ستاره سادات قطبی
کتک خوردن ستاره سادات قطبی از همسرش | خاطره دردناک خانم مجری از زندگی با شوهرش
ماجرای کتک خوردن ستاره سادات قطبی از همسر اولش را در ادامه بخوانید.
ماجرای کتک خوردن ستاره سادات قطبی از همسر اولش را در ادامه بخوانید. ستاره سادات قطبی همسر شهرام شکیبا مجری قند پهلو که نه تنها در اجرا بلکه سابقه بازی در سریال نوار زرد و گاندو 2 را نیز در کارنامه هنری خود دارد، فیلمی از جشن تولد خود با تم صورتی را منتشر نمود و تولد 37 سالگی خود را جشن گرفت. ستاره سادات قطبی تصویر آقای مجری مربوط به اجرای مشترک او و ستاره سادات قطبی در سالن وزارت کشور می باشد که از هر فرصتی برای خواب و استراحت استفاده کرده است.
ستاره سادات قطبی مجری محجبه تلویزیون که پیش از این یک بار ازدواج کرده بود، با انتشار پست اینستاگرامی از خاطره تلخی درباره ازدواج اولش گفت.
وی نوشت:
سلام به روی ماهتون بندههای خوب خدا
من وقتی جدا شدم همه شوکه شده بودند، هیچ کسی فکرشو نمیکرد من و پدر امیر علی جدا بشیم، همیشه در اوووج نگرانی وحال بد، وقتی تو جمع خانواده میرفتم به ظاهر میخندیدم و شاد بودم.
بذار یه خاطره برات تعریف کنم
فکر کنم سال ۸۸ بود. چندساعتی مونده بود به سال تحویل که سر یه موضوع خیلی الکی منو بابای امیرعلی دعوامون شد. کتک وکتک کاری
زنگ زدم پدرو مادرش اومدند. امیرعلی رو بغل کردمو و سایلامو جمع کردم. مامانش منو برد خونه شون. خیلی حالم بد بود. بدجوری کتک خورده بودم.
تمام صورتم جای چنگ وناخن بود. چندساعت بعد اومد دنبالم و مجبور بودم برگردم. یادم نیست سال تحویل خونهی مادرش بودم یا پیش خودش.
شب شد. میخواستیم بریم عید دیدنی! صورتم زخمی بود! گفتم اگه بپرسیدند چی بگم؟ گفت بگو افتادم توجوب شاخ وبرگ درختا رفته تو صورتم
من اونموقع هامثل الان نمیتونستم از حقم دفاع کنم و چیزی بگم هرچی میگفت میگفتم چشم. ازش میترسیدم. خیلی میترسیدم
رفتیم عید دیدنی، ازم پرسیدند صورتت چی شده؟ منم خندیدم و گفتم افتادم توجوب صورتمرفت تو شاخ وبرگ درختااونا هم پوزخند زدن که آره تو راس میگی! جای ناخن وچنگ خیلی مشخص بود ولی هیچی به روی خودمنیاوردمو گفتموخندیدم!
شب وقتی امیر علی روخوابوندم رفتم تو فکر
به خدا گفتم خدایا ازخودم بدممیاد، از بابای امیرعلی بدممیاد، از توهم دلم گرفته، چرا درست نمیشه؟ چرا باید ازش بترسم؟ چراباید به همه دروغ بگم که همه چی عالیه؟
خدایا خودت برامجبران کن. من این زندگی رودوست ندارم. شاید باورتون نشه اما حسرت به دل موندم تواون ۸سال یکبار اسمم روصدا کنه یا بهم بگه خانم یا عزیزم.
سکوووت مطلق
منو با کلمههای
امیر علی
میگم
و یا
کجایی
صدا میکرد
هربار که اخبار قیمت سکه رواعلام میکرد، دود از سرش بلند میشد و با من بد اخلاقی میکرد که بیا وضعت داره خوب میشه (من مهریهام تقریبا زیاد بود و همه رو به سکه تبدیل کرده بودند)
گفتم بخدا به پیر به پیغمبر من از تو مهریه نمیخوام
فقط ازت محبت میخوام فقط میخوام اسممو صدا بزنی. جرات هم نداشتم بغضی که گلوم روگرفته بود بترکونم و گریه کنم بهخودم فشار میاوردم که گریه نکنم چونمیدونستم بعدش دعوا وداد و بیدادراه میوفته