نگاهی به جایگاه فحش در زبان و زمان
فحشها از فرهنگها برمیآیند و بر زبانها مینشینند. زبان یکی از روشهای بشر برای بیان احساسات خود است. از اینرو به نظر میرسد آنچه انسان به زبان میآورد میتواند دادهها و اطلاعات خوبی از روان، روحیه و فرهنگ او به دست دهد.
به گزارش شما نیوز ،//asemandaily.ir/post/7777/%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8" target="_blank" rel="nofollow noopener"> روزنامه اسمان آبی: فحشها از فرهنگها برمیآیند و بر زبانها مینشینند. زبان یکی از روشهای بشر برای بیان احساسات خود است. از اینرو به نظر میرسد آنچه انسان به زبان میآورد میتواند دادهها و اطلاعات خوبی از روان، روحیه و فرهنگ او به دست دهد.
محمود امید سالار هم عضو شورای عالی علمی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی است و هم به فرهنگ فولکلور احاطه دارد، از این رو او بهترین گزینه برای پاسخ مکتوب به سؤالات ما در نسبتیافتن سه وجه فحشها، زبان و فرهنگ بود که از آمریکا ما را همراهی کرد.
این ادعا درست است که فحش و نفرین و ناسزا در زبان فارسی (شاید اگر بگوییم در زبان اقوام ایرانی جامعتر باشد) در مقایسه با زبانهای دیگر از تنوع بیشتری برخوردار است؟
این ادعا درست نیست، زیرا صحت آن موکول به مقایسه آماری فحش در زبان فارسی با دیگر زبانهای دنیاست. به گزارش «اثنولوگ» (Ethnologue) که از منابع معتبر تحقیقات زبانشناسی است، 6909 زبان در دنیا موجود است. اگر در باب فحش در میان این زبانها و زبان فارسی مقایسه آماریای شده باشد، من از آن بیخبرم.
دو مطلب را باید به خاطر داشت: اول اینکه فحاشی کار ناپسندی است، اما مطالعه فحش و عوامل یا شرایطی که به بروز آن میانجامد از مقوله علم است؛ به عبارت دیگر «فحش فحش است، اما مطالعه فحش علم است.» به همین قیاس، فحش هم مذموم است، اما مطالعه علل و بررسی ماهیت آن از سوی نهادهای علمی و سازمانهای مربوط با بهزیستی صورت میگیرد و نهتنها قباحتی ندارد، بلکه از لوازم مدیریت اجتماعی به شمار میرود. مطلب دوم این است که فحش با نفرین و ناسزا فرق دارد و ما در این مختصر بحث را به فحش یا دشنام محدود میکنیم.
دشنام یک ترکیب فارسی است که از دو جزء «دُش»، به معنی «بد، زشت، پلید»، و «نام» پدید آمده و معنی آن «کسی را به نام بدی خطاب کردن» است. اما «فحش» یک مصدر عربی است، به معنی «گفتار یا کردار بد». فحش عبارت است از «خشونت لفظی متعارف علیه دیگری». ذکر کلمه «متعارف» در تعریف فحش برای این است که ساختار فحش پیرو عرف است؛ مثلا «پدرسوخته» فحش است، اما در زبان فارسی «مادرسوخته» یا «خواهرسوخته» به قیاس با «پدرسوخته» استعمال ندارد.
فحش ممکن است هنگام خشم و درگیری بیان شود، یا از مقوله شوخی و حتی اظهار علاقه شدید باشد. مثلا کسی که فرزندش را در آغوش گرفته و میبوسد و به او میگوید «ای پدرسوخته» علاقه شدید خود را با عبارتی که در زمینههای گفتاری دیگری فحش است نشان میدهد.چون احساساتی که ممکن است به خشونت منجر شوند (مثلا خشم یا نفرت) و زبان که وسیله بیان این احساسات است همیشه در جوامع بشری موجود بودهاند؛ باید احتمال داد که فحاشی نیز از آغاز موجود بوده و هر فرهنگی دشنامهای مخصوص خودش را داشته است.
