حتی سریالهای موردعلاقه مردم هم تغییر کرده است!
گلستانی: « از طرفی وقتی فشارهای اجتماعی وجود دارد و از جهت دیگر تغییر نسل و دیدگاهی است که به وجود آمده است. حتی سریالهای موردعلاقه مردم هم تغییر کرده است!»
به گزارش شما نیوز ، نمایش «عکس خانوادگی» نوشته محمود استادمحمد و با کارگردانی رضا بهرامی از بیستم خردادماه ساعت ۲۰ در تماشاخانه سنگلج روی صحنه رفته است. «عکس خانوادگی» روایت زندگی زنی تنهاست که با مشکلات زیادی مواجه بوده است و همین مشکلات سبب ایجاد مسائلی در حال شده است. به بهانه این اجرا با رضا بهرامی؛ طراح و کارگردان نمایش، پرستو گلستانی، مهران امامبخش و امیر عدلپرور؛ بازیگران، الهام شعبانی؛ طراح لباس و کهبد تاراج؛ مشاور کارگردان «عکس خانوادگی» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
معمولا گروه شما نمایشنامههایی را روی صحنه میبرد که توسط خود اعضای گروه نوشته شدهاند، چه شد که سراغ نمایشنامه «عکس خانوادگی» رفتید؟
رضا بهرامی: کهبد تاراج به من گفت که دو نمایشنامه «گل یاس» و «عکس خانوادگی» اثر محمود استادمحمد بهتازگی منتشر شده است و او متن «عکس خانوادگی» را بسیار دوست داشت. از سویی دیگر مسائل اجتماعی برای گروه ما بسیار اهمیت دارد. وقتی متن را خواندم، آن را جذاب دانستم. نگاهی که در این نمایشنامه به این قشر از زنها وجود دارد برای من بسیار جذاب بود. چون در جامعه امروز ما، زنان روسپی کم نیستند. البته در جریان اجراها به این نتیجه رسیدم که این مسئله برای قشر جدید جامعه ما بیمعنی است اما حس میکنم در دهههای گذشته یعنی دهه چهل، پنجاه و حتی شصت، این مسئله بسیار مهم بود و برای آن نسل هنوز هم این قضیه برایشان مهم است. زنی که به خاطر مشکلاتی که دارد، بدنفروشی میکند، آدمهایی که با دیدگاههای خود، این زنان را قضاوت میکنند. نسل جدید، نسلی است که بسیاری از آدمها با ترس و نگرانی به آنها نگاه میکنند. این نسل با وقفه به اتفاقها نگاه میکند و این مسئله، خطرناک است. درحالیکه نسل قدیم، به این قضیه بهعنوان معضل نگاه میکردند.
کهبد تاراج: رضا بهرامی تمایل داشت نمایشنامهای از محمود استادمحمد اجرا کند. وقتی از محمود استادمحمد صحبت میشود، همه به یاد «مرگ آسیدکاظم» و «شب بیستویکم» میافتند. البته در ابتدا «شب بیستویکم» را پیشنهاد دادیم چون این نمایشنامه هم موضوع روز است؛ اما شورای سنگلج قبول نکرد. به این دلیل بهسراغ «عکس خانوادگی» رفتیم که اثری مینیمال است که تاکنون چندان کسی بهسراغ آن نرفته است. زمانیکه این نمایشنامه را به رضا بهرامی پیشنهاد دادم، او هم استقبال کرد. محمود استادمحمد روی نکاتی دست گذاشته است که موضوع امروز ما هم هست و ممکن است پنجاه سال دیگر هم با این مسائل روبهرو باشیم. محمود استادمحمد بسیار تیزهوشانه این متن را نوشته است و برخی معتقد هستند بر اساس داستان سعید حنایی نوشته شده است اما من چندان مطمئن نیستم. این متن بسیار جسور است. همه تماشاخانه سنگلج است را بهعنوان مکانی برای اجرای نمایشهای آیینیسنتی و یا شادیآور میشناسند متن برخلاف جریان کاری این تماشاخانه و میتوان این اتفاق را به فال نیک گرفت. اگر با همین رویه سنگلج پیش رود میتوان امیدوار بود آثار آوانگاردتری هم در این سالن اجرا شوند.
