارودی تقریبا به هیچچیز غیر از فرم خودمان وفادار نیستیم. تا امروز همواره این نمایشها بهتنهایی اجرا شده بودند و ما برای اولینبار این دو نمایش را در کنار هم اجرا میکنیم. قرار بود در تماشاخانه سنگلج رپرتوآری از فعالیتهای گروهمان در زمینه آثار شکسپیر داشته باشیم و «شاه لیر به روایت ادموند» را هم اجرا کنیم اما بازیگران این نمایش سر سریال بودند و نمیتوانستند سر اجراها حاضر شوند. شوخی بزرگ نمایش این است که دزدمونا از نمایشنامه اتللو به فضای نمایشنامه هملت میآید، دزدمونای «اتللو به روایت یاگو»، به دزدمونای شکسپیر بسیار نزدیک است و من فقط خوشباوری این شخصیت را پررنگتر در نظر گرفتهام اما دزدمونای «هملت به روایت هوراشیو» دزدمونای پیش از اتللو را میبینیم که شخصیتی کمی سبکسر است و به نامزد خود خیانت میکند. درواقع انگار داستان «هملت به روایت هوراشیو»، پیش از «اتللو» اتفاق میافتد.
در «هملت به روایت هوراشیو» شاهد هستیم که گروه با مخاطبان ارتباط برقرار میکنند و حتی از مخاطبان میخواهید که بهعنوان بازیگر روی صحنه حاضر شوند. درباره شکلگیری این ایده بگویید.
هر زمان برای دیدن نمایشهای کلاسیک رفتهام، حس کردهام تماشاگر با فاصله زیادی از اجرا قرار گرفته است و باید اجرا با تمام امکاناتی که دارد، تماشاگر را از زندگی شخصی خود جدا و با اجرا همراه کند. با وجود اینکه از بسیاری از این نمایشها لذت بردهام، در این میان مشکلی وجود دارد، مفهوم از زندگی معاصر بسیار دور است و تماشاگری که چندان اهل هنر و شعر نیست، نمیتواند این فاصله را طی کند و از اجرا جدا میافتد. زمانیکه نظریات آنتونن آرتو را مطالعه میکردم، به نکتهای برخوردم که برای من هم بهعنوان درسی بزرگ بود. او تاکید دارد که فرق ادبیات و تئاتر این است که ما قراردادها را در زمان خواندن کتاب قبول کردهایم و در خلوت به مطالعه میپردازیم اما وقتی میخواهیم تئاتر ببینیم، به یک سالنی میآییم که میدانیم بازیگران نمایش را اجرا میکنند و قرار است تمام این مسائل را فراموش کنیم. تئاتری که خیلی بر پایه ادبیات استوار باشد، در این زمینه ناتوان است. پس از نظر آرتو باید بهدنبال تئاتری برویم که تماشاگر خود را در وسط اجرا بداند نه فقط تماشاگر. به این فکر کردم که چگونه مخاطب را وارد تئاترکنم. به پاساژهایی فکر کردم که در زمان بازیدربازی برای بازسازی برخی صحنهها به عهده خود تماشاگران قرار دهیم. این کار در اجراهای دانشجوییام جواب داد اما در اجراهای نمایش در فرانسه بسیار بیشتر بازخورد گرفتم. حتی تماشاگران سایر تماشاگرانی که روی صحنه میآمدند را مورد تشویق قرار میدادند و جو بسیار خوبی بهوجود آمده بود که تماشاگران فراموش میکردند در سالن تئاتر حضور دارند. در تئاتری که روایت میکنیم، اگر از این شیوهها استفاده نکنیم، معمولا اجرا برای مخاطبان خستهکننده میشود. احساس میکنم با این کار نهتنها دیوار چهارم بلکه تمام دیوارها را میشکنیم. متاسفانه تماشاخانه سنگلج به ما این اجازه را نمیدهد که تماشاگر نزدیک باشد. اگر میشد این نمایش را در یک بلکباکس اجرا کنیم، اتفاق بهتری برای نمایش میافتاد.
