چرا دچار افسردگی زمستانی میشویم؟
چرا دچار افسردگی زمستانی میشویم؟ راههای پیشگیری از افسردگی زمستانی چیست؟ در اینجا با مقالهای درباره سلامت روان در افراد در خدمت شما هستیم. با ما همراه باشید.
چرا دچار افسردگی زمستانی میشویم؟ راههای پیشگیری از افسردگی زمستانی چیست؟ در اینجا با مقالهای درباره سلامت روان در افراد در خدمت شما هستیم. با ما همراه باشید. افسردگی زمستانی امری طبیعی در ادامه به بررسی این موضوع میپردازیم. زمان ابتلا به این بیماری دو هفته میباشد که شاید برای شما عجیب باشد که در طول دو هفته به این عارضه دچار شوید. افسردگی زمستانی نمونهای از افسردگی فصلی است که از پائیز شروع شده و تا اواخر زمستان ادامه دارد. برای درمان هر بیماری بهترین کار دانستن نشانه هایش است و هرچه فرد زودتر به وجود بیماری در خود پی ببرد احتمال درمان سریعتر و بهتر آن نیز بالاتر میرود.
نشانههای افسردگی زمستانی عبارتند از: * تمایل به خوابیدن درست مثل موجوداتی که به خواب زمستانی میروند، افسردههای زمستانی هم دلشان نمیخواهد از رختخواب بلند شوند. * تحریک پذیری عصبی افسردگان زمستانی زودتر میرنجند و زودتر هم از کوره در میروند. * حس خستگی احساس کوفتگی و خستگی بی دلیل و بدون کار زیاد هم سراغ افسردگان زمستانی میآید. * غمگین بودن اکثر بیماریهای افسردگی علتی اصلی شان غم و اندوه است و اغلب ساعات روز فرد را دربر میگیرد. البته این احساس غمگینی با آن احساس غمی که گاهی وقتها سراغ همه میآید فرق دارد و خیلی شدیدتر است. * اختلال در تمرکز افسردههای زمستانی فقط جسم به هم ریخته ندارند، بلکه آنها نمیتوانند ذهنشان را مثل گذشته مرتب کنند و روی موضوعی تمرکز کنند. * زیاد شدن اشتها در خیلی از افسردگی ها، اشتهای آدم کم میشود، اما در افسردگی
زمستانی، اشتها زیاد میشود؛ مخصوصا میل به خوردن غذاهای شیرین و کربوهیدراتی؛ که این غذاها باعث افزایش چشمگیر وزن میشود. راههای فرار از افسردگی زمستانی افسردگی زمستانی، یک بیماری شاعرانه (!) است که با کم شدن نور هوا دامن بعضیها را میگیرد. اصلا فارغ از همه حرفهای روانشناسانه انگار یک ربط عجیبی بین «پاییز» و «اندوه» وجود دارد. یک بار دیگر ترانههای معروف خزانی را توی ذهنتان مرورکنید. اصلا فارغ از همه حرفهای روانشناسانه انگار یک ربط عجیبی بین «پاییز» و «اندوه» وجود دارد. یک بار دیگر ترانههای معروف خزانی را توی ذهنتان مرورکنید. از «شد خزان گلشن آشنایی» گرفته که از پاییز به عنوان استعاره استفاده کرده تا «از آن شب سرد پاییز، آهنگ سفر کردی» زنده یاد ایرج بسطامی که در آن پاییز لوکیشن (!) اندوه است و اتفاقا این شبها به خاطر قرار داشتن در همین لوکیشن همه شبکههای رادیویی فرت و فرت پخشش میکنند و فکر هم نمیکنند که این ترانه چقدر غمگین است. حالا ما بیشتر گیر میدهیم به برگ ریزان طوری پاییز و حال درختها و اینها، آن طرف آبیها بیشتر به «کم نور» بودن پاییز گیر میدهند واین اندوه را با آن
«تاریکی» نشان میدهند. «تاریکی» و نبودن نور، همیشه استعاره چیزهای غمناک ترند. سوزان سانتاگ یک جمله معروف دارد که ما آن را کرده ایم عنوان همین صفحه، وقتی از بیماریهای رواشناختی مینویسیم: «بیماری، طرف تاریک وجود است». خلاصه اینکه این دفعه میخواهیم درباره ربط «فصل»ها و «حال آدمیزاد» حرف بزنیم به این بهانه که حالا پاییز است و طبق آنچه که در همه متنهای معتبر روانپزشکی آمده آن نشانههایی که به افسردگی زمستان معروف است در پاییز شروع میشود. شواهد این مدعا را هم احتمالا در دور و بریهای تان یا با مراجعه به ذهن خودتان دیده اید، ندیده اید؟ خب! خوش به حالتان! ما که بخیل نیستیم. اگر این جور است، این صفحه را به عنوان یک صفحه علمی «دانستنیها» طور بخوانید! به رسم منطقیون معتقدم و البته متاخر. بیایید قبل از اینکه در مورد رابطه افسردگی و فصل پاییز حرف بزنیم، تکلیفمان را با این کلمه «افسردگی» معلوم کنیم. چون که ته تهش افسردگی زمستانی هم یکی از انواع افسردگی است دیگر. از آسمان و با بارانهای خزانی که یکهویی نیفتاده توی طبقه بندیهای روانپزشکی. مخصوصا این روزها ملت فرت و فرت به همدیگر و به خودشان برچسب «دپرس» بودن
میزنند. این کلمه «دپ» زدن و «دپرس» بودن که نقل دهان من وشماست، تخلیص شده جوانانه وار همان «دپرسیون» فرانسویها و «دپرشن» انگلیسی هاست که دقیقا یعنی «افسردگی»، اما آیا ما همین قدر که به خودمان برچسب میزنیم افسرده ایم؟ افسردگی چه شکلی است؟ انگلیسیها یک واژه دارند به عنوان «بلوز» که حتما یک ربطی به آن سبک موسیقی شان هم دارد. این «بلوز» یک درجه از اندوه قبل ا. زافسردگی است؛ یعنی آنها به غمگینیهای عصر یکشنبه شان که مال ما میشود غمگینی عصر جمعه، نمیگویند دپرشن یا افسردگی. میگویند غمگینی. حالا این تدقیق (!) زبانشناسانه و روانشناسانه برای این بود که بدانید خیلی وقتها که ما به خودمان برچسب افسردگی میزنیم، در واقع دچار بلوز یا همان اندوه شده ایم. افسردگی یک بیماری روانپزشکی است، نه یک اندوه ساده حتی عمیق. حالا همه اینها را که میگویم، گمان برتان ندارد که افسردگی چیز عجیب و غریبی است که فقط عده خاصی به آن مبتلا میشوند. نه. همانطورکه شاید شما هم شنیده باشید افسردگی «سرماخوردگی» بیماریهای روانی است. یعنی به همان نسبت که در بیماریهای جسمی ممکن است شما بیشتر به سرماخوردگی مبتلا شوید، در
بیماریهای روانی هم احتمالا مبتلا شدن به افسردگی از همه بیشتر است. اما وقتی که صحبت از یک نوع خاص از افسردگی یعنی افسردگی فصلی میشود. تعداد مبتلایان کمتر و کمتر میشود. اولین چیزی که شما باید در مورد افسردگی و بیماریهای روانی بدانید، این است که وقتی نام یک بیماری، بیماری است که واقعا شما را از کار و زندنگی انداخته باشد. یعنی تاثیر واضحی در روند عادی زندگیتان گذاشته باشد. اگر سر کار میروید، در شغلتان، اگر محصل یا دانشجویید در نمره هایتان، اگر ازدواج کرده اید در رابطه با همسرتان، اگر هنوزمجردیدی در رابطه با خانواده، هم اتاقی یا هم خانههای تان مشکلی پیش میآید. البته اگر هنوز این تاثیر را ندیده اید و مشکلتان در سطح «مشکل» مانده و به «بیماری» نرسیده هم معنایش این نیست که نباید کاری کنید ودست روی دست بگذارید تا «بیماری بالقوه» تان به «بیماری بالفعل» تبدیل شود. یعنی شما هر وقت زودتر برای رفع مشکلتان دست بجنبانید، زودتر از به وجود آمدن بیماری پیشگیری کرده اید. دومین چیزی که در مورد افسردگی باید بدانید این است که باید زمان خاصی شما دچار نشانههای یک بیماری باشید تا بیمار به حساب بیایید. در مورد افسردگی این
زمان دو هفته است. البته کمی تصورش هم سخت و اندوهناک است که شما در مدت دو هفته، آن هم تقریبا هر روز و آن هم در بیشتر ساعات روز دچار نشانههای افسردگی باشیدودر اندوه خود غوطه ور باشید، اما افسردگی درست ودرمان دقیقا همین شکلی است. دارو گیاهی برای افسردگی فصلی سومین چیزی که باید در مورد افسردگی بدانید، این است که افسردگی «شدت» دارد. یعنی یکی در حد اینکه افسردگی چندتا مشکل کوچک در کارش و خانواده اش به وجود بیاورد افسرده میشود، یکی کار و زندگی اش فلج میشود و آن حس مشهور گیر افتادن در بین چند «سگ سیاه» را دارد و یکی که