امیر عدلپرور: کلیت این نمایش یک مشکل اجتماعی را نشان میدهد که در جامعه ما بسیار زیاد شده است و همچنان بیشتر و بیشتر میشود. متاسفانه نگاهی که جامعه ما به این زنان دارد، نگاهی بد و کثیف است و باید این نگاه عوض شود. این زن به خاطر مشکلی که برای شوهرش بهوجود آمده است به این راه کشیده شده است و شاید اگر کمکی به او میشد، دیگر این کار را نمیکرد اما متاسفانه این اتفاق نمیافتد.
الهام شعبانی: خوشحال هستم که این متن بالاخره اجرا شد و مطمئن هستم محمود استادمحمد فکر میکرد این متن اجرا نخواهد شد همانطور که اجازه اجرا به خود او را نداده بودند. این مسئله، داستان امروز و دیروز نیست، از گذشته وجود داشته است، امروز با این مسئله مواجهیم و در آینده هم شاهد این اتفاقها خواهیم بود. در آن دوران چون اینترنت نبود، مردم اطلاع چندانی نداشتند اما امروز قابل کتمان نیست. معتقد هستم رضا بهرامی در این نمایش یکسری از دغدغههای اجتماعیای که درست هستند را بیان کرده است.
هر سه شخصیت نمایش وجوه متفاوت و حتی متناقضی را از خود نشان میدهند؛ شخصیت زن نمایش، در ابتدا اغواگر است اما درنهایت شاهد شکستن شخصیت هستیم که در بخشهایی کاملا کودکانه رفتار میکند و از آن شخصیت مفتونکننده کاملا فاصله میگیرد. مرد داستان هم در ابتدا شخصیتی بازیگوش دارد اما درنهایت به وحشیگری بیحدوحصری میرسد. پسر نمایش هم با ضربهای که گره اصلی نمایش است، بهخود میآید و تغییر شخصیت او منطقیتر از سایر شخصیتها محسوب میشود. چگونه در این مدتزمان اندک، این تغییر شخصیتها را بهگونهای پیش بردید که برای مخاطب قابلباور باشد؟
رضا بهرامی: باید بهمرور آرایش این شخصیت فتانهوار از بین میرفت و به درون شخصیت میرسیدیم که از درد خود و از اجباری که او را به این شرایط رسانده است، بگوید. این زن برای امرارمعاش ناچار به روسپیگری است. خوشبختانه پرستو گلستانی هم خودش این متن را نمایشنامهخوانی کرده بود و هم در اجرایی که قرار بود با کارگردانی محمود استادمحمد اجرا شود، حضور داشت و تمرین کرده بود. درنتیجه او این شخصیت را تحلیل کرده بود و درواقع نقش را مال خود کرده بود. تنها نکتهای که برای من مهم بود این است که شخصیت در شرایطی قرار بگیرد که بهمرور لایههای شخصیت مشخص شود. احساس میکنم این افراد شخصیتهای چندلایهتری دارند چون ناچار هستند با آدمهای بسیار متفاوتی همراه شوند و باید از ترفندهای متفاوتی استفاده کنند. به همین دلیل سعی کردیم در قالب بازیای که میان زن و مرد داستان در ابتدای نمایش صورت میگیرد، یکی از لایههای زن را بیرون بکشیم و ترفندی را در نظر بگیریم که در میانههای نمایش اشک تمساح بریزد تا خودش را نجات دهد و درنهایت در پایان نمایش شاهد هستیم که ذات اصلی خود را نشان میدهد و زندگی خود شرایطی که او را به این راه کشانده است را واگویه میکند.
