باید منابع شنیداریمان را افزایش دهیم
متاسفانه در موسیقی ما توجه زیادی به فرکانسهای باس یا باریتون نشده است و اگر بخواهیم این را جا بیندازیم باید منابع شنیداریمان را افزایش دهیم
به گزارش شما نیوز ، «آریاهای باس» تازهترین اثر از رامین مجلسی است که در قالب ۹ آریا از اپراهای مشهور به اجرا درآمده که آثاری از موسیقیدانان معروفی چون «ریچارد واگنر»، «وینچنزو بلینی»، «جوزپه وردی» و «ولفگانگ آمادئوس موتزارت» را شامل میشود. ناگفته نماند مشخصات هریک از قطعات و ترجمه ترانههای آن در آلبوم، شنونده را در قرابت هر چه بیشتر با اثر یاری میدهند.
رامین مجلسی متولد ۱۳۵۱ در تبریز و فارغالتحصیل موسیقی کلاسیک است که آواز را با الهام از خوانندگان و سولیستهای آذربایجانی و در نوجوانی آغاز کرده و پس از گذراندن دورههای آموزشی تخصصی آواز کلاسیک، بهعنوان سولیست آواز در ارکسترهای مختلف ازجمله ارکستر فیلارمونیک تبریز فعالیت داشته است. کسب عنوان خواننده برتر و مقام اول آواز کشور در جشنواره موسیقی فجر ازجمله سوابق وی به حساب میآید. همچنین تدریس آواز کلاسیک، رهبری گروه کر و سابقه نوازندگی در ارکستر صداوسیما جزو کارنامه حرفهای اوست. به بهانه انتشار این آلبوم با رامین مجلسی درباره اپرا، موسیقی کلاسیک و ضریب نفوذش در ایران گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
چه شد که تصمیم گرفتید آثاری از بلینی، واگنر، وردی و موتزارت را بازخوانی کرده و در قالب آلبوم «اپراهای باس» منتشر کنید؟
نزدیک به بیست سال است موسیقی و آواز کلاسیک کار میکنم و چون از یک طرف در این زمینه و بهخصوص اپرا در ایران تولید خاصی وجود نداشت و از طرف دیگر دوست داشتم کاری را که پانزده تا بیست سال مشغولش بودهام ثمره و حاصلی در بر داشته باشد تصمیم به تولید این آلبوم گرفتم. حتما واقف هستید در موسیقی کلاسیک کار دشوار است و مثل موسیقی پاپ نیست که در یک نشست شعری نوشته شود و سریع ملودی روی آن گذاشته شود و یک آهنگ تولید شود. کار بزرگ است؛ ارکستر سمفونیک نیاز دارد؛ کاری که بهنظرم رسید استفاده از آثار آهنگسازان بزرگ بود. این مرسوم است و اینگونه نیست که آثار کلاسیک یک بار اجرا شوند و پروندهاش بسته شود. آثار کلاسیک همچون نمایشنامه «هملت» بارها و بارها در طول تاریخ و با بازخوانیهای متفاوت اجرا شدهاند. این قطعات را ضبط کردم تا انگیزهای هم برای دوستان، همکاران و هنرجوهایی باشد که به من مراجعه میکنند و پیشرفتی هم در این مسیر داشته باشیم.
شما برای ضبط قطعات با کدام ارکستر همکاری کردید؟
وکالها روی اجرای ارکستر سمفونیک میلان ایتالیا ضبط کردم. اینها را از آمریکا سفارش دادم و ضبط شده آثار را خریداری کردم.
در ضبط آثار کلاسیک بهطور معمول سراغ قطعات آشناتر و خاطرهانگیزتر میروند تا با گوش شنونده امروز موسیقی در ایران که خیلی تربیت موسیقی کلاسیک هم ندارد غریبه نباشد. شما هم این موضوع را مد نظر قرار دادید یا سعی کردید تنها سلیقه خودتان را در نظر بگیرید؟
در موسیقی کلاسیک چندان امکان انتخاب وجود ندارد و این بیشتر بستگی به نوع فرکانس صدایی دارد که شما از آن برخوردار هستید. ممکن است کارهایی باشد که در رسته صدایی شما نباشد. برای رسته صدایی من که باسباریتون است قطعات محدود و مشخصی وجود دارد و خیلی تنوع، حق و امکان انتخاب نداشتم. البته آثار حاضر، قطعات نسبتا مشهور رل باس در تاریخ اپرای جهان است و به همین علت ممکن است برای کسانی که شاید گوش تربیتشدهای در موسیقی کلاسیک نداشته باشند تا حدودی غریب بهنظر برسد اما برای کسانی که در این زمینه فعالیت کردهاند یا عادت شنیداریشان در این زمینه شکل گرفته است، آثار آشنا و نسبتا مشهوری محسوب میشوند.
