شمانیوز
شما نیوز

آخرین نجواهای نوعروس 18 ساله با شوهرش

پروین رفیق، مادر پاکستانی، پس از آتش زدن دخترش گفت: دخترم را کشته‌ام. آبرویم را نجات داده‌اماو دیگر نمی‌تواند مایه شرمساری‌ام شود.

در پی خبری که در 22 خرداد مورد توجه خبرگزاریها قرار گرفت و درپایگاه اطلاع رسانی رکنا نیز خبر اولیه را منتشر کرد و امروز جزئیات جدیدی از آتش زدن "زینت رفیق" دختر 18 ساله ای که بدون رضایت خانواده با پسر مورد علاقه اش ازدواج کرده بود به اطلاع خوانندگان می رسد. پروین رفیق دستانش را دور گردن جوان‌ترین دخترش «زینت» انداخت و آن‌قدر فشار داد تا سرانجام او به یک قدمی مرگ برسد. پروین سپس در همان آپارتمان کوچک محل زندگی‌شان کمی نفت سفید روی زینت 18 ساله ریخت و او را آتش زد. همسایه‌ها پس از مشاهده دود بی‌درنگ به سمت خانه آن‌ها دویدند. کسی از داخل، که احتمالا عروس خانواده‌شان بود، فریاد زد: «کمک کنید! به او کمک کنید!» اما درب ورودی از آن سو کاملا محکم شده بود. چند لحظه بعد، پروین از بالای پشت بام خانه‌اش فریاد کشید: «دخترم را کشته‌ام. آبرویم را نجات داده‌ام. او دیگر نمی‌تواند مایه شرمساری‌ام شود.» گناه زینت چه بود؟ گناه زینت این بود که با دوست دوران بچگی‌اش که عاشقش بود ازدواج کرد و با این کار از خواست مادرش مبنی بر ازدواج با یک مرد دیگر امتناع ورزیده بود. این تصمیم زینت از نظر مادر بیوه‌اش و همسایه‌ها لکه‌دار کردن آبروی خانوادگی‌شان بود. مرگ باورنکردنی زینت آن هم توسط مادر در روز 8 ژوئن در شهر لاهور رخ داد. مرگ زینت در ادامه قتل‌های زنجیره‌واری بود که در کشور پاکستان با انگیزه «ترس از آبرو» انجام می‌شود. این کشور دارای یکی از بالاترین میزان قتل‌های ناشی از ترس از آبرو در جهان است. در پرونده دیگر، یک مادر گلوی دختر باردارش را به علت ازدواج با معشوقه‌اش برید. حکم عجیب یک شورای محلی! در شهر ایبت‌آباد، دختری نوجوان در ابتدا شکنجه و پس از تزریق به صندلی یک خودرو بسته شد. شخص مهاجم در مرحله بعد بر روی دختر نوجوان نفت ریخت و او را آتش زد. جرم دختر این بود که به دوستش کمک می‌کرد تا همراه با معشوقه‌اش فرار کند! «جرگه» یا همان شورای ریش‌سفیدان محلی حکم مرگ این دختر نوجوان را صادر کرده بود. آن‌ها حتی نحوه مرگ او را نیز تعیین کرده بودند: خودرو می‌بایست در یک مکان عمومی کنار یک ایستگاه اتوبوس پارک شود تا پیام آن به خوبی به دیگران برسد. چرا به اسم آبرو؟ سبعیت و تکرار سریع چنین قتل‌هایی بسیاری از پاکستانی‌ها را به وحشت انداخته است. تکرار زنجیره وار این نوع جرم‌ها گاها جنبه عمومی نیز داشته است. میانگین 3 قتل در یک روز! طبق گزارش کمیسیون حقوق بشری پاکستان، سال گذشته میلادی در مجموع 1096 زن و 88 مرد به دلیل ترس از آبرو در پاکستان به قتل رسیدند که این آمار برابر است با 3 قتل در هر روز سال. این آمار در سال 2014 معادل 1005 زن (شامل 82 کودک) بود که در مقایسه با آمار 869 زن در سال 2013 روندی کاملا صعودی را نشان می‌داد. فعالان حقوق بشری اما می‌گویند که آمار واقعی بسیار بالاتر از این اعداد است. برخی از فعالان بر این باورند که جمعیت مسن کشور حاضر نیستند خودشان را با این تغییرات سازش دهند و در نتیجه شاهد چنین قتل‌های ناشی از ترس از آبرو در پاکستان هستیم. در سال‌های اخیر در پاکستان، زنان بیشتری وارد محیط کار و مدرسه شده‌اند که این امر حتی در مورد پایین‌ترین طبقه متوسط جامعه نیز صدق می‌کند. علاوه بر آن، رواج استفاده از شبکه‌های اجتماعی باعث شده تا زنان بهتر بتوانند صدایشان را به گوش دیگران برسانند. بیش از 70 درصد جمعیت 180 میلیونی پاکستان زیر 30 سال سن دارند و این نسل شیفته تکنولوژی سنت‌های بزرگتر را تا حد فراوانی به چالش کشیده‌اند. حسن خان: تعمیرکار موتور سیکلت! همسایه‌های زینت می‌گویند چندین ماه بود که مادر زینت از دو دختر بزرگترش که به انتخاب خودشان ازدواج کرده بودند، مدام گلایه می‌کرد. بنابراین زینت آخرین شانس مادر برای نجات آبرویش بود. او مردی به نام «راجپوت» را برای زینت انتخاب کرده بود که گفته می‌شد اصالتا هندی و از نوادگان پادشاهان این کشور است. اما زینت دلش پیش شخص دیگری گیر بود: حسن خان؛ تعمیرکار موتور سیکلت. زینت در سن 12 سالگی حسن خان را دیده بود و این دو به سرعت همبازی هم شدند. آن‌ها در مرحله چانگی آمار سادو در فاصله دو آپارتمان از هم زندگی می‌کردند. در این محله، سیم‌های برق و تلفن آن‌قدر در همین تنیده‌اند که به سختی می‌تواند آسمان را دید! حسن خان، با صدایی که به سختی شنیده می‌شود، گفت: «ما عاشق هم بودیم.» او سپس چندین سلفی از خودش و زینت را نشان می‌دهد که توسط زینت بر روی یک آهنگ اردو به نام «تو مرا عاشق خودت کردی» میکس شده بود. حسن خان عکسی از زینت را روی گوشی همراهش نشان می‌دهد

