حواشی سومین روز جشنواره فیلم فجر + تصاویر
در هنگام نمایش فیلم «آبادان یازده ۶۰» مسعود فراستی، منتقد برنامه «هفت» در ردیف عوامل فیلم نشست و وسط فیلم با صدای خروپفش لحظاتی برای اطرافیان ایجاد مزاحمت کرد.
به گزارش خبرنگار شمانیوز و به نقل از تسنیم : سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر از 12 بهمن 1398 رسما کلید خورد. در روز سوم به غیر از فیلمهای مستند و کوتاه سه فیلم «ابر بارانش گرفته» ساخته مجید برزگر، «روز صفر» از سعید ملکان و «آبادان یازده 60» به کارگردانی مهرداد خوشبخت در سینمای رسانه (پردیس ملت) بر روی پرده نقرهای سینما به نمایش درآمد.
فراستی: اگه بد باشه فحش میدم
در هنگام نمایش فیلم «آبادان یازده 60» مسعود فراستی، منتقد برنامه «هفت» در ردیف عوامل فیلم نشست و با صدای خرو پفش لحظاتی برای اطرافیان ایجاد مزاحمت کرد. او هنگامی که در جایش مستقر شد به یکی از عوامل گفت: «اگه فیلم بدی باشه با صدای بلند فحش میدم.» چند ثانیه بعد به عهدش عمل کرد و گفت: «چه پلان بدی!» وی در ادامه افزود: «پلان دومی از اولی بدتر». چند دقیقه بعد نگران مسعود خان فراستی شدیم؛ چون دیدیم صدایی از او درنمیآید. وقتی سربرگرداندیم دیدیم روی صندلی لم داده و در خوابی عمیق فرو رفته است. در این لحظات او با صدای خر و پفش داشت اعتراض خودش را به فیلم نشان میداد. پس از آنکه خستگیاش رخت بربست، تماشای فیلم را نصفه و نیمه رها کرد و از سالن زد بیرون.
یک فیلم رادیویی با سخنرانیهای فراوان
مهرداد خوشبخت کارگردان فیلم «آبادان یازده 60» در «به وقت شام» با «ابراهیم حاتمیکیا» به عنوان تدوینگر و کارگردان یونیت دوم همکاری داشتهاست. این همکاری باعث شد که قبل از تماشای فیلم انتظارمان از او که به عنوان کارگردان فیلمی «دفاع مقدسی» بالا برود. «آبادان یازده 60» اما با حفرههای روایتیاش حسابی نا امیدمان کرد. فیلم در پانزده دقیقه آخر و از زمانی که از لوکیشن بسته رادیو بیرون میآید، شکل و شمایل یک کار تصویری داستانی را پیدا میکند. یعنی دقیقا از زمانی که عوامل رادیو برای اصلاح مشکل فنی قطع ارتباط سراغ کابلهای پاره شده میروند. آنجاست که عناصری تحت عنوان «کشمکش»، «تعلیق» و «غافلگیری» معنا پیدا میکند. تا پیش از آن چند نفر آدمی شبیه به هم در محیط بسته رادیو مشغول حرف زدن و چایی ریختن و آب دادن به گلها و سخنرانی هستند و کار مفیدی انجام نمیدهد. در 90 درصد طول و عرض قصه، کارگردان همچون یک رادیو برایمان سخنرانی میکند و چیزی را نشانمان نمیدهد. میشنویم که دشمن دارد نزدیک میشود و در حال تصرف شهر است و از آن طرف مردم هم در حال مقاومت هستند؛ ولی هیچ صحنه تاثیرگذاری از این درگیری گسترده را نمیبینیم.
واقعا رادیو مهم بود؟
فیلمنامه حتی نمیتواند اهمیت دراماتیک برپا ماندن رادیو در شرایط جنگی را توضیح دهد. «رادیو ملی نفت» قرار است فرمان انفجار پلهای حیاتی را در قالب یک پیام رمزدار منتشر کند؛ ولی در اجرای همین ماموریت هم ناکام میماند. پس واقعا رادیو در آن شرایط حساس چه نقشی داشت که عواملش این قدر اصرار بر پخش برنامه داشتند؟
چندین پیام از رادیو منتشر میشود. ولی خبری از بازخورد و واکنش مردمی که مخاطب این پیامها هستند نیست. مشخص نمیشود که این رادیو چند نفر مخاطب دارد و هر پیامش چه تاثیر مثبت یا منفی بر روی شنونده داشته است.
