گنجی،اکبر قمپوز دیروز،روشنفکر امروز+فیلم و عکس
شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز):در راستای دشمن شناسی و آشنایی با اقدامات مهره های اصلی و منحرفین در پروژه خیالی سرنگونی ایران اسلامی، "مشرق" اقدام به معرفی تعدادی از چهره های مهم و تأثیرگذار در عرصه سیاست داخلی جمهوری اسلامی ایران با عنوان "یاران اصلاحات" کرده است.
به گزارش خبرنگار شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز)، در راستاي بصيرت افزايي و تبيين ناگفته هايي از تاريخ انقلاب، اقدام به معرفي منحرفين و مدعياني نموده است كه بعد از گذشت سه دهه از انقلاب، نقاب از چهره واقعي خود برداشته و در راه دشمني با جمهوري اسلامي ايران قدم گذاشتند، مشرق در سلسله گزارش هايي با عنوان " ياران اصلاحات "، اقدام به معرفي چهره هاي اصلي جريان اصلاحات مي كند كه سومين گزارش مختص به معرفي " اكبر گنجي " (سروش) است.
گنجی، اکبر قمپوز دیروز، روشنفکر امروز
آثار و کتب
کتاب های نوشته شده توسط اکبر گنجی که به ماجرای قتل های سیاسی دهه شصت و هفتاد می پردازند:
- تلقی فاشیستی از دین و حکومت
- برای تمام فصول
- تاریکخانه اشباح
- عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری
مقالات گنجی پس از خروج موقت از کشور
- ملاحظاتی پیرامون سرکوب زنان
- جمهوری اسلامی: نظام سلطانی یا فاشیستی؟
- دولت احمدی و مجلس سلطانی
- بیرحمی و عظمت طلبی شبه فاوستی سلطان
- به کام سلطان، به زیان دموکراسی
- صدای سلطان و صدای آزادی
- حق بهایی بودن و بهایی صاحب حق بودن
- هم جنس گرایی: اقلیتی ناحق؟ و فاقد حقوق!؟
- گزارههای غلط و غیر عقلانی در اسلام منبع
- مجموعه مقالات قرآن محمدی [1]
اکبر گنجی کیست؟
اکبر گنجی در روز ۱۱ بهمن ۱۳۳۸ در کوی «سیزده آبان شهر ری» تهران به دنیا آمد. [2] پدرش که کارگر پمپ بنزين بود در روز اول خرداد 1376 درگذشت. درست در روزي که جسد پدر را دفن مي کردند، انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری برگزار شد. او يک خواهر و دو برادر دارد. همسرش "معصومه شفيعي" نام دارد و دو دختر به نام هاي «رضوانه» و «کيميا» دارد . [3]
اکبر گنجي دوران دبستان و راهنمايي را در همان محله 13 آبان گذراند و سپس به " هنرستان صنعتي" شهرري رفت و تا سال 1357 که انقلاب ايران آغاز شد، در هنرستان درس مي خواند.
هر چند از سوابق انقلابی و مبارزاتی اکبر گنجی اطلاعات دقیقی وجود ندارد اما بسیاری از انقلابیون، گنجی را جزو آن گروه از انقلابیون می دانند که در ابتدای پیروزی انقلاب برخوردهایی بسیار تند و افراطی داشتند . محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در این باره چنین می گوید: " اكبر گنجي كه امروز ادعا مي كند آن روزها دنبال دخترهايي مي گشت كه چند تار مو از زلف شان بيرون زده و به روي آن ها اسيد مي پاشيد و اين كه به او اكبر پونز مي گفتند براي اين بود كه به پيشاني دخترهاي جواني كه پوشش متفاوتي داشتند پونز مي چسباند ". [4]
اکبر گنجي بلافاصله پس از پيروزي انقلاب ايران، در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد و در واحد عقيدتي که در آن روزها با عنوان واحد ايدئولوژي خوانده مي شد به فعالیت پرداخت. او همزمان در مرکز تحقيقات سياسي ايدئولوژيک سپاه پاسداران در قم فعاليت مي کرد. اکبر گنجي از جمله افرادی بود که پس از سال 1360 با سیاست های حضرت امام (ره) مبنی بر ادامه جنگ مخالفت کرد. وي در سال 1362 در يک سخنراني علني در پادگان ولي عصر به سياست ادامه جنگ اعتراض کرد و آن را بي فايده دانست و فرماندهان سپاه را متهم کرد که سپاه را آلت دست سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي کرده اند و خواستار برکناري فرماندهي سپاه شد.
