آن بچه رفت، اکبر افتخاری رفت...
حمیدرضا صدر به بهانه وداع ابدی اکبر افتخاری به روایت روزهای اوج او پرداخته...
به گزارش شما نیوز ، این عکس نمایشگر گوشه ای از بازی اکبر افتخاری است و بازتابنده نمایش کم نظیرش: ایران - چین در جام ملت های آسیا 1968 در تهران. او غرق بازی شده، خودش شده. پرویز قلیچ خانی توپ را برایش فرستاده. او مکث کرده و توپ از فراز سر مدافع چینی گذشته و به او رسیده. توپ را جلو برده و دروازه بان چین را به سوی خود فراخوانده و سپس آن را با خونسردی و چشمان باز فرستاده در قعر دروازه. دوباره شده همه کاره و گل سوم را طی پیروزی چهار گله زده...
"بچه ها حمله کنید، بچه ها حمله کنید"... شعار مرسوم آن سال ها روی سکوهای چنین ترکیبی داشت و بچه ها همان مردان جنگنده ما بودند. میان آن بچه ها، اکبر افتخاری، برای مان جادوگری بود دست نیافتنی. مرد کوچک اندام مهارناپذیری در گوش چپ که با قد 66/1 متری اش همه را به بازی می گرفت. با توپ روی زمین ور می رفت و به اصطلاح آن دوران "روی یک دستمال" همه را به سرگیجه می انداخت. آهنگ بازی را تند می کرد و کند. مهارش محال بود و برای متوقف کردنش باید صف می کشیدند. اهل شیرینکاری بود و تکروی و حقیقت این بود تکروی اش را دوست داشتیم، زیاد، خیلی زیاد...
او بود که در همان رقابت ها در مصاف با برمه بیش از حد خشن همه چیز را زیر و رو کرد. برمه که با یک گل ناباورانه اسرائیل را شکست داده بود، حریفی بود سرسخت. آن روز تماشاگران روی لبه دیواره های امجدیه نشستند، پشت تورهای میدان، روی پشت بام های اطراف جمع شدند و از دیرک نورافکن ها بالا رفتند. "بچه" آن روز بهترین بازی زندگی اش را انجام داد. با دریبل های پاس ها و نفوذهایش. با تحمل خشونت مفرط برابر حریفی سرگیجه گرفته. حسین کلانی در کمتر از دو دقیقه ایران را جلو انداخت، برمه ای ها در دقیقه 50 بازی را به تساوی کشیدند و فریاد شادی سر دادند؛ ولی او ده دقیقه بعد دروازه شان را باز کرد و خشونت از نوع برمه ای را به هیچ گرفت؛ سپس همایون بهزادی گل سوم را زد پیروزی 1-3 به دست آمد.
او در نبرد نهایی برابر اسرائیل هم مرد سرنوشت ساز شد. اسرائیلی های قلدر در نیمه اول تیم برتر بودند و او بود که با "سماجت"، یکی دیگر از هنرهایش، به نبرد با تالبی، اشپیگلر و روزنتال پرداخت و با حفظ توپ و دریبل هایش بار سنگین فشار را کم کرد. دروازه عزیز اصلی ده دقیقه پس از آغاز نیمه دوم فرو ریخت و اسرائیلی ها به جام نزدیک شدند؛ ولی "بچه" آن جا بود تا دوباره همه چیز را عوض کند. یک ربع به پایان دیدار مانده بود که جعفر کاشانی از قلب دفاع پا به توپ به سوی جناح چپ نفوذ کرد و توپ را برای او فرستاد. "بچه" جلو رفت و موازی با عرض زمین به سوی دروازه اسرائیل تاخت. مدافع اسرائیلی را پشت سر گذاشت و توپ را برای بهزادی و اسماعیلی درون محوطه شش قدم فرستاد. ویسوکر شیرجه رفت؛ ولی توپ در آن هنگامه راهش را به درون دروازه کشید. مدافعان اسرائیلی توپ را دفع کردند. داور به نشانه گل در سوتش ندمید و بازیکنان ایران به سوی او و داور کنار هجوم بردند. داور کنار بود که رای به عبور توپ از خط دروازه داد و بازی به تساوی کشیده شد. قلیچ خانی چهار دقیقه به پایان گل دوم را زد و ایران برای نخستین بار قهرمان آسیا شد. قهرمان شد و تاریخ فوتبال ایران ورق خورد.
سوت پایان را که کشیدند همه از شوق زدند زیر گریه. فریاد بود و غوغا، اشک بود و بوسه، دست افشانی بود و پایکوبی. پسر کوچک اندامی که در کلوپ شنای اهواز زیر نظر نعمت پور و امیر افتخار شکوفا شده بود یکی از بهترین های آسیا خوانده شد. او که در 1340 مورد توجه باشگاه دارایی قرار گرفت، در کنار غلامحسن نوریان و محسن حاج نصراله بالا رفت و سپس پیراهن باشگاه تاج را بر تن کرد. او که در تیم منتخب آسیا طی شکست 2-6 از آرسنال یکی از دو گل را زد و دروازه توپچی های لندن را فتح کرد.
با این وصف آن "بچه" سوی دیگری هم داشت. مرد بیقراری بود که گاه و بیگاه ساز خودش را می نواخت. آن تک نوازی را به محاق کشید و با ورود رایکف به تاج روزگارش را تلخ کرد. رایکف به بازیکنانی که بازی گروهی اعتقاد بیشتری داشتند، روی آورد و افتخاری هم با نیش و طعن به مصاف رایکف رفت و در رسانه ها تمرین های رایکف را به نقد کشید. رایکف او را کنار گذاشت که مقدمه ای بود بر پایان دوران اوجش.
"بچه" راهی عقاب شد و در تیم حسین فکری جای گرفت. فکری دشمن دیرینه تاج او را به نبرد با تاجی ها فراخواند. قرار گرفتن افتخاری در خط حمله عقاب کنار غلام وفاخواه، فریبرز اسماعیلی و حمید امینی خواه برای ما طرفداران کم شمار عقاب شیرین بود؛ ولی افتخاری شده بود مرد ناآرام فوتبال. وقتی در آن دیدار برابر تاج اخراج شد و زد زیر گریه و او را به زحمت از میدان بیرون بردند با او گریستیم و تصور کردیم قربانی بی عدالتی شده. وقتی راهی پرسپولیس شد برایش روزگار خوشی را آرزو کردیم؛ ولی در پرسپولیس هم دوام نیاورد و زودتر از تصور کنار رفت... پس آن روزگار را با دلتنگی سپری کرد و ما هرگز نتوانستیم توصیف کنیم چقدر حرکات و ریزه کاری های جاخوش کرده از "بچه" در ذهن مان را دوره کرده ایم و دوره.
"بچه" متولد پاییز 1322، در پاییزی دیگر وداع کرد، در آبان 1396.