آیا واقعا از تعداد و نوع فحش در هر زبانی میتوان از اوضاع مردمی که در یک ناحیه زندگی میکنند سر درآورد و رابطه بین آنها را کشف کرد؟ (ادعایی که صادق هدایت در یکی از کتابهایش مطرح میکند.)
البته چون مقدار و نوع فحش در هر جامعهای پیرو فرهنگ و شرایط سیاسی و اقلیمی آن جامعه است، طبیعی است از نوع فحش که شاید بتوان آن را از جنس «سخن تابو» به شمار آورد، میتوان به بعضی از جنبههای فرهنگ آن جامعه پی برد؛ مثلا در زبان فارسی، ما فحش ناموسی که متوجه خواهر باشد داریم؛ زیرا عفت زنان در جامعه سنتی ما مهم بوده و هست. اما اگر برخی از رکیکترین فحشهای خواهر را از زبان فارسی برای یک انگلیسیزبان ترجمه کنید، درست متوجه نمیشود چرا زندگی خصوصی خواهر به برادر مربوط میشود؛ زیرا آزادیهای جنسی در میان زنان جوامع غربی از بدیهیات فرهنگی به شمار میرود.
قریب 50 سال پیش که من به آمریکا آمدم، هنگام صحبت با چند نفر از همکلاسانم متوجه شدم از نظر ایشان، اینکه زنی به هنگام ازدواج باکره باشد محل اشکال است؛ زیرا فکر میکنند اگر هیچ مردی حاضر به همآغوشی با این زن نبوده، لابد یک اشکال اخلاقی یا جسمی در او موجود است که مردان از او میگریزند.
فحشها چقدر وابسته به آوا و نوع آهنگ و لحن اداکننده هستند؟ خود لحن بهتنهایی میتواند بار یک فحش را به دوش بکشد؟
شکی نیست که در ارتباطات شفاهی، چه فحش و چه غیر فحش، نهتنها لحن، بلکه تکیه بر هجاها و حتی تغییرات چهره و بدن شخص در به دوشکشیدن بار معنایی کلام دخالت دارند. حکایت معروفی از مارک تواین (1835-1910)، نویسنده معروف آمریکایی که بسیار بددهن بود، نقل کردهاند که یک بار همسرش، اولیویا، برای اینکه زشتی بددهنبودن او را به رخش بکشاند، در حضور او چندین فحش رکیک را پشتسرهم بیان میکند. مارک تواین سری تکان میدهد و میگوید: «اولیویا، عزیزِ دلم، تو شعرش را بلدی، اما آهنگش را نمیدانی.»
در باور عموم مردم فحشها و ناسزاها برآمده از ادبیات مردم کوچه و بازار است و مربوط به قشرهای سطح پایین جامعه میشود. این ادعا چقدر صحت دارد؟
این ادعا صحتی ندارد. البته شکی نیست که هرچه میزان ادب و دانش شخص بالاتر باشد، احتمال اینکه کلام زشتی بر زبانش جاری شود نیز کمتر است. اما حتی ادبا، فقها و شعرای بزرگ هم، چه برای مزاح و چه به منظور هجا، از کاربرد فحش ابایی نداشتهاند. علمای حدیث از صحابه رسول اکرم (ص)، مخصوصا از عمر بن الخطّاب، برخی فحشهای رکیک نقل کردهاند. فحش در آثار علمایی، چون ابن قتیبه دینوری (276-213) که هم عالم بود و هم سالها در شهر دینور منصب قضاوت داشت، راغب اصفهانی، عالم و ادیب قرن پنجم هجری، و دواوین شعرای بزرگ قدیم، چه آنهایی که در عهد سامانیان و غزنویان میزیستهاند و چه شعرای پس از آن مانند خاقانی و سوزنی و انوری، کم نیست. پس اینکه فحش و دشنام فقط به اقشار پایین اجتماعی مربوط است، بهنظر صحیح نمیآید.