در پی این اقدام، حضرت امام خميني (ره) طي نامه اي براي آيت الله محلاتي که در آن زمان نماينده ایشان در سپاه بود، فرماندهي سپاه و سیاستهای نظام مبنی بر ادامه جنگ را مورد تأیید قرار داد. از سوي ديگر دادستاني سپاه نيز اين برخورد را تمرد در شرايط جنگي دانست و براي گنجي خواستار اشد مجازات يعني حکم اعدام شد. اما با وساطت آيت الله منتظري و شيخ يوسف صانعي اين موضوع منتفي شد. وي در سال 1363 از سپاه استعفا داد . [5]
در اینکه گنجی با اعضای نهاد اطلاعات نخست وزیری مانند سعید حجاریان که بنیانگذاران اصلی وزارت اطلاعات بودند، ارتباطاتی داشته شکی وجود ندارد اما هرچند افراد بسیاری معتقد به همکاری وی با وزارت اطلاعات می باشند، خود وی مدعی است که "من هرگز در هيچ زماني با وزارت اطلاعات کار نکردم".
او پس از بيرون آمدن از سپاه، در سال 1363 به وزارت ارشاد اسلامي که در آن زمان توسط سيد محمد خاتمي اداره مي شد رفت و در کنار کساني مانند سعيد پورعزيزي، مصطفي تاج زاده، کيومرث صابري، محمد علي ابطحي، جواد فريدزاده مشغول به کار شد. او اوايل سال 1366 به عنوان کارمند "خانه فرهنگ ایران" در ترکیه به آنکارا رفت و پس از سه سال در آغاز سال 1369 به ايران بازگشت. [6]
اکبر گنجی در سال 1369 و پس از بازگشت به ایران تحصیلات ناتمام خود را به پایان رساند و لیسانس ارتباطات خود را گرفت و در سال 1371 نیز فوق لیسانس خود را در همان رشته به پایان برد. [7]
حلقه کیان
وی از اوایل دهه هفتاد گنجی به "حلقه کیان" پیوست. این حلقه در آغاز به توصیه شهید حسن شاه چراغی (از مدیران ارشد موسسه کیهان) برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود. این افراد به دعوت شهید شاه چراغی در مؤسسه کیهان به سرپرستی سید محمد خاتمی دور هم جمع شدند و به انتشار ماه نامه "کیهان فرهنگی" تا سال 1369 پرداختند .
سعید حجاريان، محسن آرمين، علوی تبار، عمادالدین باقی، مرتضي مردي ها، اكبر گنجي، آرش نراقي، ابراهيم سلطاني، محسن سازگارا، جواد كاشي، حسين قاضيان، ناصر هاديان، مصطفي تاج زاده از جمله افرادی بودند که رابطه نزدیکی با این حلقه داشتند. [8] اینان كه تركيبي از ليبرال ها و چپگرايان بودند، هر هفته چهارشنبه ها در منزل يكي از اعضا دور هم جمع شده و به بحث هاي معرفت شناختي و فلسفي مي پرداختند. اعضای این حلقه با محوریت فکری عبدالکریم سروش، غرب پژوهي را استراتژي مطالعاتي خود قرار داده و به اين نتيجه رسيده بودند كه تلفيقي از تجربيات مثبت تمدن غالب بشري (غرب) و دروني كردن آنها با ارزش هاي بومي و محلي، بهترين راهكار است و در همين راستا به تلفيق سه شكاف ملي، اسلامي و غربي تأكيد مي ورزند. این نگاه به تدریج منجر به التقاط فکری اعضای حلقه و حرکت خزنده آنان به سوی دگردیسی فکری و اندیش های گردید؛ به گونه ای که این افراد به تدریج با شعار توسعه سياسي و پيوستن به نظام جهاني، به سوي تمدن و تفكر غرب و ليبرالي حركت كردند [9] و برخی از آنان همچون عبدالکریم سروش و اکبر گنجی به انکار بدیهی ترین اعتقادات شیعه و حتی مسلمانان پرداختند.
