مهراوه شریفی نیا
ناگفته های مهراوه شریفی نیا از کثیف کاری اش | عشق من به اون از بین نمیره!
مهراوه شریفی نیا با انتشار پستی با یاد دوران کودکی اش اینستاگرامش را بروز کرد.
مهراوه شریفی نیا با انتشار پستی با یاد دوران کودکی اش اینستاگرامش را بروز کرد.مهراوه شریفی نیا دختر محمدرضا شریفی نیا و آزیتا حاجیان است. مهراوه شریفی نیا از کودکی کار خود را در بازیگری آغاز کرده است. مهراوه شریفی نیا متولد 29 فروردین 1360 در تهران است. مهراوه شریفی نیا خواهر ملیکا شریفی نیا است.
نوازندگی خفن افسانه بایگان | ژست هوی متال افسانه بایگان با ساز سنتی!
پنجشنبه. بهار چند سال قبل
_____________________
نامهی نهم
سلام دکتر جان!
با خودم قرار گذاشتم فردا صبح ناشتا، روی وزنه بروم.
دلم میخواهد حداقل شش کیلوگرم وزن کم کرده باشم. یعنی توقع زیادی است؟ آخر دکتر جان دختری که هر روز فستفود سفارش میداد و چای و شکلاتش ترک نمیشد، آیا نباید در این دورانِ سالمخواریِ اجباری حداقل شش کیلو لاغر شده باشد؟
نخیر! من به هفتهای نیمکیلو راضی نیستم. اگر به من بود که ترجیح میدادم همان روز اول از شر همهی ده کیلو خلاص شوم.
اما، خودمانیم خوب طاقت آوردم.
دکتر جان با وجود تمام حرفهایی که دربارهی مضرات ماست و سردیِ آن میزنید، من ناهار روزهای فرد را بیشتر از روزهای زوج دوست دارم، چون عاشق ماست هستم. از سنی که حافظهام شروع به ثبت خاطرات کرده غذای محبوبم کته با ماست بوده است؛ طوری که کل کاسهی ماست را روی پلو خالی میکردم و اینقدر هم میزدم تا همهاش به هم بچسبد و شبیه کیک شود. بعد با سر در بشقاب فرو میرفتم تا حین خوردن، بتوانم بدون استفاده از دست روی صورتم سبیل و ریش سفیدی شبیه مال پدربزرگ خلق کنم.
یا برای خوردن ماکارونی آنقدر با ماست کثیفکاری میکردم که مادرم مجبور میشد برایم روزنامه پهن کند و مرا با کاسهی ماست و بشقاب غذا تنها بگذارد؛ نیمساعت بعد که به سراغم میآمد من دختری بودم با لُپ و دهانی نارنجی، نشسته وسط سفرهای که حسابی کثیفش کرده و در ظرفش مقداری رشتهی شُل و حالبههمزن باقی گذاشته است. او هم میخندید و از من و گندکاریام به یادگار عکسی میگرفت.
دکتر جان راستش فکر میکردم برای چندمین وعدهی آزاد ناهار، حتما پیتزا و سیبزمینی سرخکرده سفارش میدهم، اما، انگار حرفهای شما دربارهی آشغال و پُر زیان بودنِ فستفود روی من تاثیر زیادی گذاشته؛ دیشب ناخودآگاه بلند شدم، به آشپزخانه رفتم، لوبیا خیس کردم و از امروز صبح باز به طبخ قورمهسبزی مشغول شدم که تا فردا ناهار روی اجاق قل بزند و بویش خانه را بردارد و حسابی جا بیفتد.
دکتر جان تمامِ وعدههای آزادِ ناهار را قورمهسبزی خوردم! هر هفته!
چند وقت قبل رفته بودم باغ کتاب و از کتابفروشیاش کتاب «قورمهسبزی» ابراهیم رها را خریدم. نویسنده، طنزنویسِ سیاسی است و با نام مستعار مینویسد. انتخاب نام قورمهسبزی هم برای کتابش کاملا هوشمندانه و کنایهآمیز است.
من هم فکر کردم وقتی یک نویسندهی طنز سیاسی اینقدر خوشسلیقه است که نام کتابش را قورمهسبزی میگذارد، حتما باید آن را خرید و خواند.
آیا ممکن است روزی عشق به قورمهسبزی در من بمیرد؟
هرگز.
با احترام