گفتوگو با شهرام و حافظ ناظری
شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز): گفت وگو با خوانندگان در حوالی کنسرت توصیه نمی شود. چالش اصلی در این شکل از گفت وگو نه رسیدن به پاسخ های جنجالی و عمیق بلکه حال و هوای هنرمند است. اگر قبل از کنسرت باشد، او در شوق خواندن است و اگر بعد از کنسرت در شور خواندن.
اما این گفت وگو در حاشیه یک کنسرت با خواننده نام آشنای موسیقی ایران شهرام ناظری، از قاعده مستثنا از آب درآمد. صاحب صدای همه این سه دهه از چاووش تاکنون نشان داد که تجربه سال ها خواندن روی صحنه چیزی نیست که بشود آن را دست کم گرفت. او ابتدا چندان مشتاق نشان نداد. گلایه داشت از همه و دلخور بود از برخی. اما وقتی پاسفتی مرا دید در پرسیدن و پافشاری ام بر شنیدن، سرانجام پذیرفت که نیم ساعتی بعد از کنسرت با هم نه درباره موسیقی که درباره امید به آینده موسیقی سخن بگوییم. این سرنوشت همه گفت وگو ها با هنرمندان است که در هنگامه تغییر دولت ها به سوال همیشگی امید ها و ناامید ها برسد. این گفت وگو از این قاعده پیروی کرده است. شهرام ناظری به عنوان یکی از مهم ترین خوانندگان و آهنگسازان موسیقی امروز ایران از انباشت نارضایتی های اهل موسیقی گفت و از امید ی که زنده شده و تدبیری که پیدا. صحنه موسیقی ایرانی با وجود همه سازهای ناکوک منتظر نواختن نوای امید است. این گفت وگو درباره همین شور و شوق است با خوانند ه یی که صدایش بخش جدانشدنی سه دهه گذشته ما است. استاد ناظری، همان طور که مستحضر هستید سیاست های فرهنگی در کشور ما وابستگی بیش از حد به جریان سیاسی و اداری کشور دارد و رفت و آمد دولت ها همیشه زمینه ساز بسته شدن و گشایش هایی در زمینه فعالیت های فرهنگی می شود. بدون شک اهالی فرهنگ بیشترین درخواست بی پاسخ مانده را از مدیران فرهنگی دارند. شما به عنوان یک موسیقیدان مطرح مهم ترین درخواست اهالی موسیقی از مدیران تازه بر سر کار آمده دولت را چه می دانید؟ همان طور که شما گفتید ما در کشوری زندگی می کنیم که سیاست در چارچوب همه چیز آن رخنه کرده است. این حضور سیاست در مسایل فرهنگی باعث شده هر حرکت و حرفی در ترازوی وقایع سیاسی روز سنجیده شود و زمینه برای بروز سوءتفاهم و سوءتعبیرهای عجیب و غریب فراهم تر شود. اما به طور کلی هر هنرمندی در وضعیت موجود ایران خواستار این است که نابسامانی های موجود در این عرصه به پایان برسد، من هم مستثنی از این قاعده نیستم و می خواهم این به هم ریختگی و بی تدبیری تمام شود و عرصه فرهنگ و هنر کشورمان در مسیر درستی قرار بگیرد. بدون شک یکی از وظایف مهم مدیران فرهنگی این است که با سر و سامان دادن به وضعیت موجود، فضای فرهنگی را برای تولید و توزیع دستاوردهای فرهنگی آرام و مطمئن نشان دهند. این بستر قطعا با سیاست های مقطعی نمی تواند فراهم شود و مدیران و مسوولان فرهنگی باید بتوانند نقش خود را در هنر و به خصوص موسیقی گسترش دهند. با یک داوری بی طرفانه می توان فهمید که سیاست های فرهنگی در کشور ما در وابستگی خود به سیاست های مقطعی و نه در پیروی از یک خط مشی بلندمدت، ناتوان و نحیف است و به جای آنکه پناه و مامن قابل