سیلی خواهرانه سارا به نیکا / حرکتی که جنجالی شد + عکس
رکنا : سارا عکسی از سیلی زدن به نیکا در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد.
به گزارش رکنا، سارا و نیکا خواهران دو قلوی دهه هشتادی هستند. سارا و نیکا قبل از یک سالگی وارد عرصه هنر شدند. سارا و نیکا در بخش های مختلف سریال پایتخت بازی کردند. سارا و نیکا عکس ها و فیلم های بسیاری در اینستاگرام منتشر کرده اند. در ادامه عکس عجیبی از سارا و نیکا را مشاهده کنید.
این حرکت سارا و نیکا در شبکه های اجتماعی بسیار جنجالی شد و واکنش های زیادی را به همراه داشت.
بیوگرافی سارا و نیکا فرقانی اصل
سارا و نیکا فرقانی اصل متولد 8 مرداد 1383 در تهران و ساکن سوئد هستند. این دو خواهر بازیگر هنوز یکسال نشده بود که وارد عرصه هنر شدند و با سریال پایتخت به شهرت رسیدند، در حال حاضر در سوئد زندگی میکنند، نیکا یک دقیقه از سارا بزرگتر است.
اولین تجربه حضور هنری سارا و نیکا به سریال دوباره زندگی به کارگردانی نادر مقدس در سال 1384 بر میگردد که 9 ماه بودند و در آن سریال نقش دو خواهر را ایفا می کردند که در کودکی از یکدیگر جدا شده بودند و یکی در خانواده ای ثروتمند و دیگری در خانواده مذهبی بود.
نحوه ورود به پایتخت
آقای رسول حاتمی بر اساس شناختی که از این خانواده در سریال دوباره زندگی داشت آنها را برای بازی در سریال پایتخت به سیروس مقدم معرفی کرد و پس از تست دادن در دفتر برزو نیک نژاد (فیلمنامه نویس) برای نقش دوقلوهای پایتخت انتخاب شدند.
سری اول سریال پایتخت در نوروز 90 از شبکه یک پخش شد، کم کم با فصل های دو – سه و چهارم این بچه ها دیده شدند و به شهرت رسیدند، تنها تجربه جدی این دو خواهر با پایتخت بود. در این سریال سارا و نیکی نقش فرزندان نقی معمولی را بازی می کنند.
خانواده و مهاجرت
پدر سارا و نیکا فوتبالیست بود و تو لیگ جوانان درتیم های عقاب و راه آهن 15 سال توپ زدند و بخاطر حادثه ای که در فوتبال برایشان پیش آمد دیگر نتوانستند فوتبال را ادامه بدهند و بعد از مدتی پس از فصل دو پایتخت از سال 1392 خانواده فرقانی برای ادام تحصیل دختران دوقلو عازم کشور سوئد شدند تا دخترا در این کشور به تحصیلات خود ادامه می دهند.
مادر سارا و نیکا :راستش باخانم غفوری (تهیه کننده) و آقای مقدم قرار گذاشتیم هرسال که سریال پایتخت ساخته بشه سارا ونیکا را بیاوریم ایران تا بازی کنند و بعد به سوئد بازگردند.
ازدواج سارا و نیکا فرقانی اصل در سریال پایتخت 5
سارا و نیکا در طول این سال ها و ساخت مجموعه های پایتخت روز به روز نقش شان پر رنگ تر شده است اگر چه در سریال پایتخت یک دیالوگ های آنها بسیار کوتاه و تک کلمه ای بود ولی با بزرگ شدن دوقلو ها نویسندگان با فراغ بال برای آنها متن می نویسند. به طوری که در پایتخت 3 اسم رستوران هما و عمه فهیمه رستوران سارونیکا بود که بخشی از داستان را به خود اختصاص داده بود.
اما با حضور سارا و نیکا در سریال پایتخت 5 بخش زیادتری از بار داستان به آنها اختصاص پیدا کرده است تا آنجایی که هومن حاجی عبداللهی بازیگر نقش رحمت در سکانسی از این سریال از ارسطو می خواهد که سارا و نیکا را برای برادرانش رحمان و رحیم از نقی خواستگاری کند. و این خود نویدی برای پر رنگ تر شدن حضور سارا و نیکا در پایتخت 5 است یا در قسمت اول سریال سارا و نیکا عمه خودشان را که در مجلس ختم بهبود حالش بعد شده است به درمانگاه می برند!
اولین تجربه بازیگری در هشت ماهگی
سارا:اولین بار وقتی هشت ماهه بودیم در سریال «دوباره زندگی» بازی کردیم. از اون موقع چیزی به یاد نداریم اما مامان مون می گه آقای رسول حاتمی که اون زمان، ما رو از «دوباره زندگی» می شناخت و آشنایی نزدیکی هم با گروه پایتخت داشت، وقتی برای سریال «پایتخت» دنبال دوقلو بودن مارا به آقای مقدم معرفی کرد و بعد از اینکه به دفتر رفتیم برزو نیک نژاد از ما تست گرفت و برای نقش دوقلوهای پایتخت انتخاب شدیم.
