در کمین صهیونیسم کابوس داعش
سرلشکر یا ژنرال چه فرقی میکند وقتی برای وطنت و آیینات در برابر هولناکترین گروه تروریستی تاریخ بایستی،سر لشکر یا ژنرال چه فرقی میکند وقتی رییس جمهور پرقدرت ترین کشور جهان آرزو میکند چون تویی را در کنار خود داشته باشد.
سرلشکر یا ژنرال چه فرقی میکند وقتی برای وطنت و آیینات در برابر هولناکترین گروه تروریستی تاریخ بایستی،سر لشکر یا ژنرال چه فرقی میکند وقتی رییس جمهور پرقدرت ترین کشور جهان آرزو میکند چون تویی را در کنار خود داشته باشد. توصیفات از ابر مرد این روزهای عرصه نظامی ایران در منطقه و جهان شنیدنی است.نام سرلشکر قاسم سلیمانی را اروپاییهاو آمریکایی ها با الفاظ پرطمطراق و اعراب وداعشیها با طعنه و کینه و مردم مظلوم عراق و سوریه با هیبت و هیمنه یک ناجی بر زبان جاری میکنند.سرلشکر قاسم سلیمانی مردی که در سال 1336شمسی در شهرستان رابر کرمان دیده به جهان گشود.تاریخ آنروزها نمیدانست این نوزار نحیف در آینده مرد پرآوازه جهان خواهد شد. سپاه قدس در حقیقت یکی از مهمترین بخش های نظامی و عملیاتی ایران محسوب میشود .انتصاب سردار قاسم سلیمانی در این سمت با توجه به سوابق نظامی و خلاقیت های او ونیز تسلط و احاطه اش بر منطقه شرق ایران و آشنایی کامل با کشور افغانستان و پاکستان صورت گرفت. ورود وی به منطقه با همرزمانش در سپاه قدس توانست ورق را به نفع ایران و مردم افغانستان برگرداند. طراحی های بزرگ عملیاتی و کمک شایان توجه او به دولت قانونی افغانستان و همچنین ارتباط خوب او با مقامات نظامی منطقه توانست از وی یک چهره بزرگ نظامی در جایگاه ژنرالی و سرلشکری بسازد.چندی بعد موضوع گفتگوهای ایران و آمریکا برای هماهنگی در باره حمله به طالبان مطرح میشود. موسویان ، روایت جالبی از گفتگو های خود با سردار سلیمانی در این رابطه دارد. او میگوید : در آن زمان ما به دنبال عادی کردن روابط با آمریکا یا دست کم استفاده از فرصت های کنونی برای تلاش در جهت گام برداشتن در این مسیر بودیم و فکر میکردیم گفتگو ها بر سر افغانستان میتواند این فرصت را ایجاد کند اما قاسم سلیمانی با وجود اینکه مخالفتی نداشت چندان نسبت به این ماجرا خوش بین نبود. او البته از همکاری با آمریکایی ها برای حمله به افغانستان استقبال میکرد چرا که معتقد بود ما میتوانیم بدون هیچ هزینه ای دشمن شماره یک خود را در منطقه ای که تهدیدی برای ما به شمار میرود از سر راه برداریم. سلیمانی در پاسخ به اشتیاق من برای بهره گیری از این فرصت در جهت عادی سازی روابط با آمریکا با لبخند پاسخ داد : برای من این مهم است که این دشمن مشترک (طالبان) از سر راه برداشته شود. حال آنکه در آینده روابط چگونه خواهد شد دیگر به من مربوط نیست. هر چند من چندان به آمریکایی ها خوش بین نیستم . پیش بینی ژنرال درست از آب در آمد و آمریکایی ها درست پس از همکاری های ایران با آنها در موضوع افغانستان نشان دادند قابل اعتماد نیستند . هرچند همان طور که سلیمانی دریافته بود ، ما هیچ ضرری نداشتیم . در عین حال سلیمانی باز هم دریافت که باید توجه و اهتمام ویژه ای به سازماندهی مجموعه تحت مدیریت خود داشته باشد . با حمله آمریکایی و ائتلاف همراه ، به عراق ، سلیمانی بیش از گذشته متوجه تغییر در نظم منطقه ای خاور میانه ای همان دورانی که با عنوان فرمانده سپاه قدس خدمت میکرد ، رئیس وقت موساد گفت : « سردار سلیمانی با هر گوشه از نظام رابطه دارد . او کسی است که من به او میگویم با هوش از نظر سیاسی » . چنین تمجید و تعریفی از سردار سلیمانی در آن روزها تعجب همگان را بر انگیخت . اگر چه طی سالهای 76 تا 89 او بیشتر به یک سایه شباهت داشت و از او کمتر تصویری شده بود اما نامش و آوازه اش در میان نظامیان جهان پیچیده بود . وابسطه های نظامی بسیاری از کشور تمایل داشتند برای دقایقی هم شده از نزدیک با او وارد گفتگو شوند. آمریکا در شرق و غرب مرز های ایران حاضر شد . آن هم در حالی که جرج بوش پسر ، پیش تر ایران را به همراه کره شمالی و عراق محور شرارت دانسته بود . تهدید اقدام نظامی علیه ایران از سوی آمریکا به بالا ترین حد ممکن در تاریخ جمهوری اسلامی رسیده بود .