از همه شدیدتر است، میخواهد بزند زندگی خودش را تمام کند. حالا یا فکرش را دارد، یا فکرش را به نقشه تبدیل کرده یا حتی اقدام هم کرده و ناموفق بوده. چهارمین چیزی که در مورد افسردگی باید بدانید، این است که بعضی از افسردگیها خیلی اتوکشیده و بی هوا میآیند سراغ آدمیزاد و زمان خاصی هم برای جنابشان در نظر نمیگیرند، اما بعضی از افسردگیها وقت خاصی دارند؛ مثلا «ملال پیش قاعدگی» و «افسردگی بعد از زایمان» برای خانمها و «افسردگی فصلی» برای همه. نشانههای افسردگی زمستانه خب
حالا که به رسم منطقیون از کل به جزء آمدیم و از افسردگی رسیدیم به افسردگی با الگوی خاص و از آنجا هم رسیدیم به افسردگی فصلی، وقت روکردن نشانههای این افسردگی فصلی است. انگلیسی زبانها به افسردگی فصلی به اختصار میگویند SAD. خود کلمه SAD که اگر با حروف کوچک بنویسیمش یعنی غمگین، بیشتر آدم را غمگین میکند. منطقیون از اتاق فرمان اشاره میکنند که از منطق خودمان خارج نشویم. این افسردگی فصلی، بیشتر در فصلهای کم نور سال یعنی پاییز و زمستان خودش را نشان میدهد و، چون که پرش در زمستان است و کمش در پاییز به افسردگی زمستانه مشهور شده است وگرنه اگر بخواهد بیخ گلوی ذهنتان را بگیرد، دقیقا همین روزهای پاییز شروعش است، مخصوصا روزهای ابریتر و تاریک تر. ۱- اندوه: همه انواع افسردگی، یک نشانه مهم و مرکزی دارند؛ احساس غمگینی و پوچی در اکثر ساعات روز. همانطور که گفتیم این احساس غمگینی، با آن احساس غمگینی که گاه و بیگاه سراغ همه ما میآید فرق دارد و خیلی شدیدتر است. ۲- اشتهای زیاد: در خیلی از افسردگیها اشتهای آدم کم میشود، اما در افسردگی زمستانه اشتها زیاد میشود؛ مخصوصا به چیزهای شیرین پر از کربوهیدرات. ۳- افزایش وزن: وقتی
آدم هلف هلف شیرینی میخورد، معلوم است که چاق میشود دیگر. ۴- احساس خستگی: احساس کوفتگی بی دلیل و بدون کار یدی زیاد هم سراغ افسردگان زمستانی میآید. ۵- تمایل به خوابیدن: درست مثل موجوداتی که به خواب زمستانی میروند، افسردههای زمستانی هم دلشان نمیخواهد از رختخواب بلند شوند. ۶- اختلال در تمرکز: افسردههای زمستانی فقط جسم به هم ریختهای ندارند، آنها نمیتوانند ذهنشان را مثل گذشته مرتب کنند و روی موضوعی تمرکز کنند. ۷- تحریک پذیری عصبی: افسردگان زمستانی زودتر میرنجند وزودتر هم از کوره در میروند. افسردگی زمستانی از کجا میآید؟ قضیه دلیلهایی که متخصصان رشتههای مختلف برای افسردگی زمستانی رو میکنند، هم مثل قضیه آن داستان مولاناست که سه نفر به سه زبان مختلف انگور میخواستند و هر سه در واقع یک چیز را طلب میکردند. هم آنهایی که برون را دیده اند و میگویند در عرضهای بالای جغرافیایی این افسردگی بیشتر است و خداد به داد مردم کشورهای اسکاندیناوی برسد، هم آنهایی که درون را دیده اند ودست گذاشته اند روییک هورمون بیچاره به نام ملاتونین و هم روانشناسهای تکاملی که زمان را دیده اند و ریشه را در سبک
زنندگی جدهای ما دیده اند در واقع دارند یک چیز را به زبانهای مختلف میگویند. حالا ما مجبوریم اینها را با هم قاطی کنیم و از اول شروع کنیم. روانشناسهای تکاملی میگوینداول اول اولش افسردگی زمستانی اصلا افسردگی نبود. ملت آن وقتها تابستان و بهار کار میکردند ودر فصلهای سرد سال استراحت میکردندوتجدید نیرو. به زبان خودشان، آنهایی که در پاییز و زمستان در دل غارها استراحت میکردند، احتمال بقای بیشتری داشتند و بنابراین یک ژنهایی در باقی ماندگان نسل به نسل منتقل شد که بدن را وادار میکرد تا در فصلهای کم نور سال به وجود میآید خسته خسته شود ودلش نخواهد از رختخواب بیرون بیاید. این ژنهای احمق هم دیگر حالی شان نیست که الان دیگر سبک زندگیها عوض شده و آدمها لازم نیست دل به سرما بزنند وبرای زن و بچه بروند شکار کنند و در راه سرما بمیرند. حالا دیگر وسایل گرمایشی هست و شغلهای فکری تخصصی و سبک زندگی متفاوت. آنها این را نمیفهمند. آنها دلشان میخواهد وقتی که پاییز و زمستان شد خسته شوند! خلاصه اینکه روانشناسهای تکاملی میگویند ما اندوه پاییزی مان را همین قدر احمقانه از اجدادمان به ارث برده ایم. از اینجای داستان به