در آذربایجان بزرگ که به مرزهای ایران هم محدود نمیشود بهمرور یعنی در صد سال گذشته مکتبی در خوانندگی اپرا شکل گرفته است. چقدر خودتان را متاثر از این مکتب اپرایی آذربایجان که از دوران شوروی سابق در جمهوری آذربایجان و بعد هم در آذربایجان ایران شکل گرفت میدانید و آیا از نظر جریانشناسی همچنان این مکتب در ایران ادامه و استمرار دارد؟
بله در دوره هفتادسالهای که جمهوری آذربایجان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سابق بوده است، مسیر مکتب وکال از طریق اروپا به باکو رسیده و از آنجا نضج و پرورش پیدا کرده است. خیلی از وکالیستهایی که ما داریم و صداهایشان در گوشمان هست برخاسته از موسیقی جمهوری آذربایجان هستند. این هم یکی از دلایل بود که برای خودم اهمیت داشت آذربایجان ایران هم در این موضوع فعال باشد. البته فعالیتهایی میشود اما در تهران خلاصه میشود. البته یک جریان مستقل اپراخوانی در آذربایجان هم وجود دارد و در تبریز سالهاست شروع شده که خوانندگان اپرای خیلی خوبی داریم که در سطح ایران هم شناختهشده هستند. حتما رشید وطندوست، اسفندیار قرهباغی و منیره وکیلی را میشناسید که در این بخش فعالیتهای زیاد و در خور توجهی کردهاند. بهطور کلی نمیتوانم بگویم مستقیم تحت تاثیر آن مکتب بودهام اما در دوران کودکی طبیعتا وکال را اگر میخواستیم با زبان خودمان بشنویم صدای خوانندگان آذربایجانی در گوشمان میپیچید.
تربیت گوش شنونده موسیقی و عادت دادنش با موسیقی و آواز کلاسیک و نه فقط در فرکانس باس، حتی در فرکانسهای دیگری مثل سوپرانو، تنور و... چگونه امکانپذیر میشود؟
متاسفانه ذائقه شنیداری مردم ما در سالهای اخیر تغییر کرده و این تغییر هم چندان تغییر میمون و مبارکی نبوده است. ژانرها و صداها محدودتر شده و به نظرم سلیقههای تنزل کرده است. درست است که در شرق موسیقی عموما بر رده صدایی زیر متمرکز است و حتی اغلب سازهای ما هم صداهای زیر را پوشش میدهند ولی موسیقی در حالت کلی صداهای مختلف را در خودش جا داده است. متاسفانه در موسیقی ما توجه زیادی به فرکانسهای باس یا باریتون نشده است و اگر بخواهیم این را جا بیندازیم باید منابع شنیداریمان را افزایش دهیم. گوش مردم این روزها با صدای باس بیگانه است و مردم وقتی این صدا را میشنوند تعجب میکنند چون تولیدی هم نداشتیم. به هر حال این صدایی بوده که خدا به من عطا کرده و بهغیر از باس طور دیگری نمیتوانم بخوانم.
خیلی زیباست و بهنظرم حتی در موسیقی پاپ هم اگر درست استفاده شود بسیار میتواند تاثیرگذار و همهگیر شود.
با این وجود همواره در کشور ما اقبال به باس کم بوده و حتی خوانندگان این عرصه به سمت دکلمه و دوبلاژ رفتهاند.
چگونه میشود مردم را بیشتر با آواز کلاسیک آشنا کرد تا از این اصوات بتوانند لذت عمیق ببرند؟
در کاور سیدی هم اشاره کردهام مستقل از اینکه گونههای مختلفی در آموزشگاهها، دانشگاهها و مراکز آموزش موسیقی تدریس میشود اما سیستم آموزش موسیقی در کشور ما بهطور کلی برای همه یعنی کسانی که پاپ، راک و ژانرهای دیگر میخوانند برگرفته از سیستم آموزش موسیقی کلاسیک است؛ چون مکتب دارد یعنی از نحوه تنفس و وضعیتهای بدنی گرفته تا نحوه تولید رزونانسهای صوتی مختلف، روش برای آموزش دارد. بهنوعی همهشان به موسیقی کلاسیک وابستگی دارند و این شاید وظیفه اساتید موسیقی و آواز باشد که هنرجوها را هرچه بیشتر با همه ژانرها آشنا کنند و سرچشمهها را به آنها نشان دهند یا دستکم آنها را با آواز کلاسیک روبهرو کنند و چون نمیکنند ذائقه موسیقی تنزل میکند و این روی شنوندگان هم تاثیر میگذارد.
فکر نمیکنید تاحدودی هم هنرمندان موسیقی کلاسیک در ایران از عموم مردم فاصله میگیرند. مثلا ما در تمام جهان شاهد هستیم که بخشی از هنرمندان موسیقی کلاسیک و خوانندگان اپرا با ستارگان پاپ کنسرتهای خیریه، مناسبتی و تجارتی برگزار میکنند و این سبب میشود خوانندگان اپرا بیشتر و بیشتر در میان مردم شناخته شوند. آیا ما هم میتوانیم به آن سمت برویم؟
چرا که نه؟ ولی این موسیقی پرهزینه است و طرفدار کمتری دارد بنابراین در نخستین گام صرفه اقتصادی ندارد. دوم اینکه امکاناتش وجود ندارد؛ من برای ضبط همین آلبوم ارکستر هم داشتم اما استودیویی وجود نداشت که بتوانم آنجا کارها را ضبط کنم. اغلب استودیوها سیستمشان براساس صداهای خوانندگان پاپ است و حجم صدای من را نمیتوانستند درست صدابرداری کنند و میگفتند ما میکروفون مخصوص این کار را در اختیار نداریم. مشکلات زیاد هستند و میدانم که آلبوم حاضر هم ممکن است با انتقاداتی مواجه شود اعم از اینکه کارائوکه ضبط شده و چه و چه اما دیگر امکانی بیشتر از این برای ما وجود نداشت.
سهند آدمعارف