بعد از بسته شدن کیهان فرهنگی و استعفای خاتمی از مؤسسه کیهان، اعضای حلقه کیان نیز به شکل دسته جمعی از کیهان استعفا داده و «مجله کیان» را از اواخر سال 69 راه اندازی کردند. ماهنامه جدید با مدیر مسئولی "رضا تهرانی" و سردبیری "شمس الواعظین" شروع به کار کرده بود و محملی جهت نشر افکار اعضای این حلقه فراهم نموده بود. او از زمان تأسیس کیان همیشه در آن نشریه به عنوان یکی از اعضای شورای سردبیری بود و مقالات تئوریک خود را با نام مستعار "حميد پايدار" [10] در کیان چاپ می کرد. [11] وی علاوه بر این، در انتشارات "صراط" درس ها و سخنرانی های سروش و افراد همفکر خود را در محفل کیان به سرعت چاپ و توزیع می کرد. [12]
وی در دوران شهرداری غلامحسین کرباسچی، به همراه افرادی چون ماشاء الله شمس الواعظين، احمد ستاري، سعيد پورعزيزي، اکبر گنجي، بهروز گرانپايه، سيد ابراهيم نبوي، فريدون عموزاده خليلي، فاطمه راکعي، محسن اشرفي، علي اصغر رمضانپور و بسياري ديگر که بعدها جنبش مطبوعات اصلاح طلب را شکل دادند، در روزنامه "همشهری" شهرداری تهران مشغول به فعالیت شد.
خلاصه اي از تناقضات اكبر قمپوز ( دانلود )
گنجی که به علت سخنرانی توهین آمیز خویش در دانشگاه شیراز تحت عنوان "تلقي فاشيستي از دين" مدتی در زندان به سر می برد، بعد از آزادی، عضو شوراي سردبيري نشریه "راه نو" و نیز برخی از روزنامه های زنجیرهای آن دوران از جمله صبح امروز، خرداد، فتح و برخي روزنامه هاي ديگر درآمد. [13] روزنامه هایی که پایگاه اصلی جنگ روانی اصلاح طلبان برای وارونه نشان دادن واقعیت های موجود در جامعه، ناکارآمد نشان دادن نظام و فشار به ارکان نظام برای گام برداشتن به سوی تحقق نظامی سکولار و غیردینی محسوب می شد. [14]
قتلهای زنجیرهای و عالیجناب سرخپوش
قتل هاي زنجیره وار تنی چند از نویسندگان از جمله داريوش فروهر و همسرش پروانه مجد اسکندری، محمد مختاري و محمدجعفر پوينده - که غالباً از اعضای کانون نویسندگان بودند - در آذر ماه 1377 از وقایع مشکوک و مرموزی بود که فضا را برای موج سواری فرصتطلبانی همچون گنجی فراهم نمود.
با افشای خبر این قتلها، مقام معظم رهبري بلافاصله رياست جمهور وقت را موظف به تشكيل كميته ويژه اي را با عضويت 3 وزير نمودند و اختيارات ويژه اى را به رئيس جمهور واگذار كردند، به طورى كه در اين پرونده هاى قضايى، هيأت ويژه ى پى گيرى، گزارش هاى خود را به طور مرتّب به رئيس جمهور ارائه مى كرد. [15]
در تاريخ 15/10/1377، وزارت اطلاعات با انتشار بيانيه اي مسئولیت این قتل ها را به معدودي از "همكاران مسئوليت ناشناس، كج انديش و خودسر اين وزارت كه بي شك آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايتكارانه زده اند" نسبت داد. [16]
نگاهی به سابقه افراد کشته شده در این ماجرا، نشان می داد که این افراد آنقدر حاشیه ای و ناشناخته بودند که دلیلی برای برخورد قهرآمیز نظام با آنان وجود نداشته و چنانچه نظام میخواست با این اقدام مخالفان خویش را از پیش روی بردارد، افراد بسیار تأثیرگذارتری باید مورد هدف قرار می گرفتند. [17] با تحقیقات صورت گرفته از سوی دستگاه قضایی و اعتراف برخی متهمان ثابت گردید که این اقدامات برنامه هایی از پیش طراحی شده با همکاری دستگاه های اطلاعاتی خارجی برای تضعیف سیستم امنیتی کشور و سلب اعتماد از آن و متهم نمودن نظام اسلامی به دیکتاتوری و بهره گیری از خشونت برای پیشبرد اهداف حکومت بود.