زینت در هر عکس حالتی بامزه به چهره گرفته بود اما هرگز لبخند از روی لبانش پاک نمی‌شد. او همچنین مدرس کلاس قرآن محل نیز بود و می‌توانست تمام قرآن را از حفظ بخواند. مادر زینت از وجود حسن خان باخبر بود و مدام بر سر این مسئله با زینت مجادله می‌کرد. زینت به حسن گفت که مادرش او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. به همین خاطر او از حسن خواست تا با او ازدواج کند تا زیر بار ازدواج اجباری نرود. این دو سرانجام در ماه مه در یک دادگاه محلی حاضر شده و ازدواجشان را ثبت کردند. سپس زینت برای زندگی به خانه حسن خان رفت. او برای رسیدن به حسن جلوی مادرش ایستاده بود. چند روز بعد، حسن و زینت با هم ازدواج کردند. مادر و دایی زینت در مراسم حاضر شدند اما از او خواستند تنها برای چند روز به خانه برگردد تا آن‌ها بتوانند یک مراسم عروسی مناسب برای او و حسن برگزار کنند. این کار باعث حفظ آبروی خانوادگی زینت هم می‌شد، زیرا همسایه‌ها می‌دیدند که دختر خانواده با عزت و احترام از خانه خارج شده و فرار نکرده است. طبق سنت، بزرگترهای حسن با خانواده زینت صحبت کردند و آن‌ها قبول کردند تا او چند روز به خانه برود. دایی زینت نیز تضمین داد که او در امنیت خواهد بود. حسن و زینت در طول سه روز اول با هم به خوبی صحبت می‌کردند و چنین به نظر می‌رسید که مادر زینت ازدواج این دو را پذیرفته است. روز پنجم روز چهارم اما زینت با حسن تماس گرفت و گفت: «اخلاق مادرش عوض شده؛ او سرش داد زده و تهدیدش کرده است.» حسن می‌گوید که او ترسیده بود و به همین دلیل به او گفته بوده که نگران نباشد، چرا که فقط دو روز دیگر باقی مانده است. صبح روز بعد، او مرده بود. حسن خان برای آخرین بار جسد همسرش را دید. فقط دو هفته از ازدواج این دو گذشته بود. حسن می‌گوید: «وقتی او را دیدم، هزار فکر به سرم زد. اولیش این بود که خودم را خواهم کشت. اما بعد فکر کردم که نه بهتر است خانواده او را بکشم... اما حالا تصمیم گرفته‌ام که بهتر است قانونی پیش روم و تا زمانی که انتقام نگیرم آرام نخواهم نشست.» نگاه سنتی همسایه‌ها! گفتنی است در حال حاضر پروین رفیق و یکی از پسرانش در بازداشت هستند. منیبا بیبی، یکی از همسایه‌های زینت می‌‎گوید: «مادرش را باید آزاد کنند، زیرا او به این کار تحریک شده بود. دختران باید آبروی خانواده را حفظ کنند. نداشتن فرزند بهتر از داشتن دختری است که آبروی خانواده را ببرد.» منیبا بیبی خودش نیز صاحب دختر است و معتقد است که "تحصیل" باعث خراب کردن زندگی دختران امروز شده است. او می‌گوید: «تمام مشکلات از آنجا آغاز می‌شود که دختران به مدرسه می‌‎روند. آن‌ها پسرها را می‌بینند و دل می‌بندند. من دخترانم را به مدرسه نمی‌فرستم، این تنها گزینه است.» او همچنین در مورد مرگ زینت گفت که «این درس خوبی برای دختران اینجا است تا آبروی خانواده را حفظ کنند و باعث شرمساری نشوند.» الان تمام دختران کوچک و بزرگ محل از مرگ زینت باخبر هستند اما دلیل اصلی‌اش را نمی‌دانند. آن‌ها فقط می‌دانند که او کار بسیار بدی را انجام داده است. بزرگترین این دخترها سمیرا است که 11 سال دارد. او احتمالا دلیل مرگ زینت را می‌داند اما آنقدر خجالتی است که دلیلش را به زبان نمی‌آورد. تو را می‌بوسم حسن در خانه دو طبقه محل زندگی‌اش، یادگارهای همسرش از همان ازدواج کوتاه را یکجا جمع کرده بود: کفش راحتی، لباس‌های تازه و فنجان قرمز جدیدش. زینت شعری را روی یک دستمال کاغذی سفید نوشته بود که بخشی از آن انگلیسی و بخشی نیز اردو بود: عاشقت هستم، تو را می‌بوسم عاشقت هستم، دل‌تنگت شده‌ام نامت را با هر نفس صدا می‌زنم در هر رویا سیمای تو را می‌بینم می‌خواهم در همه حال، فقط تو را ببینم حسن خان دستمال کاغذی را با دقت تا کرد و دوباره داخل کیفش گذاشت. در آخر او گفت: «می‌خواهم او [مادر زینت] به دار آویخته شود. او باید مجازات شود. تنها راه ممکن همین است.»

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied

  • اخبار داغ
  • پربحث‌ترین ها
  • اخبار روز
  • پربیننده ترین
تبلیغات متنی