پرستو گلستانی: بهغیراز ساختار دراماتیک متن که بسیار موجز است و باید در کوتاهترین زمان این تغییر را در سراسر نمایش ببینیم، باید توجه کنیم که این زن قربانی شرایط اجتماعیای است که برای او بهوجود آمده است. شاید اگر شرایط شکل دیگری بود، این اتفاقها نمیافتاد. او حتی در مونولوگ آخر خود میگوید: «اگر مرا میدیدید، این اتفاق نمیافتاد!» در همین دوران هم اگر مسئولان و افرادی که از جایگاهی برخوردار هستند که میتوانند به دیگران کمک کنند، در زمان مناسب این افراد را ببینند، شاید مسیر زندگی آنها تغییر کند. شما از کلمه کودکانه استفاده کردید که نکته جالبی بود اما من این رفتار را کودکانه نمیبینم؛ همانطور که محمود استادمحمد هم میگفت، من این وجه از شخصیت زن را معصومانه میبینم. همه آدمها چند بعد دارند و هیچکس تکبعدی نیست. شخصیتهای نمایش هم همین وضعیت را دارند، شرایطی که برای آنها بهوجود میآید و خط قصه به سمتوسویی میرود که بتوانید قربانی شدن این زن را ببینید. شاید اگر از زاویه دیگری به داستان نگاه کنیم؛ مرد هم با توجه به اعتقاداتش کار درستی را انجام میدهد یا رفتار پسر جوان هم با توجه به شرایطی که در آن قرار گرفته است، قابلدرک باشد. قضاوت واقعا برعهده تماشاگر است. ممکن است من بهعنوان پرستو گلستانی به آن دو مرد حق ندهم اما اگر از فضای نمایش بیرون بیاییم و به شرایط اجتماع رجوع کنیم، میبینیم افراد دیگری مسئول این اتفاق هستند.
الهام شعبانی: واقعا نقش سختی است چون زمان بسیار کوتاهی در اختیار دارد که مخاطب در برههای دلش برای او بسوزد، در بخش دیگر از او متنفر شود و در بخشی با او همدرد شوید! تنها یک بازیگر توانمند همچون پرستو گلستانی میتواند برنامهریزی کند تا در این مدتزمان کوتاه تمام این حسها را در مخاطب بهوجود آورد و او را به یک جای هدفمند برساند. البته برای تمام بازیگران دشوار بود اما پرستو گلستانی و مهران امامبخش کار دشوارتری در پیش داشتند.
کهبد تاراج: هر سه شخصیت نمایش، قربانی جامعه خودشان هستند؛ مرد داستان قربانی احساس و تعصب خودش است، پسر جوان قربانی شرایط امروزش باشد و زن داستان قربانی شرایط مالی خودش است. قهرمان و ضدقهرمانهای نمایش، سه قربانی هستند.
مهران امامبخش: اگر این درست باشد که محمود استادمحمد نگاهی به سعید حنایی داشته است و شخصیتی که من بازی میکنم با نگاه به این فرد شکل گرفته است، نمیتوانیم درباره اینکه او حق داشته است یا نه قضاوت کنیم اما این آدم هم شخصیت چندلایهای است. از سویی دیگر استنباط من این است که نمایشنامه آن اثر قطعی و کاملی که مرحوم استادمحمد میخواست روی کاغذ بیاورد، نبوده است چون در آن برهه نمیشد درباره این زنان حرف زد و همانطور که امروز بسیاری از معضلات را منکر میشوند، در آن دوران هم وجود این زنان را منکر میشدند. مرحوم استادمحمد با توجه به شرایطی که وجود داشته است و خطوطی که میدانست اگر به آنها پرداخته شود، شاید اثر دچار ممیزی میشود، موجز شخصیتها را نشان داده است و نشان دادن لایههای شخصیتپردازی را به افرادی سپرده است که میخواهند نمایش را روی صحنه ببرند.