در انتها روایت «آبادان یازده 60» تاکید میکند که خبر رادیو مبنی بر سقوط شهر باعث شده مردم مقاومت کنند. آیا اگر این پیام رادیویی نبود مردم از سقوط شهر مطلع نمیشدند؟ آن هم در شرایطی که خطر حضور دشمن بعثی را در بیخ گوش خودشان حس میکنند. پس در نتیجه کارگردان نتوانسته انگیزه آدمهایی را که «رادیو ملی نفت» را با چنگ و دندان زنده نگه داشتهاند تشریح کند.
درباره تاثیرگذاری رسانه رادیو در شرایط بحرانی جنگ هیچ شکی نیست. مساله این است که این فیلم نمیتواند این تاثیر را به درستی منعکس کند.
شخصیت مرد ارمنی قلابی بود!
در نشست خبری فیلم، مشخص شد که خیلی از اتفاقات و شخصیتها زاییده تخیل نویسنده و کارگردان هستند و چندان مبنای واقعی ندارند. مثلا کارگردان اعتراف کرد که شخصیت مرد ارمنی را خودش وارد قصه کرده و چنین فردی در رادیو حضور نداشته است.
واکنش تهیهکننده فیلم به یکی از سوالات هم جالب بود. او خیلی رک و بدون تعارف گفت که دوست ندارم هزینه تولید فیلم را اعلام کنم!
یک قرص آرامش بخش وسط جنگ اعصاب
«ابر بارانش گرفته» ساخته مجید برزگر که در سومین روز جشنواره اکران شد، حکم یک قرص آرامشبخش را برای منتقدان داشت. وسط آن همه فیلم اکشن و بزن بزن و آن همه داد و فریاد و انتقام و ناموسپرستی میتوانستی غرق رویاهای پرستار خیالپرداز فیلم شوی و در کنارش از تماشای قابهای سبز و خرم لذت ببری.
فیلم قابلیت پخش در گروه «هنر و تجربه» را دارد و برای مخاطبان خاص میتواند جذاب باشد. اثری متعلق به سینمای «ضد قصه» که اصلیترین مشخصهاش در فرم، نماهای ثابت و بدون تحرک و ضرباهنگ بسیار کند است.
«ابر بارانش گرفته» از اهمیت جادویی زندگی میگوید و انسانهایی که طعم لذتبخش آن را چشیدهاند. از نظر خانم پرستار کسانی که معنایی برای زندگی خود یافتهاند حق حیات را دارند و دیگران نباید بیهوده وقتشان را در این دنیا تلف کنند. از طرف دیگر این اثر ادای دینی میکند به پرستارانی که خودشان را وقف حرفهشان کردهاند. قهرمان داستان به عنوان یک پرستار گاه به حدی به زندگی شخصی بیماران نزدیک میشد که اعتراض اطرافیان را در پی داشت. سکانس پایانی که در آن پرستار شمایلی از نهنگ صورتی را در آب میبیند اشاره به این نکته دارد که او با روح و روان پیرمرد بیمار همزادپنداری میکند.
«ابر بارانش گرفته» برای اکران مجدد نیاز به تدوینی دوباره دارد تا ضرباهنگی بهتر و روانتر پیدا کند. در نسخه فعلی بسیاری از دیالوگها اضافی و بیهوده هستند و صرفا زمان سکانسها را طولانی کردهاند.