در این میان، در حالی که هنوز موضوع قتل ها ابعاد روشنی نیافته بود و همه گروه ها این جنایات را محکوم می کردند، مشارکتی ها به همراه ملی - مذهبی ها و رادیو های ضدانقلاب، انگشت اشاره خود را به سوی جناح ارزشگرا و اصل نظام اسلامی نشانه گرفتند. عزت الله سحابی، رهبر ملی- مذهبی ها که به اتهام براندازی بازداشت و اعترافات تکان دهنده ای در رابطه با کودتا علیه نظام داشت، جناح اصولگرا را به اجرای قتل ها متهم می سازد: «انتساب جنایت های اخیر به جناح انحصار غیرقابل انکار است چرا که نظریه پرداز ها، مبلغ ها، مجوز شرعی صادرکن ها و فتوابده ها، همه در این جناح مقابل قرار دارند». [18]
این افراد همچنین با عطش خاصي به "مقتول سازي" پرداختند. طبق سناريو، هر فعال سیاسی که در سال های گذشته سكته كرده بود و يا در اثر تصادف جان باخته بود، بايد به فهرست قتل هاي زنجيره اي افزوده مي شد. عمادالدين باقي و اكبر گنجي اين مأموريت را بر عهده داشتند. عمادالدین باقي در 30/10/1377 در مقاله اي كه روزنامه خرداد آن را به چاپ رسانيد از 18 نفر به عنوان مقتولين نام برد و اكبر گنجي، که ید طولایی در طرح مدعیات بیسند دارد، در روزنامه آفتاب امروز، ارگان حزب مشاركت، اين رقم را تا 120 نفر افزايش داد و طبق روال گذشته اش، نه نامي از مقتولين آورد و نه دليلي بر ادعاي خود ذكر كرد و نوشت كه در ذيل پروژه قتل عام درماني در دهه گذشته، به طور متوسط در هر ماه يك نفر به قتل رسيده است. [19]
در این میان با توجه به اینکه این قتل ها در فاصله کوتاهی قبل از انتخابات مجلس ششم برگزار شد، اکبر گنجی تلاش کرد با بهره گیری از فضای ایجاد شده و با هدف جلوگیری از ورود اکبر هاشمی رفسنجانی به مجلس ششم با نگارش کتاب "عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری" که در واقع مجموعه ای از یادداشت ها و گفتگوهای وی با روزنامه های اصلاحطلب بود، مجموعه ای از تهمت ها و اتهامات بی پایه و اساس را متوجه ساختار نظام و برخی از ارکان آن ساخت . وی در این کتاب بدون نام بردن از آقای هاشمی، به گونه ای قلم راند که همه اذهان را متوجه وی ساخته و او را "عالیجناب سرخپوش" یا "شاه کلید" فهم قتل های زنجیره ای دانست که "عالیجنابان خاکستری" قتل ها و جنایات فراوانی را در طول چندین سال به دستور وی انجام داده اند. [20]
این کتاب در برهه یکساله منتهی به انتخابات مجلس ششم نزدیک به سی بار تجدید چاپ شده و در کنار مقالات و یادداشت های پر تعداد و البته هتاکانه ای که با استفاده از روزنامه های زنجیره ای وابسته به این طیف به چاپ می رسید، تلاش شد تا از راهیابی اکبر هاشمی رفسنجانی به مجلس شورای اسلامی و ریاست احتمالی وی بر مجلس را "به معنای حذف شعار توسعه سیاسی و در نوردیدن تومار دولت خاتمی" [21] جلوه دهد و به هر نحو ممکن از وقوع آن جلوگیری نماید.
