نقدی بر یک نوع عدالتخواهی؛
ساختار بیبنیاد اندیشه عدالت در نیروهای مذهبی
نقصان در عدالت اندیشی بحرانی بود که عدالتخواهان مذهبی را به تناقض با خویشتن کشاند. اکنون و پس از گذشت 15 سال از فراگیر شدن موج اول عدالتخواهی در قشر مذهبی زمان آن رسیده است که این نیروها به نقد خویشتن بپردازند و موجی جدید را در این عرصه با پختگی بیشتر آغاز نمایند.
به گزارش شمانیوز: چند روز پیش محمدرضا شهبازی نقد جالبی را با عنوان «اشراف متواضع» در تریبون مستضعفین منتشر کرده بود.[1] توصیف جذاب ایشان از مسئله امریست که قشر مذهبی حداقل برای بیشتر از 15 سال است که با آن آشنایی دارند. نوعی ویژه از عدالتخواهی که ثروت و رانت و هر گونه بالا بودگی را نفی میکند. زیبایی توصیف صورت گرفته از مسئله بهگونهایست که کمتر کسی به اشکالات این نوع نگاه به عدالت و عدلگستری توجه مینماید. حقیقت آن است که همین شیوه تفکر درباره عدالت و مسائل اجتماعی بود که دولت احمدینژاد را در برههای به بن بست کشاند. نگاهی که بیشتر نزدیک به آنارشیستهای قرن 19 فرانسه است تا عدل اسلامی. در این نوشتار برآنیم تا نقدی بر این شیوه عدالتورزی زده و تلاش میکنم مبحث عدالت را کمی بیشتر باز کنیم. شاید از خلال گفتگو با دوستان دغدغهمند خود نیز کمی بیشتر بیاموزیم.
4 محافظ حداد عادل و مرزهای عدالت
محافظان حداد عادل مسئلهایست که با عدالت نسبت مستقیمی ندارد. درباره حفاظت باید ذیل بحث «حجاب حاکم» بحث کرد. اضافه کردن اینها به مسئله عدالت و «همه مسئله عدالتپنداری» باعث شده است که قشر مذهبی و در مرحله بعدی کل جامعه ایرانی نتواند معیارهای عدالت را تشخیص داده و بهبود یا سقوط آن را به درستی تشخیص دهد. به نظر میرسد این بزرگترین خیانت به عدالت است که آن را زیر خروارها مسئله دیگر پنهان کردهاند. عدالتی که مرز ندارد محقق شدنی نیست.
جوجه مایهدارها
جناب شهبازی نوشتهاند: «چند ده میلیون از جوجهمایهدارهای پدرریشو میگیرند که خوب تربیتشان کنند برای مدیر شدن در جمهوری اسلامی و بعد چند هفته در سال هم آنها را میبرند اردوی جهادی تا از نزدیک ببینند فردا که به لطف جیب پدر در کنکور ترکاندند و مدرک معتبر گرفتند و مدیر شدند قرار است به چه بدبختهای مستضعفی که بخاطر پول نداشتن در آموزش و پرورش رایگان هیچ پخی نشدهاند خدمت کنند! افرادی که برای اردوی پیاده روی اربعین هواپیمای اختصاصی جور میکنند تا دانش آموزان مدرسه شان بروند و بپیوندند به سیل خروشان آنهایی که دم مرز زمینی دهنشان سرویش شده است و در کنار آنها سه روز بچشند طعم امت واحده را!»
اینجا ما با اولین مسئلهای که به عدالت اجتماعی مربوط میشود مواجه میشویم. آیا پولدارها گناه کردهاند که پولدار شدهاند؟ بچهای که پدرش ثروتمند است گناهی را مرتکب شده؟ قطعا خیر! این نگاهی است مربوط به چپها یا مارکسیها[2]. قرار نیست همه انسانها با هم برابر باشند و اصلا در شرع به این تاکید شده است که نابرابری مایه آزمایش شماست و نباید شما را به گمراهی بکشاند.[3] بدون تعارف باید گفت که اصلیترین عامل نابرابری در جامعه خود خداست. نمیشود بیپروا علیه هر نابرابریای قیام کرد. مسئله اینست که کدام نابرابری مهم است؟ اگر همه مردم در همه چیز برابر شوند نظام طبیعت مختل میگردد.
