نگاهی به اظهارات ضد آمریکایی اصغر فرهادی
انقلاب ایران را نباید با انقلابهای کمونیستی معاصرش مقایسه کرد.
سینمای اروپا علناً و رسماً در مقابل سینمای آمریکا قرار دارد و اینها، دو نوع تفکر عمده سینمایی هستند. در آمریکا سینما بعد از اسلحهسازی، دومین صنعت پول ساز این کشور است و تک تک ستارههای هالیوود را در تمام دنیا میشناسد. اما فیلمسازی اروپا از این لحاظ قوت چندانی ندارد و ترجیح داده که لااقل عنوان سینمای روشنفکری را در ید خودش نگه دارد. البته این در حالی است که بزرگترین سینمای مستقل دنیا هم امروز در همان آمریکا فعالیت میکند و از دامن آن بزرگانی مثل کوئنتین تارانتینو هم به میدان حرفهای فیلمسازی وارد شدهاند. چند روز قبل در نشستی که برای تجلیل از اصغر فرهادی در خانه سینما برگزار شد، این کارگردان شناخته شده کشورمان حرفهایی زد که یکی از بخشهای آن این بود [می گویند چرا مثل سینمای آمریکا نیستیم. اگر قرار بود سینما مسیر سینمای آمریکا را برود، پس چرا انقلاب کردید؟! شعار غربستیزی میدهیم و بعد به دنبال سینمای آمریکا هستیم] ایشان میپرسد [اگر قرار بود سینما مسیر سینمای آمریکا را برود، پس چرا انقلاب کردید؟] میشود به سادگی در پاسخ به این سؤال گفت؛ این هم مسلم است که انقلاب نکردیم تا مسیر سینمای اروپا را برویم. آقای فرهادی به این هم اعتراض میکند که [شعار غرب ستیزی می دهیم و بعد به دنبال سینمای آمریکا هستیم] و میشود در این رابطه از ایشان پرسید آیا اروپا جزو غرب نیست؟ و آیا شما که در ادامهی صحبتها از پیرویتان نسبت به سینمای گدار (فرانسوی) و فلینی (ایتالیایی) حرف میزنید، طرفدار غربستیزی هستید یا شیفته سینمای اروپا؟ البته آنچه که فرهادی به آن علاقه دارد، عنصر محترمی است و سلیقه ایشان هم قابل درک، اما الگوبرداری از سینمای آمریکا به معنی پیروی از پیامهای امپریالیستی آن نیست، بلکه مقصود، فرم و روش کاری است که هالیوودیها پی گرفتند و موفقیتهایی هم برایشان در پی داشت. و اما نکته آخر اینکه انقلاب ایران را نباید با انقلابهای کمونیستی معاصرش مقایسه کرد. در قرن بیستم، صد و اندی انقلاب کمونیستی به وقوع پیوست و طبیعی است که توقع برود در هر کشوری که طی آن بازه زمانی چند رژیم داشته، هنر چپگرای ضد هالیوود هم پر و بال بگیرد اما اگر کسی کوچکترین اطلاعی از شاخصههای انقلاب اسلامی ایران داشته باشد - که آقای فرهادی دارند - توقع رویکردهای چپگرایانه را از نظامی که بر اثر آن تغییر سیاسی برآمده، نخواهد داشت. بر اساس یک موضع منطقی در واکنش به صحبتهای آقای فرهادی میشود گفت؛ سینمای روشنفکری هم باید به روند خودش ادامه بدهد و این حقی است که علاقهمندان چنین هنری میتوانند مطالبهاش کنند اما تبدیل شدن این نوع فیلمسازی به جریان قالب و اصلی در سینمای یک کشور، قطعاً عامل ورشکستگی خواهد شد؛ یعنی اتفاقی که برای سینمای کشورهایی مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا و... افتاده است و ایران هم امروز دچار آن شده است.