امیر عدلپرور: شخصیتی که من بازی میکنم، در جامعه ما زیاد است. این افراد به زنان خیابانی بسیار ابزاری و لذتجویانه نگاه میکنند. حتی در نمایش دیده میشود این شخصیت به دنبال فرصتی است که از همین زن استفاده کند اما در پایان زمانیکه متوجه میشود این زن کیست، همهچیز برای او عوض میشود. درواقع فکر او عوض میشود و سعی میکند به این زن کمک کند اما در شرایطی قرار گرفته است که هیچ کمکی از دست او برنمیآید. او مجبور است مسیری که آغاز کرده است را ادامه دهد. درنهایت میبینیم هر سه شخصیت غرق میشوند و به نابودی کشیده میشوند.
خانم شعبانی در طراحی لباس باید بهگونهای پیش میرفتید که تغییر شخصیتها بدون اینکه کوچکترین تغییری در لباسشان بهوجود بیاید، به مخاطب القا شود. چگونه در رنگ و طراحی این شخصیتهای چندوجهی را ساختید؟
الهام شعبانی: واقعا این مسئله برای بازیگر و کارگردان بسیار دشوار است چون متن بسیار کوتاه و موجز است و این تغییر شخصیتها باید در کوتاهترین زمان ممکن اتفاق بیفتد. چندوجهی بودن شخصیتها باید در بازیها، نور، صحنه، کارگردانی، لباس و ... لحاظ میشد. زمانیکه درباره یک زن روسپی صحبت میشود، نخستین چیزی که به ذهن میرسد، رنگ قرمز است درحالیکه این تصور کاملا اشتباه است چون باید توجه کرد چه نکتهای در زندگی این زن سبب شده است او روسپی شود. هیچکس در بدو تولد روسپی نیست؛ شرایط و مسائلی که در زندگی او اتفاق میافتد، سبب این اتفاق شده است. من بر اساس دیالوگهای متن استادمحمد و نوع بازی پرستو گلستانی و مشورتهایی که با کارگردان داشتم، زن را پاک و معصوم دیدم؛ این مادر، نمیخواست این اتفاقها برایش رخ دهد، او ناچار شده است برای تامین معاش زندگی خود و فرزند و هزینه درمان شوهرش به این راه کشیده شده است. با برای شخصیت زن نمایش لباس سفید و مشکی در نظر گرفتم. چون این شخصیت سیاه نبوده است بلکه شرایط جامعه و اتفاقهایی که در این جامعه افتاده است، او را در این شرایط قرار داده است. شخصیت مرد داستان، بسیار مرموز است، ما نمیدانیم او چهکاره است اما میدانیم شخصی کثیف است چون او دارای خانواده است اما میخواهد برای ارتباط با یک زن، پول پرداخت کند و پهنانی به خانه او میرود. هر لباس رنگیای برای او در نظر میگرفتم معنایی به او میداد که با ذات شخصیت متناقض بود. من او را کامل سیاه دیدم. اصلا ممکن است یکی از آدمهایی باشد که باعث شده زن در این راه قرار بگیرد. پسر جوان را لمپنتر یافتم و چون درنهایت رازی را کشف میکند، رئالیستیتر طراحی کردم. البته درنهایت تسلیم شخصیت تاریک داستان میشود. کار سختی بود اما سعی کردم با فکر درستی پیش بروم.
موسیقی کاملا با فضای نمایش همراه میشود. چه میزان موسیقی در درآوردن شخصیتها و شرایط نمایش به بازیگران کمک میکند؟
مهران امامبخش: قاعدتا کار موسیقی همین بوده و قرار است که همین کار را بکند همین تغییر فضا و مودی که میتواند تاثیر خود را روی تماشاگر بگذارد؛ قطعا تاثیر خود را بر ما هم بهعنوان کسانی که روی صحنه هستیم میگذارد. من بهعنوان بازیگر کار اعتقادم بر این است که با توجه به بار عاطفی هر صحنه، موسیقی فرایند درستی را در جریان نمایش ایجاد میکند. معتقدم رضا بهرامی انتخاب خوبی انجام داده است.