سطوح عدالت؛ اولویت با کدام است؟
ما زمانی که از عدالت اجتماعی صحبت میکنیم باید درباره اموری صحبت کنیم که به یکی از سه سطح زیر مربوط میشود:
1- نظامسازی حکومتی عادلانه
2- عرف اجتماعی عادلانه
3- زیست فردی عادلانه
در سطح اول ما با مسئله ساختار مواجه هستیم. ساختارها باید عادلانه باشند و حکومت به عنوان یکی از اصلیترین نهادهای تخصیص دهنده منابع در جامعه باید روالمندیها و جریانات اجتماعی را به نحوی مدیریت کند که منجر به ظلم به فرد یا گروهی نشود. این کلانترین سطح عدالت است. در این سطح اگر بخواهیم مثالی بزنیم باید چنین بگوئیم که اگر دولت بودجه و فضای بیش از حدی را به برخی تفریحات یا کالاهای لوکس بدهد بدون آنکه آنها عمومی شوند این مسئله مصداق بیعدالتی ساختاری است چرا که بیتالمال و منابع کشور صرف بهرهوری قشری خاص آن هم قشری که اصلا نیازمند نیست میشود. اگر بخواهیم از چنین مسئلهای پرسش کنیم که آیا دولت باید از برگزاری کنسرت یا تئاتر که کالاهایی مخصوص به قشر خاص به حساب میآیند حمایت کند؟ یا مثال معروفتری مسئلهایست که بر سر تخصیص یارانهها وجود داشت و آن اینگونه بود که هر کس ثروتمندتر بود بیشتر از یارانه دولتی بهره میبرد. در حالی که فلسفه تخصیص یارانه کمک به قشرهای ضعیفتر جامعه بوده است. یا مثال واضح دیگر تمرکز ثروت دولتی در مرکز کشور و نرسیدن امکانات کافی به شهرها و مناطق دوردست کشور است که مصداق عینی بیعدالتی ساختاری به شمار میرود. این مسائل مربوط به سطوح نظامسازی عادلانه هستند.
دومین سطح از عدالت مربوط به حوزه عمومی یا عرف عادلانه است. مثلا اگر در این حوزه عرف اجتماعی بر تکاثر قرار بگیرد، یعنی اگر در جامعهای ثروتمند بودن شان و مقام ایجاد کرد، احترام و افتخار ایجاد کرد و مردم برای ثروت ارزشی اجتماعی نیز قائل شدند این جا عرف دچار بیعدالتی شده است. یا این که عدهای ثروتمند بیایند و در جامعه یا در رسانهها مانور تجمل بدهند این مصداق بیعدالتی عرفی است. مثال دیگر بیعدالتی و ظلم عرفی اینست که یک قشر اجتماعی، مثلا در جامعه آمریکا سیاه پوستان، بیشتر مورد سرقت قرار میگیرند. یا مثلا اینکه شما در مناطقی از شهر اصلا چهره فقر را نمیبینید، فقر را پنهان کردن خود یک بیعدالتی و ظلم بزرگ به جامعه است. این پنهان کردن فقر است که انسان بیدرد پرورش میدهد.
سومین سطح عدالت مربوط به زیست فردی عادلانه میشود که معمولا در جامعه ما بیشتر از این بخش سخن رانده میشود. اینکه کسی دزدی بکند، اختلاس بکند، از امکانات دولتی استفاده شخصی بکند، از رانت بهره ببرد یا مثالهایی که هر روزه میتوان مواردی از آن را در در خیابانها یا رسانهها مشاهده کرد.
مشکل بنیادین جامعه مذهبی ما اینست که به دو سطح ابتدایی عدالت توجه کافی ندارند و خود را با مصادیق بعضا کم اهمیتتر مشغول میکنند. پرداختن به مسائل سطح سوم لازم و واجب است اما آن دو بخش دیگر تا حد زیادی رها شدهاند.