میتوان از برهه یا زمانهایی نام برد که فحاشی و ناسزاگویی رونق چشمگیری داشته است؟
آنچه مسلم است، هرچه سطح فرهنگ جامعه بالاتر برود و روابط میان اعضای آن تشریفاتیتر باشد، میزان کاربرد کلمات رکیک نیز کمتر خواهد بود. اما اینکه فحاشی در کدام برهه خاص از تاریخ ایران رواج بیشتری داشته، موکول به این است که میان آثار آن دوره از نظر کاربرد دشنام با آثار ادوار دیگر یک مطالعه آماری انجام گیرد. متأسفانه رکاکتِ موضوع جلوی انجام چنین مطالعاتی را میگیرد. من فقط از وجود یک ژورنال آکادمیک که مشخصا به بررسی فحش تعلق دارد باخبرم و آن ژورنالی بود به نام مالِدیکتا (Maledicta) که در زبان لاتینی یعنی «فحش.» نام کامل این ژورنال از این قرار بود: «فحش: ژورنال بینالمللی خشونت لفظی» (Maledicta: The International Journal of Verbal Aggression) که در تابستان 1977 آغاز به کار کرد و با اینکه برخی از متبحرترین لغویون و ادبای غربی (البته با استفاده از نامهای مستعار) در آن مقالات مستند و بسیار دقیق مینوشتند تا سال 2005 میلادی بیشتر دوام نیاورد. به همین قیاس، در ایران نیز انجام چنین مطالعاتی آسان نیست. فرض کنید دانشجوی قابلی بخواهد درباره فحش تحقیق کند.
اولین ایرادی که به او خواهند گرفت این است که «در ادب فارسی چیزی غیر از این مطالب نیست که تو در باب آن تحقیق کنی؟» این نوع تحقیقات در مغربزمین کمیاب است، اما گهگاه پیدا میشود. مثلا در مورد کلمات رکیک در آثار شکسپیر تحقیقات خوبی داریم که یکی از معروفترین آنها کتاب «رکاکتِ شکسپیر (Shakespear's Bawdy)»، اثر لغوی معروف اریک پارتریج (Eric Partridge 1894-1979)، است که در سال 1947 میلادی منتشر شد و تاکنون بارها تجدید چاپ شده و میشود. به نظر من جامعه ما از نظر اعتمادبهنفس ادبی از قدیم قدری ملاحظهکارتر شده، چنانکه اگر شیخبهایی، یا راغب اصفهانی، یا ابوحیّان توحیدی، یا حتی سوزنی سمرقندی و شیخ سعدی زنده میبودند، نمیتوانستند برای چاپ برخی از اشعار یا آثارشان از وزارت ارشاد اجازه بگیرند. بنابراین پاسخ به سؤال شما به صورت علمی ممکن نیست بلکه باید به قول عوام بهصورت دیمی یک چیزی گفت و بنده ترجیح میدهم با یک «نمیدانم» خودم و شما را از این تنگنا برهانم.
فحشها همگی ساخت وطنی هستند یا میتوان ادعا کرد فحشی از فرهنگ دیگری وارد فرهنگ ما شده یا برای تخریب ما و فرهنگ ما بین مردم رواج داده شده؟
در اینکه دادوستد فرهنگی از بدیهیات زندگی بشر است، تردیدی جایز نیست، اما کالای فرهنگی که از یک فرهنگ به فرهنگ دیگری وارد میشود بدون وجود زمینه در فرهنگ میزبان مستقر نمیشود، بلکه اول باید زمینه جا افتادن آن فراهم شود. برخی از این زمینهها به خودی خود موجودند. مثلا بعد از تشرّف ایرانیان به دین اسلام، چون نماز و روزه در آیینهای مذهبی ایرانیان قبل از اسلام وجود داشت، این دو لغت از زبان عربی قرض نشد و اجداد ما کلمه «صلات» عربی را که معادل «نماز» ادیان پیشین خودشان بود، با کلمه فارسی و «صوم» عربی را که معادل آن در زبان فارسی کلمه «روزه» بود، با این کلمه بیان کردند.
