یادداشت وارده
پسرکی به نام احمدرضا احمدی گم شده است
یادداشت وارده/ علی اسدی
نام احمدرضا احمدی همواره با کانون پرورش فکری و کودکان و نوجوانانی که به آنان عشق می ورزید عجین بوده است. او کودکانه های بسیار نوشت و جهان های کودکانه بسیار برای ما ساخت.
احمدرضا سالها از ستون های کانون بود؛ در آن زیست، نوشت، سرود و گنجینه تکرارناشدنی موسیقی و دکلمه ی کانون را طلایه دار بود و یادگارانش، میراث بی جایگزینی شده که بخشی از آبرو و اعتبارمان شده است.
با هرآنچه که در قلبش بود از کلمه و رنگ و عکس خود را و مردم را زندگی کرد و دوستدارانش نیز در او زیستند و قدم به قدم با او بالیدند و در خانه ی دلش ماوا گزیدند.
دریغ که هیچگاه، دست ِقدردانی مان به بلندیِ قدرشان نرسید.
انسانی از تبار اسطوره های بی تکرار و بزرگ که مفاهیم بزرگ را برایمان ساده و قابل فهم می کرد در حد شانه هایمان پایین می آورد تا ببینیم و بدانیمشان.
طنز و نکته سنجی از ذهن و زبانش دور نمی شد و چشمان عاشقش همیشه می خندید اما غم پنهانی در دل داشت.
دیگران درباره اش می گفتند شاعری تمام وقت است و خود، می گفت زندگی اش همین کلمات است و در آخر نیز به همین کلمات پیوست و جاودانه شد.
خود، به شمعدانی ها و شاعرانگی ها سفر کرد و یک کاشکی برای ما به جای گذاشت:
《کاش تو بودی/ که در باران/ به این کودکان/ بوسه و عیدی می دادی》*
او می گفت:《 من سالها احمدرضا احمدی بوده ام و حالا دلممی خواهد کسی بیاید و من را ادامه دهد》و بی تردید اینچنین خواهد شد؛ و کودکان ایران در اقصی نقاط وطن، احمدرضا احمدی را ادامه خواهند داد...
یادش برای همیشه گرامی و با همه ی کودکان دیروز و امروز و فردای میهن خواهد بود.
علی اسدی؛ 20 تیر 1402
* قطعاتی از اشعار خود شاعر