در «دو روایت از شکسپیر» سه بازیگر حضور دارند که غزاله رشیدی در هر دو نمایش حضور دارد و در بخش دوم بهخاطر نمایشدرنمایش بودن اثر، اجرایی نفسگیر دارد و ما شاهد تغییر شخصیتهای مداوم و لحظهای هستیم. این مسئله کار بازیگر شما را دشوار نمیکرد؟
«اتللو به روایت یاگو» و «هملت به روایت هوراشیو» در ابتدا با حضور اصغر پیران و غزاله رشیدی اجرا شد. ایدهآل این بود که باز هم دو بازیگر داشته باشیم که این دو نمایش را بازی کنند. در زمان اجرای نمایش در آلمان اصغر پیران درگیر پروژههای دیگری بود و نمیتوانست در این اجرا ما را همراهی کند. درنتیجه به پیشنهاد غزاله رشیدی خودم این نقش را بازی کردم. البته این کار سختی بود چون من سال۷۷ تئاتر بازی کرده بودم و در این مدت بازی نکرده بودم. اجرای آلمان بازخوردهای خوبی داشت. حتی سهتار را برای بازی خودم به متن اضافه کردم. برای اجرای نمایش در سنگلج هم قرار نبود غزاله رشیدی در هر دو نمایش بازی کند؛ قرار بود من با او در «اتللو به روایت یاگو» بازی کنم و محمد چرختاب و سپیده معصومی «هملت به روایت هوراشیو» را اجرا کنند اما در شرایطی که تنها سه هفته به اجرا باقی مانده بود، در پروسه تمرینها رباط پای معصومی پاره شد. در شرایطی بودیم که نمیتوانستم بازیگری را به جای او بیاورم و چون غزاله رشیدی در دو اجرای این نمایش بازی کرده بود، قرار شد در هر دو نمایش حضور پیدا کند. قطعا کار او بسیار دشوار است چون دو نقش متفاوت را بازی میکند؛ در «اتللو» کاملا تراژیک بازی میکند و بلافاصله باید لباس عوض کند و نقشی بسیار سنگین، پر از حرکت، تیپهای مختلف و طنز را در «هملت» بازی کند. او واقعا بموقع خود را به اجرا رساند.
شما بخش موسیقی را در اپیزود نخست بر عهده دارید و در اپیزود دوم هم برخی از شبها کاخن مینوازید. چه میزان از نوازندگی شما در اپیزود اول با آهنگسازی پیش رفته است و چه میزان باتوجه به حالوهوای نمایش این بخش را مینوازید؟
آهنگساز هر دو نمایش حسین آگنج است که من نزد او سهتار میآموزم. برای «اتللو به روایت یاگو» کمی سرعت یادگیریام را بیشتر کردم. حسین آگنج برای تمام صحنهها نت نوشت و من در تمرینها تلاش میکردم تمام این نتها را اجرا کنم اما در پروسه تمرین دچار نوعی تناقض شدم. چون یاگو میگوید شمشیر کاشیو را با ساز سهتار که به یک ایرانی تعلق داشت، تاخت زده است. احساس کردم پس او باید ناشیانه سهتار بزند و شاید تنها در پایان نمایش و پیش از مرگ بتواند قطعه را درست بزند. درنتیجه قطعاتی که حسین آگنج نوشته است را به این صورت اجرا میکنم که اوایل را درست و باقی را عمدا فالش بزنم تا نشان دهم این فرد میخواهد ساز را بشناسد. البته برخی از شبها فراموش میکنم و واقعا ساز میزنم که بعد از اجرا بازیگران به من گوشزد میکنند. البته بخش ورود تماشاگران بهصورت بداهه است و با ساز بازی میکنم. در میانه نمایش سعی میکنم ناشیانه ساز بزنم اما قطعه پایانی را به همان صورتی که حسین آگنج نوشته است، میزنم. درباره کاخن باید بگویم که تنها یکشنبهها من این ساز را مینوازم چون نوازنده ما نمیتواند در این روز به سالن بیاید. تلاش کردم در حدی که بتوانم فضاسازی نمایش را پیش ببرم، از این ساز آگاه شوم. از دید من دو نوازنده نمایش «هملت به روایت هوراشیو» ایرانی هستند و هوراشیو و دزدمونا از این دو خواستهاند که به آنها کمک کنند.
زوم:
اجرای آثار کلاسیک با قرائت تازه
یان کات در کتاب خود؛ «شکسپیر معاصر ما» مینویسد: «الان نه میتوانیم و نه لزومی دارد که «هملت» را همانگونه که شکسپیر نوشته است، اجرا کنیم. حتی اگر بتوانیم تمام نمایشنامه را اجرا کنیم که مدتزمان اجرای آن به شش ساعت میرسد، سوالی مطرح میشود که چه لزومی داشته است این کار را انجام دهیم؟» پیر برونل در یکی از کتابهای خود درباره متون کلاسیک میگوید: «یکی از ویژگیهای متنهای کلاسیک این است که هیچگاه نمیمیرند چون در هر زمان و جغرافیایی معنای تازهای پیدا میکنند. ما باتوجه به زندگی خودمان میتوانیم قرائتهای تازهای داشته باشیم و معنایی تازه به این آثار بدهیم. حتی اگر ما کاملا کلمات متون کلاسیک را استفاده کنیم، باز هم به این جملات معنای تازهای میدهیم.» یکی از دلایلی که به سراغ متون کلاسیک میرویم این است که در این آثار به مفاهیم ابدی-ازلی پرداخته شده است و این مفاهیم همواره در زندگی انسان مطرح است.
مینا صفار