کدخبر: 996274

اخبار حوادث

دام شیطانی پیرمرد 60 ساله برای دختر 21 ساله | دام شیطانی برایم چیده بود تا مجبور به صیغه شوم

مرد 60 ساله برای دختر 21 ساله دام شیطانی پهن کرده بود تا دختر بینوا را مجبور به عقد موقت کند.

به گزارش شمانیوزپیرمرد 60 ساله دام شیطانی برای دختر 21 ساله چید. پیرمرد با استفاده از بدهی زن جوان دام شیطانی پهن کرد تا اورا مجبور به صیغه کند. زن جوان متوجه دام شیطانی پیرمرد شد و اجازه سواستفاده را نداد. زن 21 ساله برای آشکار کردن دام شیطانی پیرمرد از وی شکایت کرد.

زن ۲۱ساله که برای پیگیری پرونده شکایت از یک مرد ۶۰ساله وارد کلانتری شده بود، در حالی که مدعی بود به دلیل اعتماد و خوش بینی دچار مخمصه بزرگی شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: در یک خانواده شش نفره به دنیا آمدم.

پدرم شغل آزاد داشت اما هیچ وقت نمی توانست در یک مکان شغل ثابتی داشته باشد چرا که به دلیل روحیه تندخویی و پرخاشگری همواره با کارفرمایان یا ارباب رجوع درگیر می شد و پس از مدتی بیکاری دوباره به شغل دیگری روی می آورد. به همین دلیل مادرم نیز مجبور بود برای کمک به هزینه های زندگی، در یک مهدکودک مشغول کار شود، با وجود این با مشکلات مالی زیادی دست و پنجه نرم می کردیم.

روزها و ماه ها به همین ترتیب سپری می شد اما هیچ خواستگاری به دلیل فقر مالی و رفتارهای خشن پدرم زنگ خانه ما را نمی زد. من هم که تا مقطع دبیرستان تحصیل کرده بودم تصمیم گرفتم هنری بیاموزم تا با کسب درآمد بتوانم کمک خرج خانواده باشم. به همین دلیل به مدت یک سال هنر خیاطی را فرا گرفتم و پس از آن در کارگاه یکی از دوستانم مشغول کار شدم و درآمد خوبی داشتم تا این که از طریق یکی از مشتریان کارگاه با جوانی خوش تیپ و بلندپرواز آشنا شدم و با یکدیگر ازدواج کردیم. اما همسرم گویی همواره در رویاهای خودش زندگی می کرد. او با آن که بدهی های زیادی داشت ولی خوشگذرانی می کرد و با شیک پوشی در پی ارتباط با زنان و دختران دیگر بود.

خلاصه، نتوانستم رفتارهای خیانت بار او را تحمل کنم و تصمیم به طلاق گرفتم. این در حالی بود که بعد از جدایی از همسرم مشکلات مالی من حادتر شد. از یک سو نگران آینده دخترم بودم و از سوی دیگر نمی توانستم به منزل نقلی پدرم بازگردم، چرا که خانواده ام نیز با مشکلات خودشان دست به گریبان بودند.

در همین روزها بود که به واسطه یکی از دوستانم با فردوس آشنا شدم. او که مردی ۶۰ساله بود وانمود می کرد قصد دارد با گرفتن تسهیلات بانکی مرا از بدبختی نجات بدهد و تغییر و تحولی در زندگی ام به وجود آورد. من هم که کاملا به او اعتماد پیدا کرده بودم بنا به درخواست او دو برگ چک سفیدامضا از بستگانم گرفتم تا برای ضمانت بانکی از آن ها استفاده کند. او چنان با چرب زبانی از سهولت دریافت وام ها سخن می گفت که من احساس می کردم همه رویاهایم به واقعیت پیوسته است.

فردوس از من خواست لوازم منزلم را به انباری منزل پدرش انتقال دهم تا زمانی که منزل مستقلی را بعد از گرفتن وام رهن کنم، من هم که چاره دیگری نداشتم و روزهای سختی را بعد از طلاق می گذراندم، پیشنهاد او را قبول کردم تا آرام آرام زندگی ام وضعیت بهتری پیدا کند، اما هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که خواسته های فردوس تغییر کرد. او مدعی بود باید به عقد موقت اش در آیم تا امور مربوط به تسهیلات بانکی را انجام دهد ولی من به شدت با این خواسته او مخالفت کردم چرا که فردوس ۴۰سال از من بزرگ تر بود، حالا هم او به بهانه این که خانواده اش ادعا می کنند با من ارتباط دارد، نه تنها چک های سفیدامضا را انکار می کند بلکه لوازم منزل مرا نیز باز نمی گرداند و … حالا نمی دانم با این اشتباه چه سرنوشتی در انتظارم خواهد بود.

 

دام شیطانی پیرمرد پولدار ۷۵ ساله برای زن جوان مشهدی 

۸ سال قبل با اصرار خانواده ام با جوانی ازدواج کردم که مورد تایید آن ها بود، با این وجود «اکبر» مرد بسیار خوبی بود و من زندگی آرامی در کنار او داشتم اما پدر و برادرم او را در دام اعتیاد گرفتار کردند و این گونه همسرم همه دار و ندارش را از دست داد. پدر و برادرم برای چاپیدن اموال او به آزار و اذیتش پرداختند و به زور طلاق مرا از او گرفتند. در این شرایط من با دختر سه ساله ای که در آغوش داشتم به خانه پدرم رفتم اما برای تامین مخارج زندگی مجبور به کارکردن بودم.

آن روزها خیلی به من سخت می گذشت چرا که با داشتن فرزند کوچک کار در تولیدی های لباس بیرون از منزل برایم بسیار دشوار بود به همین دلیل با خرید یک دستگاه چرخ خیاطی به درآمدزایی در منزل پرداختم.

در همین روزها بود که دوباره به اجبار برادر بزرگم صیغه پیرمرد ۷۵ ساله ای درآمدم که وضعیت مالی خوبی داشت. رجب باغ و زمین بسیاری داشت که از آنها هر ماه درآمد میلیونی به دست می آورد در زندگی با آن پیرمرد از همه امکانات رفاهی برخوردار شدم به طوری که همسرم ماهانه مبلغ ۴ میلیون تومان به عنوان کمک هزینه زندگی به من پرداخت می کرد و من چون می ترسیدم پول ها را در منزل نگه دارم آن ها را به صورت امانت به اعضا خانواده ام می دادم.

اگرچه با این وضعیت اقتصادی روزگار خوبی را تجربه می کردم اما سرزنش ها و آزار و اذیت های دختران پیرمرد برایم غیرقابل تحمل بود به طوری که داماد بزرگش پیشنهاد شرم آوری را به من می داد این گونه بود که برای جلوگیری از هرگونه حادثه تلخ از او طلاق گرفتم که خانواده ام به شدت مخالف بودند و مرا تهدید می کردند.

در این حوالی با پارسا آشنا شدم او مرا زیبا صدا می کرد و حس خوبی در کنارش داشتم تا اینکه طلاهایم را برای خرید ماشین به او دادم اما او چند روزی است که جواب تلفنم را نمی دهد و من مانده ام و دنیای مشکلاتم…

منبع: صبح مشهد