تهدیداتی که با اقدامات رئیس جمهور وقت و سخنان چالش بر انگیزش در مجامع بین المللی شدت پیدا کرد . در چنین شرایطی کار سردار سلیمانی دشوار تر از قبل بود .او با تربیت نیروهای متخصص و کادر سازی مناسب توانسته بود مجموعه ای توانمند و کار کشته برای هر گونه اقدام نظامی آماده کند . اتفاقی که البته هیچگاه نیافتاد ولی میزان آمادگی مجموعه قدس را در مقابل تهدیدات احتمالی دشمن افزایش داد . با تشدید درگیری های اسرائیل با حزب الله و نیروهای فلسطینی ، نگاه نیروی قدس و قاسم سلیمانی به سمت مرزهای آبی مدیترانه معطوف شد . آن زمان نه در ایران ، نه در منطقه و نه حتی در جهان کسی قاسم سلیمانی را آنطور که باید و شاید نمیشناخت و اصولا چهره ای رسانه ای نبود . قاسم سلیمانی یکی از عوامل ناکامی اسرائیل در دستیابی به اهدافش در جنگ های 22 روزه و 33 روزه بود . تئوریسین نظامی ایران با با هوش سرشار و تجربه ارزشمندش به خوبی توانست صحنه میدانی مبارزه با رژِم صهیونیستی را مدیریت کند . مستشاران نظامی او هم توانستند با موفقیت سرنوشت جنگ را تغییر دهند . در همین دوران بود که این سردار بزرگ ایرانی در تاریخ چهرم بهمن 89 به درجه سرلشگری نایل آمد . با وقوع بهار عربی و کشیده شدن یا کشانده شدن سیر تحولات به سوریه ، یک بار دیگر یردار و نیروهایش با ورود به هنگتم روند ماجرا را کنترل و تغییر دادند . در روزهایی که حتی روسیه هم امیدی به ابقای اسد در حکومت نداشت ، این سردار سلیمانی بود که با نیروهایش تک و تنها در مقابل تمام توطئه های ترکیه و قطر و عربستان در منطقه ایستاد و اجازه نداد بشار اسد سرنگون شود . با پیچیده تر شدن بحران و تولد پدیده شیطانی داعش ، فصل تازه ای از نقش آفرینی سردار در معادلات منطقه ای پدید آمد . در روزگاری که گروه موسم به دولت اسلامی عراق و شام با قساوت ، سر میبریدند ، آتش میزدند و فتح میکردند هیچ نیروی توانمندی در مقابل پیشروی های داعش را بگیرد . اما سلیمانی آنطور که آنها به تصویر کشیدند ، نیست . او سرباز وطنش است ، همچون جواد ظریف ، سردار سلیمانی کارگزار نظام است همان گونه که محمد جواد ظریف در عرصه دیپلماسی جایگاهی دارد . کاگزاری که البته در رده های بالا و ارشد نقش آفرینی میکند . ایران همان اندازه که قهرمان و سربازی رشید چون قاسم سلیمانی دارد در عرصه دیپلماسی هم سیاستمداری متعهد و جسور چون جواد ظریف دارد . در سالی که گذشت این دو مرد به واسطه رشادت ها و توانمندی های خود به قهرمانان محبوب و مردمی جامعه ایرانی تبدیل شدند. شخصیت هایی که در صورت تعریف در جایگاه های مناسب و قالب گیری در یک نظام مدیون اندیشه و کاربری ، میتوانند بر سلیمانی با روحیات خاص و منحصر به فردش به خوبی توانسته مجموعه ای از نیروهای وفادار و خدمتگزار و در عین حال متخصص را با خود همراه کند . جواد ظریف هم در صحنه دیپلماسی از چنین جایگاه و ارج قربی برخوردار است . روایت مجموعه نیروهای قدس و بویژه مبارزان جان بر کف حاکی از آن است که مدافعان حرم به واسطه علاقه به اهل بیت(ع) و همراهی شخصیت منحصر به فرد ، کاریزما و خاص سردار سلیمانی با آغوش باز به استقبال مبارزه و شهادت میروند . اما فارق از نظام سیاسی که به خوبی به لزوم جذب حداکثری نیروهای نخبه و توانمندی چون ظریف و سلیمانی اشراف دارد ، جامعه ایرانی هم باید با درک الزامات یک حکومت موفق ، آگاه باشد که این دو ، نه در مقابل هم که در کنار یکدیگر باید در عرصه حظور داشته باشند و بودن یکی به معنای نبود دیگری تعریف نمیشود . شاید نیاز باشد قدری در مفاهیم ذهنی تجدید نظر کنیم تا دریابیم میتوان هم در عرصه نظامی حظور توانمند و مقتدری داشت و هم در صحنه دیپلماسی با مردانی متخصص و ورزیده چون ظریف داشته های عملی را به واقعیت حقوقی و سیاسی تبدیل کرد .