اکبر گنجی و تهمت ترور و خشونت به نظام جمهوری اسلامی بدون هیچ سندی
اما شاید گنجی و همفکرانش تصور نمی کردند چند سال بعد، منافع اصلاحات را در احیای زندگی سیاسی آقای هاشمی ببیند و برای زنده ماندن اصلاحات ناگزیر از حمایت از شخصی شوند که خودشان چهرهای مخوف و انحصارطلب از وی در اذهان مردم ساخته بودند. اکبر گنجی که خود خالق "عالیجناب سرخپوش" بود، مدعی می شود "پروژه ی حذف هاشمی قطعاً پشت اش آقای خامنه ای بوده و در این پروژه هم موفق بوده است". وی سپس با نگاهی ترحم آمیز و دلسوزانه نسبت به «شاهکلید» ماجرای قتل های زنجیره ای، که تا مدتی پیش از نگاه وی متهم اصلی قتل ده ها تن از روشنفکران بوده، با اشاره به بازداشت فرزندان آقای هاشمی - مهدی و فائزه- این امر را به فال نیک گرفته و مدعی می شود "طیفی که گرایش به اصلاح طلبان دارند، در آن قشر، آقای هاشمی چهره اش بازسازی خواهد شد و این جریان در اینجا به سود آقای هاشمی تمام خواهد شد". [22]
عطاءالله مهاجرانی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز که در پرتو حمایت هایش کتاب "عالیجناب سرخ پوش" اکبر گنجی بارها تجدید چاپ گردید، با تغییر جهتی آشکار اظهار می دارد: "برخوردی که با آقای هاشمی رفسنجانی از سوی برخی مطبوعات انجام شد، یک اشتباه استراتژیک بود که از سوی همان کسانی که مطالبات را شعله ور کرده اند، صورت گرفت. برخورد با هاشمی رفسنجانی یک اشتباه محدود، مقطعی و تاکتیکی نبود، بلکه به کل جریان اصلاحات در یک مقطعی آسیب زد". [23]
شرکت در کنفرانس برلین
کنفرانس برلین نام کنفرانسی است که بعد از انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره ششم از ۱۹ تا ۲۱ فروردین ۱۳۷۹ به مدت سه روز از سوی حزب سبزهای آلمان و به دعوت بنیاد "هاینریش بل" در خانه فرهنگ های جهان در برلین و با موضوع تغییرات دمکراتیک در ایران و اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران برگزار شد .
"کنفرانس برلین" یا "کنفرانس ایران بعد از انتخابات پارلمانی" از تاریخ 19 تا 21 فروردین 1379، به مدت سه روز، در خانه ی فرهنگ های جهان در برلین برگزار شد.
بانی اصلی این کنفرانس "بنیاد هاینریش بل" آلمان بود که ارتباطات تنگاتنگی با "حزب سبزها" [24] این کشور داشت. این بنیاد فارغ از این کنفرانس اهداف خود را به این صورت معرفی می کرد: "قصد ما فراهم کردن امکانات لازم برای انجام مباحثات اصولی و روزآمد است. ما همچنین تلاش می کنیم شرایط را برای بررسی علمی و کارشناسانه ی مشکلات موجود بر سر راه روند اصلاحات اجتماعی فراهم کنیم".
حاشيه اي از كنفرانس برلين ( دانلود )
علاوه بر این بنیاد، بخشی از اپوزیسیون خارج نشین نیز به رهبری حسن ماسالی، شامل کتایون امیرپور، مهدی سردانی (نویسنده ی ضد انقلاب)، احمد طاهری (خبرنگار روزنامه ی فرانکفورتر روندشاو)، بهمن نیرومند و نوید کرمانی در تدارک این کنفرانس دخالت داشتند. این عده در آغازین روز کنفرانس، بیانیه ی مشترکی صادر کردند و در آن خواستار تشکیل یک حکومت لائیک و سکولار در ایران شدند. [25]
از داخل کشور نیز هفده تن از شخصیت های سیاسی، مطبوعاتی، علمی و ادبی ایران در این کنفرانس حاضر شدند که بخشی از آن ها از اعضای ارشد "حزب مشارکت" بودند. عزت الله سحابی، اکبر گنجی، یوسفی اشکوری، کاظم کردوانی، علیرضا علوی تبار، حمیدرضا جلایی پور، چنگیز پهلوان، فریبرز رئیس دانا، علی افشاری، محمود دولت آبادی، مهرانگیز کار، شهلا شرکت، شهلا لاهیجی، منیرو روانی پور، جمیله کدیور و خدیجه مقدم و محمدعلی سپانلو از حاضران در این کنفرانس 3 روزه بودند. این افراد که عمدتاً دارای گرایش های سکولار بودند، در اثر کسب اکثریت آرا در انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی دچار این توهم شده بودن که می توانند نسخه های بدیلی را برای جمهوری اسلامی ایران مطرح کنند و با طرح این مباحث، فضا را جهت تغییرات بنیادین در ساختار نظام در ایران فراهم آورند. [26]
این افراد در سخنان خود تلاش نمودند با طرح ادعاهایی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران [27] و بخصوص اصل ولایت فقیه