حلیمه سعیدی
حلیمه سعیدی بازیگر نقش خاله قزی درگذشت + بیوگرافی و علت مرگ
حلیمه سعیدی، بازیگر تلویزیون و مادر شهید که با سریالهای طنز رضا عطاران شناخته شد امروز جمعه 22 بهمن ساعتی پیش در منزل خود درگذشت.
به گزارش شمانیوز: حلیمه سعیدی، بازیگر تلویزیون و مادر شهید که با سریالهای طنز رضا عطاران شناخته شد امروز جمعه 22 بهمن ساعتی پیش در منزل خود درگذشت.
حلیمه سعیدی بازیگر تلویزیون و مادر شهید که با سریالهای طنز رضا عطاران شناخته شد امروز جمعه ۲۲ بهمن ساعتی پیش در منزل خود درگذشت.
جلال لشکری فرزند این بازیگر که نمیتوانست به راحتی صحبت کند به بیماری سرطان وی اشاره و درگذشت این بازیگر را تایید کرد.
اولین حضور سعیدی در جلوی دوربین در فیلم دکتر قریب در نقش مادر علی بوده است و برای نخستین بار رضا عطاران بازیگر و کارگردان ایرانی به او پیشنهاد بازی داد و پس از گرفتن تست در برابر دوربین، مشغول به بازی شد. از معروفترین کار او مجموعه خوش نشینها است.
سعیدی در سریالهای «متهم گریخت»، «ترش و شیرین»، «خوش نشین ها» و… به ایفای نقش پرداخته است.
نام:حلیمه
نام خانواگی:سعیدی
تولد:1315
محل تولد :قزوین
پیشه:بازیگر
زندگی خانوادگی حلیمه سعیدی
پدرم «حاج فتح الله» کشاورز بود و گندم می کاشت و باغ انگور و گوسفند هم داشتیم. پدرم خیلی کار داشت و برای این که بتواند به همه کارهایش رسیدگی کند کارگر می گرفت. مادرم اسمش «طاووس» بود، پدرم سواد قرآنی داشت اما مادرم سواد نداشت. خودم هم 6 کلاس اکابر رفتم.(با خنده) شش سال را تو بیست سال تمام کردم، یکسال می رفتم، ده سال نمی رفتم .مادرم 7 پسر و 7 دختر به دنیا آورد اما پسرها همه شان در همان کودکی نظر خوردند و مردند. از 7 دختر هم فقط 5 نفر زنده ماندند. من خودم هم 7 پسر و 2 دختر به دنیا آوردم که الان فقط دو پسر و یک دختر دارم. تا می گفتند چقدر پسرت قشنگ است به دکتر نمی رسید و می مرد. مثلا یکی از آنها را که اسمش «حسن» بود تا دو سال و نیم اش شد، مردم گفتند:چقدر قشنگ است. بچه نظر خورد، غروب مریض شد و تا صبح مرد.
ازدواج
خواهر حاج آقا آمد خواستگاری و خواهر بزرگ من هم قبول کرد. قدیم ها که با هم حرف نمی زدند. یک هفته قبل از عروسی عقد بود و بعد هم ازدواج می کردیم.
18 سالم بودکه ازدواج کردم او می گوید:من ترشیده بودم! خواهرم خواستگار ها را رد می کرد.یک خواهر من 9 سالش بود که ازدواج کرد و یک خواهرم هم 12 سالش. من آخری بودم. توی یک ماه کلی خواستگار داشتم اما خواهر بزرگم نمی گذاشت ازدواج کنم و هر کدام را به نوعی رد می کرد. من آن موقع که نفهمیدم، بعدا متوجه شدم که خواهرم کلی خواستگار را جواب کرده. البته من هم 18 ساله نبودم. قدیم ها شناسنامه پسر را 2 سال دیرتر می گرفتند که دیرتر برود سربازی و دخترها را هم دو سال زودتر می گرفتند تا زودتر بتوانند عقدش کند. یعنی من 16 ساله بودم که ازدواج کردم.
آشنایی و ازدواج
حلیمه سعیدی می گوید:حاجی را هم قبل از ازدواج اصلا ندیده بودم چون زیاد از خانه بیرون نمی رفتم، وقتی هم می رفتم با آقام می رفتم. حاجی هم تهران کار می کرد.همسر حلیمه سعیدی می گوید:من ایشان را دیده بودم و کاملا می شناختم. با هم همسایه بودیم. آن موقع برای کارم می آمدم تهران و بر می گشتم و گاهی می دیدمش. اصلا خودم رفتم به خواهرم پیشنهاد دادم که برویم خواستگاری ایشان. آن موقع پدرم مرحوم شده بود و من با خواهرم زندگی می کردم.
مهریه حلیمه سعیدی
700 تومان گفتیم، اما چونه زدند کردند 400 تومان. شیر بها را هم ندادند.