بعد از پایتخت 2 به سوئد رفتیم
نیکا:بعد از حضور در پایتخت 2، ما برای تحصیل و زندگی با مامان و بابامون به کشور سوئد رفتیم. اوایل حضور در مدرسه سوئد برای مان سخت بود اما به سرعت دوستان زیادی پیدا کردیم و الان کلی دوست سوئدی داریم.
وقتی دوقلوهای شیرگاهی جای ما را گرفتن
سارا:این ماجرا گذشت تا اینکه ما برای حضور در پایتخت 4 کاملا آماده بودیم که یک دفعه شنیدیم قرار است یک دوقلوی شیرگاهی نقش سارا و نیکا رو بازی کنن. اون لحظه خیلی ناراحت شدیم اما مامان مون می گفت خیلی خوبه که دو تا بچه دیگه که اونا هم دوستای ما هستن، قراره بازی کنن و از این بابت خوشحال هستن ولی ما چون پایتخت رو خیلی دوست داشتیم دل مون می خواست نقش مون رو خودمون بازی کنیم.
چطور به پایتخت برگشتیم
نیکا:ما حضورمون رو دیگه منتفی می دونستیم اما بعد چند روز آقای تنابنده که هنوز هم برای ما بابای قصه است، با مامان مون تماس گرفت و ازش خواست که بیاییم ایران. بابا محسن می گفت قبل اینکه ما به دنبال دوقلو باشیم، خانم غفوری چند بار از طریق وایبر با شما تماس گرفته که جواب ندادین! این موضوع برای زمانی بود که خط های وایبری در سوئد دچار مشکل شده بود و ما اصلا متوجه نشدیم که ایشون تماس گرفتن.
داستان درس خوندن ما در سوئد
سارا:روال مدرسه های اونجا به این شکل بود که برای ملیت های مختلف، یک کلاس وجود داشت؛ مثلا یک کلاس برای ایرانی ها که ما در اون کلاس درس می خونیم و بعد از اینکه مدتی از حضورمون گذشت به صلاحدید معلم مون کلاس های زبان سوئدی رو هم شروع کردیم و به این ترتیب زبان مشترک ما با بچه های دیگر از ملیت های مختلف، سوئدی خواهد شد.
نیکا:قبل از سفر به ایران برای حضور در پایتخت 4، فصل امتحانات مون بود که برای اینکه امتحانات با سفرمون به ایران تداخلی پیدا نکنه، مامان مون با مدیر مدرسه صحبت کرد و از معلم مون خواست تا قبل از موعد اصلی امتحان ها، از من و سارا امتحان بگیرن. حدود یک ماه ما به صورت فشرده درس خوندیم و امتحان دادیم که برای حضور در پایتخت 4 آماده باشیم. با وجود اینکه تو اون یک ماه خیلی سختی کشیدیم اما به عشق پایتخت همه اون مشکلات رو تحمل کردیم.
با مادرمون از طریق اسکایپ در ارتباطیم
نیکا:دوری از مامان مون، خیلی برامون سخته و هیچ وقت فکر نمی کردیم که روزی اتفاقی بیفته که ما رو از هم جدا کنه اما اینجا هر روز صبح از طریق اسکایپ با مامان که سوئده چت تصویری داریم که کمی از سختی این دوری کم کنیم.
با دایی مون به ایران اومدیم
سارا:مامان مون باید از محل کارش مرخصی می گرفت و همراه ما می اومد ولی به خاطر اینکه یک بار با محل کارش صحبت کرده بود و بعدش به دلیل عدم تماس گروه پایتخت که بعدها فهمیدیم سوءتفاهم بوده، دیگه نمی تونست مرخصی بگیره؛ همین شد که ما رو با دایی مون که دقیقا همون زمان برای دیدن مادربزرگ مون می خواست به ایران بیاد، به ایران فرستاد.
استقبال پایتختی ها از ما در فرودگاه
سارا:زمانی که رسیدیم به فرودگاه امام خمینی، بعد از اینکه وارد سالن شدیم، دیدیم که گروه تصویربرداری پایتخت به استقبال ما اومدن و تصاویری از لحظه ورود ما به ایران گرفتن و گفتن که قراره در پشت صحنه سریال پخش بشه.
بعد از خدا، بچه هایم را به پایتختی ها سپردم
خانم جلیلی، مادر سارا و نیکا که حسابی دلتنگ دوقلوهایش است، گفت:دوری از بچه ها برایم بسیار سخت است اما خب به این دلیل که خودشان خیلی دوست داشتن در پایتخت حضور داشته باشن و همچنین مادر خودم که بیمار هستن و سارا و نیکا را خیلی دوست دارن، راضی شدم که بچه ها را همراه با دایی شان به ایران بفرستم. بچه ها را بعد از خدا به کل گروه سپردم و خدا را شکر که شنیدم حواس شان به سارا و نیکای من هست.