عدالت در شهرسازی، عدالت در ساخت مسکن، عدالت در فضای سبز، عدالت در بین صنوف، عدالت در بهداشت و سلامت، عدالت در امنیت، عدالت در فرهنگ، عدالت در اقتصاد بخشهای مختلف و بسیاری از عدالتهای اجتماعی دیگر که ما به آنها نمیپردازیم و در حقیقت بخش اصلی زندگی مردم را شکل میدهند! رانتخواری و دزدی را باید محکوم کرد اما آنچه که با زندگی روزمره مردم و حیات آنها مربوط است مسائل سطوح اول و دوم عدالت هستند. آنجاست که یک نیروی سیاسی- اجتماعی باید بدان بپردازد. آنجاست که تعیین کننده اصلی سرنوشت جامعه است.
زیست مسلمانی
درست است کسی که در دَروس زندگی میکند و سالی یک بار با هواپیما برای اردوی جهادی به بلوچستان میرود و برای آنها حمام عمومی و مدرسه میسازد، درکی از عدالت و بیعدالتی پیدا نخواهد کرد. درست است که مدیران تراز انقلاب اسلامی با پول و تحصیل در مدارس گران قیمت تولید نمیشوند. بالاخره غم برادر مرده را برادر مرده میداند. اما نکته در ثروت و مکان زندگی اینها نیست، مسئله در همان سطوح اول و دوم عدالت است. این مسئله بیش از هر چیز با سطح دوم عدالت در ارتباط است.
زیست مسلمانی اینست که با فقرای جامعه ارتباط داشته باشی، ارتباط نزدیک داشته باشی، رفاقت داشته باشی. همیشه حواست به زندگیاش باشد نه اینکه سالی یکبار با منت و شوکت به آنها سر بزنی و کاری انجام بدهی و بروی. بله! با اتوبوس سفر کردن و پشت مرز ماندن تفاوت بسیار دارد با کسی که سوار طیاره میشود و ساعتی بعد در نجف به خیل زائران پیاده اباعبدالله میپیوندد اما یادمان نرود که سفر هم خودش کالایی است مخصوص طبقه متوسط! یادمان نرود که چه بسیار کسانی که هنوز یک بار مشهد هم به زیارت نرفتهاند! مشهد اولی بودن هم خود نکتهایست.
فرجام کلام
مشکلات ما برای اصلاح نادرستیهای شکل گرفته در مسیر انقلاب و بازیابی انقلاب اسلامی راستین کم نیست. از استکبار نفس و خود برتربینی نخبگان گرفته تا بیعدالتی و حاشیه نشینی و امثالهم همه مسائلی هستند که قشر مذهبی به عنوان خواستاران بازگشت به آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی و اصلاح وضعیت کشور باید آنها را پیگیری نماید. اما بیتردید لازمه انکار ناپذیر و ضروری چنین حرکتی اصلاح و تدقیق بنیانهای تئوریک و بازاندیشی پیرامون عملکرد گذشته است. قشر مذهبی و عنوان سیاسی آنها یعنی اصولگرایی نیاز شدیدی به نو شدن اندیشهها و رویکردهای خویش دارد. باید در این مسیر حرکتهای جدیای را آغاز نمود.
[1] https://www.teribon.ir/archives/331803
[2] نمیخواهم از لفظ مارکسیست استفاده کنم چون هر کس که دیدگاهی شبیه مارکس داشته باشد مارکسیست نیست.
[3] فَإِنَّ الْأَمْرَ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ کَقَطْرِ الْمَطَرِ إِلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا قُسِمَ لَهَا مِنْ زِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ فَإِذَا رَأَى أَحَدُکُمْ لِأَخِیهِ غَفِیرَةً فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلَا تَکُونَنَّ لَهُ فِتْنَةً(نهج البلاغه خطبه 23)
منبع:دیده بان