کدخبر: 1031778

آرتین

۴۰ روز دلتنگی مادر بزرگ "آرتین"/ ضجه‌های جگرسوز مادر بزرگ شهید سرایداران بر مزار فرزندانش

در حادثه هولناک غروب چهارشنبه چهارم آبان‌ماه در حرم مطهر حضرت احمدبن موسی(ع) ۱۳ نفر به شهادت رسیدند و چندین نفر زخمی شدند.

غروب چهارم آبان‌ماه امسال، چشم و چراغ شهر شیراز، رنگ خون به خود گرفت و در یک حادثه تروریستی، تعدادی از زائران سومین حرم اهل بیت (ع) در مظلومانه‌ترین حالت به شهادت رسیدند و برخی نیز بر اثر جراحت، راهی بیمارستان شدند.

زائران مظلوم حرم پس از پیچیدن بانگ اذان مغرب در فضای ملکوتی صحن و سرای شاهچراغ (ع)، آماده خواندن نماز جماعت بودند که ناگاه مورد هجوم یک فرد تروریست قرار گرفتند و بعضی از آن‌ها در خون خود غلتیدند و به دیدار معبود شتافتند. در کمتر از چند دقیقه، تصاویر دوربین‌های مداربسته حرم در فضای مجازی، دست به دست چرخید و سکانس‌های غم انگیز این تراژدی تلخ، این طور روایت می‌کرد که یک تروریست با عبور از درب ورودی، خودش را به زائران رسانده و بی رحمانه، آن‌ها را به گلوله بسته است. 

آن شب 13 چراغ به چراغ‌های حرم اضافه شد، از مادر و کودک خردسال گرفته تا خادم 70 ساله، مظلومانه بر بال شهادت نشستند و در خون خود غلتیدند. تسبیح، چادر‌های سفید، قرآن‌ها و سنگ‌فرش‌های حرم، آغشته از خون کسانی شد که آمده بودند چند لحظه‌ای «احمدبن موسی (ع)» را زیارت کنند و بروند. در این حادثه، سهم برخی شهادت و عده‌ای نیز جراحت شد. چه پدران و مادرانی که در سوگ فرزند نشستند و چه بچه‌هایی که تا ابد داغدار پدران و مادران خود شدند. 

از آن کودک مجروح دو ساله‌ای که هنوز در بیمارستان، بستری است تا خانواده‌هایی که برای پر گشودن عزیزان خود، سیاه به تن کردند، تنها بخشی از تلخی‌های حادثه تروریستی شاهچراغ (ع) بود.

 خانواده شهید سرایداران را همه می‌شناسند. آرتین، کودک 6 ساله‌ای بود که در این تراژدی تلخ، وارث داغ پدر، مادر و برادرش شد و این روز‌ها مادربزرگش، چاره‌ای ندارد جز آنکه درد خود را با حضور بر قبور مطهر عزیزان پرپرشده اش، آرام کند. 

 مادر بزرگ شهید علیرضا سرایداران در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در حالی که به سنگ مزار نورانی پسر، نوه و عروس خود، خیره شده است با صدایی غمزده و چشمانی اشک‌آلود می‌گوید: «همه دنیام؛ عزیزوم؛ مهربونم؛ مظلومم رفت ... عزیزوم قربون چشمای قشنگت برم؛ ننه من چیکار کنم بدون تو ... آخی 40 روزه عزیزم؛ گلم رو ندیدم...». 

این‌ها تنها بخشی از واگویه‌های دردناک مادری است که بندبند دلش در فراق عزیزانش، پاره پاره شده است. او در تشریح اینکه چطور از این واقعه دردناک مطلع شده است، توضیح می‌دهد که خبر نداشتم تا اینکه ساعت 11 شب، دایی آرتین تماس گرفت و گفت که او در بیمارستان، بستری شده و قرار است دستش را عمل کنند و باید پدربزرگش برای امضا به آنجا برود.

مادر شهید سرایداران می‌گوید: در تلویزیون دیدم که حادثه‌ای تروریستی در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) اتفاق افتاده و آن موقع بود که به خودم گفتم این بچه‌های چه کسی است، حال آنکه نمی‌دانستم آن‌ها عزیزان خودم هستند.

مادر بزرگ آرتین، مویه کنان از طاقت طاق شده‌اش و سرگردانی این روزهایش در فراق پسر، عروس و نوه اش می‌گوید و تعریف می‌کند که از صبح تا شب، فیلم‌های پرپر شدن عزیزانش را تماشا می‌کند. 

وی با اشاره به پر کشیدن «آرشام» می‌گوید: «عزیز دردانه ام رفت، چطور دوری اش را تاب بیاورم، همه جا عکس هایش را زده اند، کاش می‌شد یک بار دیگر عزیز یکی یک دانه ام را ببینم، گل هایم پرپر شدند ...».

مادر شهید سرایداران با آه و ناله از قصه سکونت فرزندش در خانه اش می‌گوید و اینکه او و خانواده‌اش، یک سال و 5 ماه، مهمان او بوده‌اند و تنها حسرتش این است که‌ای کاش، زودتر از عزیزانش می‌رفت و مجبور نبود داغدار جگرگوشه هایش باشد. 

از حرف‌ها و بی تابی‌های این مادر شهید، پیداست که تحمل دوری آن‌ها را ندارد و تاب و توان از کف داده است. او به خاطرات فرزندش در یک شب، قبل از حادثه گریز می‌زند و اینکه علیرضا برایش نان خریده و مادر هم آن‌ها را به یک دوپیازه، مهمان کرده است. هنوز یادش نرفته که فردای همان شب، عروسش تماس گرفته و از او پرسیده که چطور این غذای خوشمزه را درست کرده و صد حیف که این آخرین تماس او با عروس شهیدش بوده است. 

مادر بزرگ آرتین می‌گوید: دلش برای خوبی‌ها و مظلومیت فرزندش علیرضا می‌سوزد. برای درد دل کردن‌هایش و دلسوزی‌ها و مراعات هایش. آنقدر در ایام کرونا هوای مادر را داشته که تمام فکر و ذکرش این بوده که مبادا او بیمار شود و مادر شهید سرایداران، این روز‌ها بی تاب همین دلسوزی هاست.

از عروسش زهرا اسماعیلی حرف می‌زند و اینکه چقدر همسرش را دوست داشته و زندگی عاشقانه‌ای داشته اند. به دلتنگی‌هایش نیز سرک می‌کشد و توضیح می‌دهد که از زمان پرواز آن‌ها هنوز هم نتوانسته دو لقمه غذا بخورد و شب و روز به آن‌ها و مظلومیتشان فکر می‌کند.

آن طور که مادربزرگ آرتین تعریف می‌کند فرزندش پس از 30 سال بازنشستگی از بندر به شیراز آمده بود و زمستان امسال، جایش حسابی خالیست. زمستان امسال، خانه او سردتر از همهِ سال‌هاست و گرمای حضور «آرشام»، «زهرا» و فرزندش «علیرضا»، مرهمی بر سرمای زمستان امسالش نیست.

مونس روز‌ها و شب‌های این مادر داغدیده، عکس‌ها و فیلم‌هایی است که از شهدایش به یادگار مانده و دیگر عزیزی نیست که او چای به دستش بدهد. مادر شهید سرایداران بر مزار مطهر فرزندش، آه و فغان سر داده و به خونی می‌اندیشد که عزیزانش در آخرین لحظات عمرشان با آن وضو گرفتند، در آن غلتیدند و راه معبود در پیش گرفتند.

 گزارش از مریم رضایی