بعد را عصب شناسها ادامه میدهند. آنها میگویند یک هورمون به نام ملاتونین وجود دارد که به کم شدن نور حساس است. این هورمون وقتی ترشح میشودکه نور کم میشود و وظیفه اش این است که ما را خسته و خواب آلود کند. اصلا برای همین است که ما در تاریکی بهتر خوابمان میبرد. حالا این هورمون بلانسبت احمق، وقتی که پاییز و زمستان میشود و ما در روزهای کوتاه، قدم به خیابانهای کم نور ابری میگذاریم هی ترشح میشود و هی ما را خسته میکند. اختلاف ترشح ملاتونین در تابستان و زمستان در خانمها بیشتر از آقایان است و برای همین خانمها بیشتر به افسردگی زمستانی مبتلا میشوند. آن هم خانمهای جوان ۲۰ تا ۳۰ ساله که خوانندههای اصلی همشهری جوانند. این وسط یک خرده روایت هم وجود دارد که احتمالا هواشناسان آن را داد میزنند که این اتفاق در عرضهای بالای جغرافیایی بیشتر میافتد؛ یعنی هر چه که شما به قطب شمال بیشتر نزدیک باشید و نور زندگیتان کمتر باشد، بیشتر احتمال دارد که به افسردگی زمستانی مبتلا شوید. ترجمه ایرانی اش این میشود که بروبچز مناطق کوهستانی ایران بیشتر حواسشان به خودشان باشد. تاریکی را بکش! قبل از هر چیز خدمتتان
عرض شود که شما فکر نکنید اگر در زمستان یا پاییز مبتلا به افسردگی شدید، حتما افسردگی زمستانی دارید و به آب و هوا ربط دارد و اینها. نه، ممکن است شما همان افسردگی اتوکشیده را گرفته باشید و باید تشریف ببرید پیش روانشناس و ریشه هایش را دربیاورید و درمانش کنید. البته برای افسردگی زمستانی هم بهترین راه مراجعه به متخصص است و درمان تحت نظر. این طرف آب را بعید میدانم، اما آن طرف آب یک روش دقیق وجود دارد به نام «نوردرمانی» که ملت افسرده را در یک ساعات دقیق مینشانند روبروی یکسری منابع نوری با شدت دقیق و این را چندین روز تکرار میکنند تا ملت حالشان خوب شود. حالا که این روش در ایران به احتمال زیاد نیست شما خودتان «خود نور درمانی» کنید، چطوری؟ ۱- پردهها را بکشید همان روزهای انگشت شماری که اول صبح بیدار میشوید، اولین کاری که میکنید این باشد که پرده را بکشید تا همان نور کم رمق بیرون هم بیاید داخل و فضای خانه را عوض کند. هر چه نور خانه تان بیشتر باشد، شما کمتر افسرده میشوید. گاهی هم بی خیال قبض برق شوید و لااقل صبحها و غروبها نور خانه را بیشتر کنید. مطمئن باشید پولش با سر حال بودنتان و بیشتر کار کردنتان جبران
میشود. ۲- بزنید بیرون به هر حال در روزهای پاییز و زمستان نور بیرون در روز بیشتر از نور داخل خانه است. پس لطفا از خانه بزنید بیرون و زیر آفتاب زمستانی که پشت ابرها قایم شده و به زورخودش را به شما میرساند قدم بزنید. ۳- سفر کنید خوبی اش این است که ما در یک کشور نیمه بیابانی زندگی میکنیم و حتی در زمستان تا دلتان بخواهد در مناطق کویری و جنوب کشورمان آفتاب پهن است روی زمین. مسافرت پاییزه و زمستانه را بگذارید توی برنامه تان و اگر در شهرهای کم نورزمستانی زندگی میکنید حتما مقصدتان جنوب یا کویر باشد. البته قبلش آب و هوا را یک چک بکنیدتا باهوای ابری قشم روبرو نشوید! منبع: ایران بانو