اعتنایی برای موسیقیدان و استعداد های جوان و خلاقیت های هنرمندانه و محل تلا قی با چهره واقعی موسیقی ایران باشد به محملی برای مانورهای سیاسی و بده بستان های ادرای و سازمانی تبدیل شده است. من هم از این نابسامانی ها ناراضی هستم به ویژه درباره موسیقی که همواره بیشتر تحت فشار قرار داشته و با موانع بسیاری روبه رو بوده است. در چنین اوضاعی توقع ما از دولت جدید این است که برنامه یی اساسی برای فرهنگ و هنر کشور در نظر گرفته شود. با توجه به اینکه آقای جنتی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد و آقای مرادخانی به عنوان معاونت هنری دولت دکتر حسن روحانی، عهده دار این وزارتخانه شده اند، چشم انداز برنامه های فرهنگی به ویژه موسیقی در دوران مسوولیت ایشان را چگونه می بینید؟ من آقای علی جنتی را خیلی نمی شناسم و نمی توانم درباره ایشان اظهارنظر قطعی کنم، اما در آینده می توان بیشتر او و عملکردش را تحلیل کرد. درباره آقای علی مرادخانی نیز باید بگویم که ایشان از مسوولان تلاشگر حوزه فرهنگ به ویژه حوزه موسیقی هستند و آمدن ایشان را به فال نیک می گیرم و همین که آقای جنتی ایشان را برای معاونت هنری برگزیده اند می تواند نشانه ذهن روشن وزیر نسبت به حوزه فرهنگ و هنر باشد. حضور علی مرادخانی در کسوت مدیریت مرکز موسیقی وزارت ارشاد بین سال های 69 تا 83 نشان داده که او یکی از معدود مدیرانی بوده که همواره همراهی شایسته با هنرمندان داشته است. حتی بعد از اینکه از این سمت کناره گیری کرد نیز همراهی و رفت و آمد با هنرمندان را رها نکرد و رابطه تنگاتنگی با اهالی فرهنگ و هنر داشتند. ایشان خدمات بسیاری در حوزه موسیقی داشته اند و حتی در زمانی که صدا و سیما از پخش کردن تصاویر سازهای موسیقی پرهیز داشت، با پیگیری های آقای مرادخانی و با همت شهرداری تهران موزه سازهای موسیقی را راه اندازی کرد که این اقدام، خود گام بزرگی را در جهت حفظ، نگهداری و اشاعه سازهای موسیقی ایرانی رقم زد. در جشن «موسیقی ما »که از شما هم تقدیر شد گفتید از جمله دلایلی که در آن جلسه حاضر شدید به این خاطر است که توسط بخش خصوصی آن جشن برگزار شده است، فکر می کنید پررنگ شدن نقش بخش خصوصی در عرصه موسیقی چقدر می تواند در ارتقای هنر و صنعت موسیقی موثر باشد؟ به نظرم بخش خصوصی هم مشکلاتی دارد و در ساختار اقتصادی و هنری ما مفهومی تازه است. هنوز چالش ها و موانع بسیاری در راه رسیدن به این ایده آل وجود دارد. هر کاری که در حوزه موسیقی صورت می گیرد باید با حضور شورایی از صاحبنظران موسیقی باشد و شورا تصمیم بگیرد. در این میان چشم ما به بخش خصوصی ای است که حاصل جمع نخبگان و فرهیختگان جامعه موسیقی باشد. من همواره به عملکرد سازمان های دولتی در حوزه موسیقی انتقاد داشته ام اما فکر می کنم بخش خصوصی هم مشکلاتی دارد و باید حتما وقتی قصد دارند فعالیتی در حوزه موسیقی داشته باشند از مشاوره و حضور صاحبنظران حوزه موسیقی که تعدادشان انگشت شمار است بهره ببرند در غیر این صورت با چالش هایی که ایجاد می کند، باعث شکل گیری حواشی ای غیرقابل جبرانی می شود، که کمتر از دخالت دولت و هنر دولتی نیست. اگر