
کشتار بس است!
شما نیوز:«رییس منطقه حفاظت شده لشگردره در شهرستان ملایر، شب گذشته در حین انجام ماموریت و گشت زنی در مواجهه با شکارچیان متخلف به ضرب گلوله به شهادت رسید.»
این خبری بود که روز يكشنبه بر روی خروجی سایتها و خبرگزاریها قرار گرفت تا بار دیگر داغ دل دوستداران و دل نگرانان محیط زیست ایران تازه شود.
این اولین بار نیست که محیطبانان کشورمان هدف تیر شکارچیان قرار میگیرند و سبزي محیط زیست را به خونشان سرخ میکنند.
تازه این تنها یک سوی ماجراست و در دیگر سو، تاکنون برخی محیطبانان که در دفاع از محیط زیست با شکارچیان مهاجم درگیر شدهاند، با پروندههای سنگین کیفری مواجه شدهاند و حتی گاه حکم قصاص و اعدام هم برایشان صادر شده است.
واقعیت این است که محیط زیست ایران در حال تخریب است. بیابان زایی، جنگل سوزی و درخت بری، خشک شدن دریاچهها و تالابها، از بین رفتن مراتع و زیستگاههای طبیعی و ... ، همه و همه خبرهای بدی هستند که دارند عادی میشوند و این در حالی است که جایگزینی آنها یا اساساً غیر ممکن است و یا دهها و صدها سال به طول میانجامد.
در چنین شرایطی، گروهی از شریفترین انسانهای این سرزمین، وظیفه محیطبانی را بر عهده گرفتهاند و شب و روز، در نبرد با قاتلان محیط زیست هستند؛ قاتلانی که مجهز به سلاحهایی از تبر و اره برقی گرفته تا تفنگهای شکاریاند و به چیزی جز منافع و هوسهای خود نمیاندیشند.
دراین میان، آنچه جای تأمل دارد این است که هنوز در کشور ما، شکار با مجوز قانونی هم انجام میشود و همه ساله، تعداد زیادی بدون آن که نیازی به شکار داشته باشند، صرفاً برای تفریح و خوردن گوشت شکار، مجوز شکار میگیرند و به جان طبیعت و حیوانات میافتند!
زمانی شکار یک شغل و محلی برای درآمد برخی افراد بود، ولی امروز عموماً چنین چیزی وجود ندارد و یا اگر هم باشد، بسیار نادر است و دیگر شغلی به نام شکارچی وجود رسمی ندارد.
از این رو، میتوان گفت که همه یا دستکم اکثر کسانی که مجوز شکار میگیرند، به دنبال تفریحی به نام کشتن حیوانات هستند؛ آن هم در شرایطی که ذخایر زیستی کشور در معرض تهدیدهای جدیاند و بیم آن میرود که بسیاری از گونههای حیوانی در آیندهای نه چندان دور، به طور کامل منقرض شوند کما این که تا کنون نیز در موارد متعددی مانند شیر ایرانی و ببر مازندرانی چنین شده است و نام این حیوانات را فقط در کتابها میتوان خواند و حسرت خورد.
هر چند در مجوزهای صادره برای شکار محدودیتهایی نیز قید میشود (مانند محدودیت تعداد پرندگانی که شکار میشوند)، اما صدور همین مجوزها، برگ سبز و ورودیه شکارچیان به مناطق زیست حیوانات و زمینه ساز سوء استفادههایی مانند شکار گونههای ممنوع یا شکار بیش از حد مجاز است. در حالت بدتر نیز گاه درگیریهایی بین شکارچیان مسلح و محیطبانان به وجود میآید که آخرین آن همین موردی است که منجر به شهادت یکی از حافظان محیط زیست کشور شده است.
به نظر میرسد وقت آن رسیده باشد که صدور پروانه شکار به طور کلی برچیده شود و مجوز تفنگ شکاری نیز فقط به کسانی داده شود که نیاز واقعی به آن دارند، مانند کشاورزانی که خود یا زمینهایشان در معرض حمله حیوانات جنگلی هستند، آن هم نه برای شکار که برای دفاع.
واقعاً چه لزومی دارد که فلان شهروند که مثلاً کارمند یا بازاری است، تفنگ شکاری داشته باشد و هر سال هم مجوز شکار بگیرد و راهی جنگلهای شمال شود و سکوت جنگل و آرامش حیوانات آن را با شلیکهای مرگبارش بشکند و موجودات زنده را بکشد تا به قول خودش تفریحی کرده و کبابی خورده باشد و با قربانیانش عکس یادگار بگیرد؟!
هر چند حتی در صورت برچیده شدن بساط غیرانسانی صدور مجوز شکار، نبرد متعرضان به طبیعت و محیطبانان پایان نمییابد و همچنان عدهای فرصت طلب وجود خواهند داشت که متکبرانه به جان طبیعت بیفتند، اما لغو کامل قانونی بودن شکار و عدم صدور مجوز شکار، میتواند گامی در جهت کاستن از درگیریها و حفاظت از محیط زیست باشد و زمینه بسیاری از سوء استفادهها را از بین ببرد.
...و پایان این یادداشت، تقدیم احترامی عمیق است به روح همه شهدایی که جان خود را بر سر حفاظت از محیط زیست ایران گذاشتند.