پرستو گلستانی: جالب اینجاست که در ابتدای تمرین قرار بود شخصی برای ما موسیقی بسازد، با شنیدن موسیقیهایی در تمرین به وجد آمدم که آن شخص چه موسیقیهای بینظیری ساخته است اما رضا بهرامی گفت این موسیقیها همگی انتخابی هستند. بعدازآن بود که به این انتخاب رسیدیم و ازنظرم انتخاب بهشدت درست و بهجایی بوده است و موسیقی یکی دیگر از نقاط جذاب نمایش است. موسیقی میتوانست فضای نمایش را به یک کار ملودرام تبدیل کند. البته این خطر در شیوه اجرایی و همچنین بازیها هم وجود داشت.
امیر عدلپرور: موسیقی آنقدر هوشمندانه انتخابشده است که انگار در صحنههایی با کاراکتر همراه شده و ما جواب کاراکتر را با صدای خودش و موسیقی میشنویم. بهنوعی میخواهم بگویم که موسیقی خیلی با کار همراه شده و ازنظرم انتخاب هوشمندانهای بوده است.
رضا بهرامی: موسیقی باید مکمل نمایش باشد و تشدید لحظات و صحنههای نمایش با موسیقی ایجاد میشود. درباره موسیقی با عرفان پورمحمدی صحبت کردیم. سپس از تمرین نمایش فیلمبرداری کردیم تا بتوانیم آنِ لحظات را با موسیقیهای مختلف بیازماییم و متوجه شویم که آنِ صحنه با کدامیک از موسیقیها جور درمیآید و به این موسیقی رسیدیم و شکر خدا همه نقدهای مثبتی راجع به کار داشتند.
این نمایشنامه یک تراژدی بهتماممعنا است. چرا تماشاگران در ابتدای نمایش میخندیدند؟
پرستو گلستانی: این موضوع برای من هم جالب بود. فکر میکنم در صحنه اول واقعیت نمایش را درک نکردند.
کهبد تاراج: شاید این موضوع ازآنجهت باشد که مخاطب این تماشاخانه باتوجه به کارهایی که در اینجا به صحنه رفته است، انتظار نمایش کمدی را دارد.
رضا بهرامی: اتفاقا از خندههای اول خوشحال میشدم. به این دلیل که بعدازاین خندههاست که ضربه اصلی به مخاطب وارد میشود. مخاطب در ابتدا همهچیز را شوخی میبیند اما وقتی متوجه همسر کاراکتر زن نمایش میشود، تازه تا حدودی متوجه فاجعه میشود اما داستان به همینجا ختم نمیشود و مخاطب بازهم با ضربهای جدیتر مواجه میشود.
چه میزان این خندیدن از این ناشی میشود که نمیتوانند تصور کنند ممکن است در جامعه ما همین اتفاق برای خودشان یا بستگان درجه اولشان اتفاق بیفتد؟
امیر عدل پرور: دقیقا این خندهها نشانه نگاه جامعه به این قشر است. بهقدری از بالا به پایین و سطحی به این قشر نگاه میشود که حد ندارد. شخصیتی که من در این نمایش بازی میکنم دقیقا در حال ایجاد همین ویژگی است که در آخر متوجه نزدیکی خود با کاراکتر زن میشود. اگر تماشاگر مادر یا خواهر خودش را جای شخصیت زن ببیند قطعا خنده بر صورتش خشک میشود؛ یعنی همان اتفاقی که برای شخصیت من در پایان نمایش افتاد.
رضا بهرامی: فکر میکنم هنوز که هنوز است مهران امامبخش صحنه بحرانی اثر که همسر زن را میبیند را باور نکرده است. دلیل این موضوع را یکبار در تمرینها به من گفت و آن این بود که او هیچوقت نتوانسته چنین چیزی را تصور کند که بهصورت واقعی اتفاق میافتد اما این موقعیت برای آدمهای نسل ما عادی است.
پرستو گلستانی: شاید این موضوع به دلیل گستردگی این اتفاق در زمان حال باشد. از طرفی وقتی فشارهای اجتماعی وجود دارد و از جهت دیگر تغییر نسل و دیدگاهی است که به وجود آمده است. حتی سریالهای موردعلاقه مردم هم تغییر کرده است!
مینا صفار