جامعه ما به رشدی برسد که در آن بخش خصوصی خودش بتواند امور را اداره کند اتفاق فوق العاده یی است. من فکر می کنم رسیدن به این مرحله نیازمند درک و شناخت بالایی است که هنوز به آن نرسیده ایم. استاد ناظری، با درگذشت استاد جلیل شهناز زنگ هشدار از دست رفتن نسلی از بهترین نوازندگان سازهای ایرانی دوباره به صدا درآمد. با توجه به اهمیت اساتید موسیقی ایرانی در آموزش به نسل های بعدی به نظر شما وضعیت آموزش موسیقی ایرانی چه در بعد آهنگسازی و چه در بعد نوازندگی و خوانندگی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا به نظر شما تجربیات کم نظیر استادان تکرارنشدنی موسیقی ایرانی، به نسل بعدی به درستی منتقل شده است یا نه؟ دغدغه و نگرانی من در این زمینه خیلی نمی تواند کارساز باشد. از آن مهم تر که بسیاری از موزیسین های ارزشمند ما از دست رفته اند بی آنکه به درستی قدر آنها را بدانیم، به ویژه غول های موسیقی ایرانی. درست است که کمیت موزیسین ها و نوازنده های ما در سال های اخیر افزایش یافته است اما کیفیتی که در نوازندگی غول های موسیقی ایرانی وجود داشت امروز کمتر موجود است. به همین دلیل است که وقتی بزرگانی مثل جلیل شهناز، حسن کسایی، پرویز مشکاتیان، جلال ذوالفنون، ابراهیمی و… رفته اند دیگر جایگزین و جانشینی نداشتند. علت عمده چنین وضعیتی این است که بزرگان موسیقی ایران در محیط و فضایی تکرار نشدنی هنرشان را آموختند و رشد کرده اند و برای ارتقا در هنرشان تلاش بسیاری داشتند. همچنین کیفیت آموزش موسیقی در سال های اخیر افت بسیاری داشته است، از طرف دیگر فرهنگ حاکم بر موسیقی ما فرق کرده، امروز موزیسین های ما فکر می کنند خیلی سریع مراحل رشد و پیشرفت را طی کنند و در چنین شرایطی نمی توان به سطح عالی موسیقی که قبلا داشتیم برسیم و از پشتوانه هایمان در موسیقی بی بهره ایم و این هم به خاطر عدم برنامه ریزی درست درباره مقوله هنر و هنرمند است. گفت وگو با حافظ ناظری، آهنگساز و موسیقیدان موسیقی ایران در بازار جهانی جایی ندارد حافظ ناظری، فرزند شهرام ناظری 13 سال است که در نیویورک زندگی می کند و به تحصیل و کار در حیطه موسیقی مشغول است. حافظ که بسان پدر به نوآوری و تجربه های تازه باور دارد، روایت می کند که به زودی آلبومی با شرکت سونی منتشر خواهد کرد و فرهنگ و هنر ایران را تحت تاثیر قرار خواهد داد. بحث این آلبوم که به روایت حافظ ناظری آلبوم بزرگی است، تا حدود زیادی گفت وگوی ما را تحت تاثیر قرار داد. حافظ ناظری وسواس های خاص خود را دارد که به سرانجام رسیدن این گفت وگو را هم با پیچ و خم های بسیاری مواجه کرد. او معتقد است که در این 13 سال اگر می خواسته بسان دیگران از شهرت پدر و آموزه های سنتی خودش استفاده کند، او هم سرمایه زیادی کسب می کرده و زندگی راحت تری را از سر می گذرانده اما راه دشوار و البته به زعم خودش ماندگاری را انتخاب کرده است. راهی که در نهایت منجر به همکاری او با بخش کلاسیک کمپانی بزرگ و مشهور سونی (سونی رکوردز) شده است. حافظ ناظری چند صباحی است که در ایران به سر می برد و می خواهد کار کارستانش را به سمع و نظر مردم ایران هم برساند. او 13 سال ایران نبوده و می خواهد حداقل به علاقه مندان بی شمار موسیقی پدرش، ثابت کند فرزند خلف آوازه خوان متفاوت نسل چاووش است. حالا باید منتظر بود و دید این همه بحث و حرف چگونه به عمل نشان داده خواهد شد. شما حدود 13 سال پیش ایران را ترک کردید و تا امروز در ایران چندان خبری از شما نبوده است. در این سال ها مشغول چه کارهایی بودید؟ وقتی 13 سال پیش ایران را ترک کردم و به نیویورک رفتم، میل و گرایش به آزمودن و تجربه کردن انواع موسیقی در من زیاد بود. من به این درک رسیده بودم که برای جهانی شدن فقط دانستن زبان موسیقی کافی نیست بلکه باید با آگاهی و با تغییر برخی ساختارها، گونه های دیگری از موسیقی را ابداع کنیم تا در فرآیند جهانی شدن و حضور جدید و متفاوت در عرصه موسیقی جهانی این امکان را به وجود بیاوریم تا موسیقی کشورمان بتواند در جامعه جهانی پذیرش بیشتری داشته باشد. من پیش از اینکه از ایران بروم مشغول آهنگسازی برای پدرم بودم. می توانستم در کنار پدرم بمانم و به راحتی به کارم ادامه بدهم، اما این برای من کافی نبود و نمی توانست مرا راضی کند. به نظر شما موسیقی ایرانی برای جهانی شدن چه مشکلاتی دارد؟ موسیقی ایرانی به شدت سنتی و مقید به قواعد کلاسیک است. به طوری که حتی عوض کردن جای یک پرده و نیم پرده از سوی یک آهنگساز به طرد شدن او می انجامد. اگرچه این رویه در سال های اخیر شکل دیگری به خود گرفته است و اهالی موسیقی سنتی در شیوه نواختن، خواندن و آهنگسازی به سوی کسب تجربه و آزمودن مسیرهای تازه رفته اند. مثلا تلاشی که نمونه هایش را می شود در شیوه آوازی متفاوت شهرام ناظری، شیوه متفاوت آهنگسازی حسین علیزاده و کیوان ساکت به وضوح دید. خوشبختانه در حال حاضر گرایش به تلفیق موسیقی سایر ملل با موسیقی ایران در میان اهالی موسیقی بیشتر شده و جای خود را باز کرده است و تعدادی از آهنگسازان ما سعی کرده اند در موسیقی تلفیقی هم توان خود را بیازمایند و هم تعامل گسترده یی را میان نسل جوان و پیشکسوت موسیقی ایجاد کنند. حالا که پس از 13 سال به ایران برگشتی، فکر می کنی به این ایده آل خود رسیده یی؟ من آدم ایده آلیستی هستم ولی این را هم می دانم تا رسیدن به جایی که خودم دوست دارم به آنجا برسم راه درازی در پیش دارم. اما در این 13 سال یکی از پروژه های مهمی که کار کردم سمفونی رومی بود. این پروژه یک تجربه یگانه است که از تلفیق موسیقی ملی ایران و موسیقی کلاسیک غربی گونه جدیدی از موسیقی را خلق کرده است. ماهیت و ساختار اصلی این گونه جدید موسیقی برپایه اصالت های موسیقی ملی ایران است، اما از لحاظ ارکستراسیون و ترکیبات ملودی با آن تفاوت دارد. من ترجیح می دهم بیشتر از این درباره این آلبوم صحبت نکنم، چون به زودی کنفرانس خبری ای برگزار می کنم و جزییات بیشتر را در آنجا خواهید شنید. چرا نام این پروژه سمفونی رومی است؟ این اثر یک پروژه بین المللی است و ما برای شناساندن موسیقی و فرهنگ خودمان باید نامی را انتخاب کنیم که وجهه بین المللی داشته باشد. در عین حال نام این پروژه هم نمادی از آمیزش فرهنگ شرق و غرب محسوب می شود. لغت سمفونی به عنوان سمبل فرهنگ موسیقایی غرب برگرفته از واژه سمفونیا و مولانا به عنوان اسطوره و سمبل فرهنگ مشرق زمین محسوب می شود و با وجود آنکه ماهیت و ساختار اصلی اینگونه جدید موسیقی برپایه اصالت های موسیقی ملی ایران است، اما از لحاظ هارمونی، الگوهای ریتمیک و ترکیبات ملودیک و هم نوایی با آن متفاوت است و این موسیقی نه صددرصد شرقی و نه صددرصد غربی است. در تهیه این آلبوم از کمپانی خاصی کمک گرفتید؟ در سال 2009 بعد از اولین کنسرتی که به همراهی پدرم و گروهی از نوازندگان مطرح امریکا در سالن «کارنگی هال نیویورک» اجرا کردیم و به عنوان بهترین برنامه فرهنگی ماه نیویورک اعلام شد، پرزیدنت کمپانی سونی که به این برنامه آمده بود به من پیشنهاد کار داد و ما با هم قرارداد تولید یک اثر موسیقایی بزرگ را امضا کردیم. همان طور که می دانید، کمپانی سونی بزرگ ترین تولید کننده آثار موسیقی در جهان است و شاخه کلاسیک آن پر افتخارترین تولید کننده موسیقی کلاسیک در دنیاست. به واسطه این قرارداد، پروژه سمفونی رومی در کنار آثار بزرگ کلاسیک جهان توسط این کمپانی به زودی منتشر خواهد شد. در این آلبوم با کدام هنرمندان همکاری کرده اید؟ به دعوت سونی جمعی از موزیسین های مطرح دنیا در این آلبوم با من همکاری کردند کسانی که روی هم نزدیک 35 جایزه گرمی (جایزه موسیقی معادل اسکار در سینما) دریافت کرده اند. شما تصمیم دارید که این آلبوم همزمان با دیگر جاهای دنیا در ایران هم منتشر بشود؟ بله برای من بسیار مهم است که این آلبوم همزمان با دیگر نقاط دنیا در ایران هم منتشر شود والا نسخه تقلبی آن در بازار پخش می شود و تلاش چند ساله ما به هدر می رود. با توجه به این بحث هایی که شما مطرح می کنید آیا ایران سهمی در بازار موسیقی جهان دارد؟ متاسفانه با اینکه آثار زیادی از ایران منتشر شده اما سهم چندانی در بازار موسیقی جهان ندارد. در 3، 4 دهه گذشته بسیاری از موسیقیدانان بزرگ ایران در خارج از کشور اجراهای زیادی داشتند. آیا با این همه ما هنوز سهمی در بازار جهانی نداریم؟ بله شما درست می گویید بیش از 30 سال است که موسیقیدانان بزرگ ایران، موسیقی ایران را در اقصی نقاط جهان اجرا کردند ولی به دلیل اینکه این موسیقی چندان توان جذب مخاطب را ندارد، این اتفاق رخ نداده است. کسی که در خارج از ایران به دیدن یک اجرای ایرانی می آید بیشتر از روی کنجکاوی که این، چه موسیقی جالبی است که چند نفر روی زمین می نشینند و آن را اجرا می کنند، می آید. برای آنها صدا و صوت این موسیقی هم جالب است اما در همین حدی که گفتم و به همین دلیل است که به رغم اجراهای مختلف در دنیا، موسیقی ایران هیچ وقت مخاطب آنچنانی که بتواند سهمی برای این موسیقی در بازار جهانی ایجاد کند، نداشته است. اما فرضا موسیقی هند نزدیک 50 سال است که دنیا را متاثر کرده است. نه تنها موسیقی و سازهای آن، بلکه، فلسفه و بحث یوگا و مدیتیشنش هم در جهان مشهور است. اما موسیقی ایرانی در جهان نه تنها پیشرفت نکرده بلکه پسرفت هم کرده است. ناگفته نماند که در چند سال اخیر برخی از گروه های ایرانی با سوءاستفاده هایی که کرده اند به این اتفاق بیشتر دامن زدند و این مزید بر علت