فرزندان حلیمه سعیدی
فرزند اولمان سال 1335 به دنیا آمد. اسمش حسن بود که در 2 سالگی فوت کرد. بعد ناصر به دنیا آمد که او هم در 2 ماهگی فوت کرد . بعد علی به دنیا آمد که او هم در چند ماهگی مرد. یک بچه دیگر هم به دنیا آمد که این یکی به اسم گذاشتن هم نرسید. بعدش جواد آقا به دنیا آمد. اسم بچه ها را خودم می گذاشتم. اسم ناصر را که گذاشتم ننه ام گفت:چرا گذاشتی ناصر؟ اسم برادرم بود.
اسم حسن را هم که گذاشتم ، زن عمویم گفت:اسم بچه های من را چرا گذاشتی؟ وقتی هم آن دو تا مردند به دلم بد آمد. تا این که یکی از همسایه هایمان گفت ایندفعه که زاییدی اسم پسرهای من را بذار و این طوری شد که اسم پسرهایم را گذاشتم جواد و جلال و رضا . اسم رضا را هم عمه اش گذاشت. یک دختر هم داریم به نام زهرا. حاجی در تهران کار می کرد و من از این که بچه هایم پشت سر هم می مردند ناراحت بودم. برایش پیغام دادم:یا بیا من را ببر آنجا یا خودت بیا اینجا بمان، یا طلاقم بده! *حاج عباس لشکری:من در تهران کارگری می کردم. کارهای مختلف . . . مدتی در خیاطی بود و مدتی در شهرداری آسفالت می ریختم و از این جور کارها. چند وقت به چند وقت هم می رفتم به ضیاءآباد. *خانم سعیدی:آن زمان که آرد آماده نبود. باید گندم را برای آسیاب می بردیم و این کار از عهده من برنمیآمد. برادر هم نداشتم و پدر هم خیلی کار داشت و دایی حاجی هم وقتی ازش کمک می خواستم نمی آمد .
من خیلی معذب بودم. به خاطر همین حاجی را مجبور کردم من را هم ببرد تهران. *حاج عباس لشکری:وقتی خانواده هم آمدند تهران ، درسلسبیل یک اتاق 3 در 4 اجاره کردیم با ماهی 25 تومان. یک همشهری آنجا داشتم و به خاطر همین آمدیم سلسبیل. جواد در ضیاء آباد به دنیا آمد. *خانم سعیدی:جواد را که باردار بودم آمدیم تهران و اینجا به دنیا آمد. رضا را هم باردار بودم که رفتیم ضیاءآباد و آنجا به دنیا آمد. *فارس:پس این بچهها قوی بودند که زنده ماندند؟ *خانم سعیدی:همه بچه هایم قوی بودند. خودم قوی بودم برای همین بچه هایم هم به خصوص رضا موقع به دنیا آمدن بنیه خوبی داشتند. اما آن بچه ها را نظر زدند که مردند. خانم سعیدی:همه بچه هایم را فرستادم مدرسه. در همان مدرسه هم بود که معلم هایشان آنها را راهنمایی می کردند که در انقلاب شرکت کنند و بعد هم راهی جبهه شوند. همین پسرم جلال 5 سال جبهه بود.
خداوندبیامرزه خیلی دوسش داشتم😔
خدا رحمتش کنه
آخ خیلی ناراحت شدم واقعا زن خوبی بود ومردم را میخنداند. روحش شاد .
خدابیامرزه بازیگره خیلی خوبی بود 🥺😔
خیلی ناراحت شدم براش خدا بیامرزه
ستاره ها فراموش نمیشن🖤👌🏿
نام نکونام نمیرد هرگز . روحش شاد و قرین رحمت الهی
خدا رحمتش کنه
خدا رحمت کنه🤍✨
خدا رحمتش کنه🥀🥀🖤🖤
خداوند بیامرزه وبه خانواده ایشان صبر بدهد خیلی ناراحت شدم 😢😓
اخی روحش شاد. 🙏🙏🙏🌹❤
واقعاناراحت شدم خدارحمتش کنه
مرحوم حلیمه سعیدی روحشان شاد من خیلی دوست داشتم مادرم مثل ایشان باشه
روحش شاد
روحشان شاد🌹 خیلی حیف شد خانم شادی وبی ریایی بود یعنی خودش بود بخاطر همین به دل همه می نشست و دوست داشتنی بود
خیلی ناراحت شدم
خدارحمتش کنه بازیگر خیلی خوب و دوس داشتنی بود 🖤😞
آخی..روحش شاد..خداهمه مارورحمت کنه
روحش شاد
خدارحمتش کنه باورم نمیشه خاله قزی هم رفت
روحش شاد یادش گرامی🖤🖤
خدا بیامرز خیلی سختی کشیده انشاالله اون دنیا راحت باشه
خیلی ناراحت شدم. روحش در آرامش باشه . ماه بود ماه♥️
خدارحمتشون کنه خیلی دوستشون داشتم شوکه شدم