ایران زخم خورده حقوق بشر آمریکایی
حق مردم هر کشوری است که نوع حکومت خود را انتخاب کنند اما دنیای امروز اجازه چنین حق سادهای را به مردم کشورهای مختلف نمیدهد. دیکتاتورهای محلی با کمک کشورهای قدرتمند جهانی بخوانید ایالات متحده آمریکا راه را بر محقق شدن ارادهی ملت ها می بندند.
مردم ایران در کودتای 28 مرداد 1332 این اتفاق تلخ را تجربه کردهاند. زمانی که دیکتاتور پهلوی از کشور فرار کرده بود با طراحی آمریکاییها کودتا اتفاق می افتد و دولت مصدق سقوط می کند و شاه خائن به کشور بر می گردد و از 1332 تا 1357 دیکتاتوری محمدرضاشاه پهلوی ادامه پیدا میکند. ژنرل هایزر که در دی ماه 1357 با ماموریت حفظ سلطنت پهلوی ومنافع آمریکا به ایران می آید در کتاب خاطراتش از طرح ریزی نقشه کودتایی مشابه 1332 پرده بر میدارد. هر چند که با هوشیاری انقلابیون این بار نقشهی کودتا به شکست می انجامد ولی آمریکاییها هیچگاه برای تغییر نظام منتخب مردم دست بر نداشتند و از آرزوی خود یعنی تغییر ساختار سیاسی ایران ابایی نداشته اند و به طرق مختلف و با تحریک مخالفان جمهوری اسلامی آنها را به انجام کودتا، عملیاتهای خرابکارنه، فعالیتهای تجزیه طلبانه با هدف تضعیف حکومت مرکزی و فروپاشی جمهوری اسلامی ادامه دادهاند. جدی ترین تلاش آمریکایی ها برای تغییر ساختار جمهوری اسلامی را باید در جریان کودتای رنگی 88 جستجو کرد که تمام توان رسانهای، اطلاعاتی ومالی خود را برای سرنگونی جمهوری اسلامی به میدان آوردند.
البته برنامه هایی که آمریکایی ها برای ایران پیاده سازی کردند منحصر به ایران نبوده است و بسیاری از کشورهایی که در جهان خواستند استقلال خود را حفظ کنند و سایه ابرقدرتهای غرب و شرق بر روی سرشان نباشد با چنین مشکلاتی رو به رو بوده اند.
حق انتخاب حکومت، حق بشریت نیست؟
آمریکایی ها بسیاری از جنگهایی که راه می اندازند و تحریمهایی که علیه دیگر کشورها وضع می کنند با استفاده از کلیدواژه ی دفاع از حقوق بشر است. حال مگر غیر از این است که انتخاب نوع حکومت و حاکمیت حق طبیعی یک ملت برای کشورشان است؟ که اگر این چنین است چرا از قبل از وقوع انقلاب اسلامی تا کنون آمریکایی ها تمام تلاش خود را برای سرنگونی جمهوری اسلامی انجام داده اند؟ آیا مردم ایران حق چنین انتخابی را ندارند؟ آمریکایی ها چه حقی دارند برای مردم کشوری دیگر در هزاران کیلومتر آنطرف تر از خاک کشورشان برای آنها تصمیم بگیرند؟ اگر حق استقلال و حق آزادی و حق رای جزو حقوق بشر است که هست؛ پس چرا آمریکاییها در مقابل احقاق حق ملت ایران سنگ اندازی میکند؟ در واقع از 1332 تا 1357 نشان می دهد آمریکایی ها با تحمیل کاپیتالاسیون به ایران و تبدیل ایران به ژاندارم منطقه تنها اهمیتی که ایران برایشان داشته است تامین منافع آمریکاییها بوده است و با وقوع انقلاب اسلامی منافع خود را در خطر دیدند و تنها امری که قطعا در موضعگیری های آمریکایی ها اثرگذار نبوده است حقوق بشر در ایران بوده است. چه اثباتی بهتر از این که ساواک به همکاری آنها و موساد به راه افتاد چه بسیار در زندان های مخوف پهلوی و چه بیشتر در تظاهرات خیابانی به شهادت رسیدند و آمریکایی دم بر نیاورند بلکه تمام تلاش خود را کردند که آن خونها به ثمر نرسد.