اما چون مفاهیمی مانند «حج، زکات، خمس» و امثال آنها را نداشتند، این کلمات را از عربی قرض کردند. درباره فحش هم همینطور است. به غیر از کلمه «لعنتی» که معادل (damned) انگلیسی است و گهگاه در آثار مستفرنگان دیدهام، من فحشی که بتوانم بگویم مستقیما از السنه اروپایی وارد فارسی شده است سراغ ندارم. البته برخی فحشهای رکیک نسبت به مادر هست که از ترکیب کلمه فارسی «مادر» با یک کلمه عربی به معنی «بدکاره، روسپی» تشکیل شده است، اما آن از مقوله اختلاط السنه است، نه اینکه مثلا یک عرب آمده باشد و با نقشه قبلی یک کلمه توهینآمیز عربی را وارد زبان فارسی کرده باشد.
تمدن و فرهنگ ایران تا همین اواخر، فرهنگ غالب و صادرکننده بود، نه فرهنگ مغلوب، منفعل و واردکننده. به گمان من و بدون اینکه اصراری در صحت قول خود داشته باشم، با استثنای آنچه به تکنولوژی مربوط میشود و طبیعتا از جامعه مخترع آن تکنولوژی به دیگر نقاط جهان نفوذ میکند، عادات و رسوم ایرانی که از میان ما در فرهنگ دیگران رسوخ کردهاند کمتر از آنچه از دیگران گرفته و مطابق نیاز خودمان بومی کردهایم نبوده است.
حتی این رسم نسبتا تازهای که دیپلماتهای غربی گهگاه در مراسم رسمی بدون کراوات ظاهر میشوند، رسمی است که از دیپلماتهای ایرانی بعد از انقلاب اخذ کردهاند و خودشان آن را سبک ایرانی مینامند. اینکه برخی از ما تصور میکنیم هر کار بدی را دیگران در میان ما اشاعه دادهاند، دو علت دارد: یکی اینکه خودمان و فرهنگ خودمان را منفعل میپنداریم و دوم اینکه دشمنانمان را فعّال مایشاء تصور میکنیم. در مورد فحش و فحاشی ما خودمان استادکاریم و فحشهایی داریم که سه چهار نسل از بستگان مؤنث و مذکر طرف را مورد مرحمت قرار میدهد.
چرا اکثر فحشها بار جنسیتی دارند، از فحشهای ناموسی گرفته تا لقبهایی که برای تخریب استفاده میشوند؟ مثل خالهزنکبازی، ننهقمر، حموم زنونه و... آیا زنها عاملی برای تخفیف ارزش یک چیز بودند؟
بار جنسیداشتن فحش به علت این است که هم مسائل جنسی و هم فحش از مقوله تابوهای اخلاقی هستند و طبیعتا جمعآمدنشان در یک پدیده فرهنگی به منظور توهین به دیگران بدیهی است. با اینکه مثالهایی که آوردهاید، یعنی «خالهزنکبازی، ننه قمر، حموم زنونه» و امثالهم، هیچ کدام «فحش» به معنی اخصّ کلمه نیستند، در مورد اینکه «زنصفت» کردن مرد در فحاشی شایع است، حق با شماست. در فرهنگهای مردسالار که زن را ناقص و کمتر از مرد میشمارند، یکی از تاکتیکهای توهین این است که مردی را به زنصفتی و توسّعا به مفعولیت منتسب سازند. در «گرشاسپنامه» اسدیطوسی آمده است که گرشاسپ یکی از غلامان خصیشده خودش را نزد قباد که از بزرگان بوده، میفرستد با این فرمان که قباد را بر دار کند. چون آن خواجهسرایی قباد را سرزنش میکند، قباد از بزرگی برآشفت و گفت: / به ایران و توران مرا کیست جفت؟ فریدون درشتم نگوید سَـخُــن / که یارد مرا گفت بر دار کن؟ ز تو بیبهاتر کجا خواست کس / که ببریده پیشی و بدریده پس کییی تو که با من بُوی همزبان / که نز خیلِ مردانی و نز زنان