شد که موسیقی ایرانی آسیب بیشتری ببیند. آنجا شبیه به ایران نیست. در ایران مردم برخورد نجیبانه تری با یک اثر هنری یا موسیقیایی دارند. شاید دلیلش کمبود اتفاقات هنری است. ولی در آنجا اگر شما در اثرتان حرف تازه یی برای گفتن نداشته باشید دفعه دومی وجود نخواهد داشت، چون آنقدر رقابت شدید است و تنوع وجود دارد که شما برای یک بار هم حق اشتباه ندارید. در چند سال اخیر هم یک سری گروه های ایرانی با این دیدگاه که چقدر بستر خوبی برای پول در آوردن است، اجراهای بی دقتی در خارج از ایران انجام دادند. همین برخورد و نگاه بی دقت که فقط می خواست از فضا و فرصت استفاده کند باعث شد استقبال از آثار ایرانی در اروپا و امریکا یک سوم سال های قبل شود. به همین دلیل معتقدم که خون تازه یی باید در رگ های این جسم خموده جاری کرد. من عضو کوچکی از جامعه موسیقی هستم ولی اثری که با کمپانی سونی کار کرده ام به دلیل وجود اسطوره های جهانی می تواند تصویر مثبتی از ایران و موسیقی ایران به مردم جهان نشان بدهد. به نظر می رسد شما به نسبت دیگر آهنگسازان، هنرمند کم کارتری هستید؟ من باور شدیدی به کیفیت دارم و کمیت برایم مهم نیست. بسیاری با تمرکز بر کمیت، هنر را تبدیل به بیزنس می کنند اما تمرکز من بیشتر بر کیفیت اثر هنری است. من معتقدم برای داشتن یک پیام اصیل و تازه، هنرمند نمی تواند مدام خود را تکرار کند. هنرمند باید بین تولید دو اثر فاصله زمانی مناسب را لحاظ کند. باید برود مطالعه کند و تمرین کند تا در اثر بعدی حرف دیگری بزند در غیر این صورت او تبدیل به کارخانه یی می شود که تولید انبوه دارد و مدام در حال تولید یک کالای مشخص است. این است که من ترجیح می دهم کم کار باشم اما اثری که از من منتشر می شود حرفی برای گفتن داشته باشد. موسیقی کالا نیست و نمی توان آن را در رساله های علمی جست وجو کرد، بلکه از پنهان ترین زاویه های روان آفریننده اش برمی آید. به همین دلیل هم است که اگر از جان برنیاید بر جان شنوندگانش هم نمی نشیند. با موسیقی اصیل و اندیشمند می توان مفهوم زندگی را تعبیر و تفسیر کرد و موجب رشد فرهنگ و آزادگی شد و از همه مهم تر بر آموزش نسل های نوین اثر گذاشت. خوشبختانه موسیقی با روحیه کاسبکارانه سازگار نیست و دست کسانی که با این هدف به سمت این هنر اصیل می آیند را رو می کند. من هم می توانستم مثل برخی هنرمندان، مثل برخی فرزندان هنرمندان بزرگ در ایران بمانم و با خیال راحت ماهی یک آلبوم منتشر کنم و زندگی راحت و بدون دغدغه یی داشته باشم. ولی به قول اخوان ثالث «من آن راه بی برگشت و بی فرجام» را انتخاب کردم؛ بدون هیچ حمایتی از هیچ گروهی؛ دور از خانواده و با تلاش و سختی زندگی کردم. بدون حتی دانستن زبان انگلیسی وارد دانشگاهی شدم که موسیقی کاملا متفاوتی با آنچه من می دانستم را تدریس می کرد. حالا با این اوصاف می خواهید در ایران بمانید یا دوباره به نیویورک می روید؟ حالا که اثر سمفونی رومی منتشر شده قصد دارم بخشی از زمانم را در ایران بگذرانم و بخشی را در خارج از کشور. فکر می کنم با توجه به تغییراتی که در مدیریت فرهنگی کشور به وجود آمده موسیقی می تواند اسباب پیوند فرهنگی را بین هنرمندان و مردم به شکل جدی تری به وجود بیاورد. همان طور که در کشورهایی مثل فرانسه، انگلستان و یا امریکا و در همه شهرهایی که خصوصیات چند فرهنگی دارند و قومیت ها و ملیت های مختلف و یا گروه های اجتماعی متعدد با خرده فرهنگ های خاص زندگی می کنند و هنر وبه ویژه موسیقی به طور خاص، زمینه پیوند فرهنگی میان آنها را فراهم کرده است. به نظر من مردم ایران به هنرمندان خود عشق می ورزند و آنها را دوست دارند ولی در مقابل هنرمندان (خودم را هم یکی از آنان می دانم) چیز زیادی در مقابل این عشق ارائه نکردیم. متاسفانه در ایران بسیاری از هنرمندان دچار کاهلی و رخوت شده اند. نوازنده ها شبیه به هم می نوازند و خواننده ها شبیه به هم می خوانند. انگار کسی حرف تازه یی برای گفتن ندارد. واقعا حیف است این مخاطبان علاقه مند به موسیقی چیز تازه یی نمی شنوند. در حال حاضر بستر و فضای کافی در ایران وجود دارد که یک جریان تازه و یک موومنت (movement) نویی به راه بیفتد و جواب این همه عشق و محبت جوانان علاقه مند به موسیقی را بدهد. آیا بازگشت شما به ایران و ارائه کار در این مقطع زمانی؛ ارتباطی به دولت جدید دارد که اهالی موسیقی امیدوارند به شکلی متفاوت از هشت سال گذشته با موسیقی برخورد کند؟ به هر حال من هم مثل بسیاری با امید به تغییر وضعیت موجود و بازگشت شأن و جایگاه موسیقی به ایران آمده ام. من فکر می کنم هر کسی که ذهن موسیقایی و زیبایی شناسی درستی دارد، هیچ وقت نمی تواند از کنار آهنگ ها و نغمه هایی که می شنود، بی تفاوت بگذرد. امیدوارم که مدیران فرهنگی ما با این تفاوت انتخاب شوند. به عنوان آخرین سوال، آیا فکر می کردید روزی کمپانی بزرگ سونی از شما حمایت کند؟ آن سال ها که دانشجو بودم به ما می گفتند اجراهای سمفونی 5 بتهوون را گوش کنید و برای کلاس آن را کانداکت کنید. من وقتی مقابل سی. دی فروشی ها می ایستادم و سی. دی های کلاسیک کمپانی سونی را می دیدم، سی. دی های بتهوون، موتسارت و. . . را، با خودم می گفتم ممکن است یک روزی یک ایرانی اسم و عکسش آنجا باشد. و حالا می بینم که خودم دارم یکی از کسانی می شوم، که این کمپانی از من حمایت کرده است. 13 سال پیش که ایران را به قصد نیویورک ترک می کردم چنین روزی برای من یک رویا بود، اما حالا خوشحالم که این رویا به حقیقت پیوسته است. من در شرایط خاص و با مشکلات فراوان، فعالیت خود را در نیویورک آغاز کردم و با تمام تصور نادرستی که نسبت به ایران وجود داشت و دارد و نبود تعاملات گسترده فرهنگی احساس می کردم که این فرهنگ بسیار غنی ایران زمین و حرف های ناگفته ما باید در جایی منتقل شود. من در نیویورک صرفا روی موسیقی کلاسیک کار کردم و همه چیز را از زیر صفر شروع کردم. با وجود آنکه در ایران پسر یک هنرمند شناخته شده محسوب می شدم و کنسرت های بسیاری را در کاخ سعدآباد پشت سر گذاشته بودم اما تمام آن تجربیات را رها کردم تا در دنیای دیگری از صفر و مثل هر آدم گمنام و تازه کاری از ابتدا آغاز کنم. چون فکر می کردم من که مهم نیستم، بلکه این فرهنگ هزار ساله ایران است که باید از پس مرزها بگذرد تا جاودانه شود. منبع:اعتماد