ایران؛ اسراییل، عربستان
مقایسه موضع گیری آمریکایی ها در قبال ایران؛ اسراییل، عربستان نشان میدهد آمریکایی ها نه تنها دغدغه به عنوان حقوق بشر نداشته و ندارند بلکه خود نیز در تضییع آن و جنایتهای بشری شریک اند. فی المثل در جریان هجوم رژیم بعثی به ایران نه تنها آمریکایی ها بی طرف نبودند بلکه طرف صدام حسین را گرفتند و تا توانستند به او کمکهای سیاسی، مالی، اطلاعاتی و ... کردند و به واقع در تمام جنایت های صدام حسین شریک بودند. هم چنین در تمام سالهایی که اسراییل لبنان و غزه را مورد هجوم نیروهای بیرحم خود قرار می داد و قتل عامهایی فجیع همچون صبرا و شتیلا را رقم می زد زبان حقوق بشری آمریکاییها نه تنها لالن بود بلکه به سمت محکومیت گروهای مقاومت می چرخید. در جریان حمله نظامی ددمنشانه عربستان به یمن نیز حقوق بشر آمریکایی بار دیگر کشور متجاوز را محکوم نکرد بلکه ملت موردتهاجم را محکوم کرد و به پشتیبانی از ناقض حقوق بشر پرداخت. این رفتار آمریکایی ها با کدامین منطق انسانی و عقلانی قابل توجیه است؟ چرا مردم یمن، بحرین حق انتخاب نوع حاکمیت خود را ندارند؟ چرا مردم غزه و لبنان حق زندگی در سرزمین خود را نداشته باشند؟
در واقع معیارهای حقوق بشری آمریکایی بر اساس منافع سیاسی سردمداران آمریکایی تغییر می کند و این چنین است که متحدان استراتژیک آمریکا در جهان خود نیز جزو ناقضان حقوق بشر هستند. سرنوشتی که امروز یمن و بحرین با آن روبه رو هستند دیروز ایران است. دیروزی که کشورهای دیگری نیز آن را تجربه کردهاند.
طرحریزی کودتا علیه دولت قانونی سالوادور آلنده رییس جمهور شیلی و حمایت از جنابتکاری همچون پینوشه برای نشستن بر مصدر قدرت؛ نشان دهندهی آن است که آمریکایی ها نه تنها به دنبال حقوق اولیه انسانها نیستند بلکه تمام تلاش خود را برای نرسیدن ملت ها به حقوق خود انجام می دهند. پنجاه سال مقابله با کوبا و تلاشهای بسیار ولی ناکام آنها برای ترور فیدل کاسترو نمونهی دیگری از این خیانتها و جنایت هاست.
اندونزی نیز زخم خورده حقوق بشر آمریکایی است؛ درسال 1965سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا - سیا کودتایی نظامی به رهبری «سوهارتو» علیه «سوکارنو»، رئیس جمهور وقت اندونزی تدارک دیده و به اجرا میگذارد؛ سوکارنو اندونزی را ابتدا از چنگ ژاپنیها و سپس هلندیها رهانیده و آزاد کرده بود. به دنبال اجرای این کودتای بیش از یک میلیون شهروند اندونزیایی قربانی شدند.
لیست کشورهایی که آمریکا بصورت مستقیم یا غیر مستقیم کودتای نظامی کرده است نزدیک به پنجاه کشور میشود. این نشاندهنده آن است که کودتا و دست درازی به استقلال دیگر کشورها جزو رویه ی ثابت آمریکاییها برای نیل به اهداف شان است و نباید انتظاری بیشتر از این از بزرگترین ناقض حقوق بشر در جهان داشت. بهترین تعریف از رفتار آمریکاییها را میتوان پرسش و پاسخ «آیرا کورزبان» وکیل «ژان برتراند آریستاید» رئیسجمهور هائیتی در میامی آمریکا دانست که اندکی پس از کودتای سال 2004 آمریکا در هائیتی مطرح کرد: "چرا تا کنون در واشنگتن کودتا شکل نگرفته است؟ چون در واشنگتن «سفارت آمریکا» وجود ندارد."