شخصیتپردازی هالیوودی «روز صفر»
«روز صفر» ساخته سعید ملکان را میتوان فصل دوم فیلم «شبی که ماه کامل شد» دانست. در آنجا به نرگس آبیار انتقاد شد که چرا عملیات دستگیری «عبدالمالک ریگی» را نشان نداده است. حالا یک کارگردان دیگر آن فیلم را تکمیل کرده و نشان داده که دستگیری ریگی در آسمان توسط سربازان گمنام وزارت اطلاعات ایران چه فرایندی داشته است. فیلم در ژانر جاسوسی- امنیتی ساخته شده است. ژانری که تاریخ سینمای ایران در آن حرف زیادی برای گفتن ندارد. «روز صفر» در خلق چهرهای غیرکلیشهای از یک مامور امنیتی موفق عمل کرده است. این بار با ماموری سمج، فعال و همه فنحریف با بازی «امیر جدیدی» طرف هستیم که یک «نابغه امنیتی» است. روایت فیلم اگر بر روی جنبههای جاسوسی داستان بیشتر متمرکز میشد و کمتر به سمت خلق صحنههای اکشن میرفت موفقتر بود. فیلمنامه درباره جزییات دستگیری «ریگی» اطلاعات جدیدی عرضه نمیکند. جز آن که در دستگیری او یک دلال زن نقش داشته و محل قرارش با مقام آمریکایی را لو داده است. بقیه اطلاعات چیزی است که با یک جستجوی ساده در «ویکیپدیا» میتوان به آن دست یافت. علاوه بر این فیلمنامه از ناحیه دیالوگهای شعاری و احساسی ضربه خورده است. مثلا آن دیالوگهای امیر جدیدی درباره گاز گرفتن کتف و شلیک به آدم داخل سطل آشغال هم کاملا قابل حذف هستند.
کارگردان در اجرای شخصیت مامور امنیتی نیمنگاهی به سینمای هالیوود داشته است. او یک شخصیت سوپرمن را خلق کرده که یک تنه مسوولیت ماجرا را به عهده میگیرد. خودش دشمن را شناسایی و تعقیب میکند، هواپیما را مینشاند و عوامل مزاحم را هم حذف میکند. مسلما تصمیم حساسی در این ابعاد با همفکری شورای امنیت ملی و نهادهای فرادستی گرفته شده و در آن اراده فرد دخیل نبوده است. اما در روایت «روز صفر» با کنشهای یک شخص و نه یک گروه به عنوان همه کاره ماجرا همراه میشویم.
انتقاد تند از فیلم «مردن در آب مطهر»
عدهای از منتقدان در سینماهای دیگر مثل پردیس «چارسو» فیلم میبینند و موضعگیریشان با افق پردیس ملت تفاوت دارد. مثلا دیروز خبر رسید که «کیوان کثیریان» به شدت به برادران محمودی بابت فیلم «مردن در آب مطهر» تاخته است. در حالی که این فیلم هنوز در پردیس ملت اکران نشده است. کثیریان خطاب به فیلمسازان این اثر نوشته است: ما به اندازهای که شما در فیلمتان نشان میدهید مردم درب و داغان و وحشی و نامرد و بیصفت و کلاهبردار و ظالم و اینهایی نیستیم.
رفت و برگشت با اعمال شاقه
امسال بر خلاف سال گذشته خبری از تخفیف تاکسیهای اینترنتی و سرویس رفت و برگشت نیست. برخی از خبرنگاران باید چند برابر پول حقالتحریری که میگیرند خرج کنند تا خودشان را به پردیس ملت برسانند و آخر شب هم به منزل برگردند. احتمالا مسوولان جشنواره خواستهاند با این کار عشاق واقعی هنر هفتم را شناسایی کنند.
السیدی خوابمانده طبقه مثبت دو
در فضای فودکورت چند السیدی بزرگ مستقر کردهاند که وظیفهشان پخش زنده جلسه پرسش و پاسخ است. در سه روز گذشته این تلویزیونهای غول پیکر یا صدا نداشتند یا تصویر. بعضی وقتها هم صدا و تصویر کلا قطع میشود! خلاصه اگر کسی خیال کرده که در حین غذا خوردن میتواند نشستها را هم دنبال کند، پاک در اشتباه است. چند بار نفر بغل دستی من با صدای بلند گفت: «این تلویزیون رو اگه کسی نمیبینه خاموشش کنین!»
در روز سوم مسوولان جشنواره خلاقیت را به اوج رساندند و همزمان با نشستهای پرسش و پاسخ، جلسات روز دوم را پخش کردند. جالب آنکه همان تصاویر عقبمانده و تاخیری هم مشکل صدا و تصویر داشتند!
*احسان رحیمزاده