سادومازوخیسم یا آزارخواهی چیست؟ + علائم و علت
سادومازوخیسم یا آزارگری-آزارخواهی (به انگلیسی: sadomasochism) عبارت است از آزار یا تحقیر دیگران و بیاحترامی به آنها، یا آزار دیدن و یا مورد بیاحترامی و تحقیر دیگران قرار گرفتن که سبب ارضای روانی میشود. این نابِهنجاری، به تعاملاتی گفته میشود که در آن، یک شخص، با آزار دادن فرد دیگری که از درد کشیدن لذت میبرد، ارضا میشود.
رفتارهای سادومازوخیستی از ابتدای کار در جوامع انسانی وجود داشته اند. یعنی میل غریب به آزار دادن دیگری یا میل غریب تر آزار دیدن از دیگری انگار در تمام دوران ها در تمام جوامع وجود داشته است.
رگبار خبرهای مهیب و دردناک در زمانه ما چنان شده که باید از بی حسی و خو گرفتن مردمان به زشتی و پلیدی و خشونت بیم داشت. یکی از اخباری که طی روزهای اخیر مایه خشم و ناراحتی شده، داستان غم انگیز زنی است به نام اعظم که به همراه دو دختر خردسالش به مدت بیست و یک روز زندانی شوهرش بوده و به دست او شکنجه می شده است.
این خبر را باید در امتداد خبر ناراحت کننده دیگری گذاشت که چندی پیش منتشر شد و از شکنجه شدن بیماران عقب مانده بستری در یک آسایشگاه خصوصی به دست پرستاران و نگهبانان شان حکایت می کرد. به این موارد می توان فیلم های ترسناکی را افزود که داعش از زجرکش کردن مخالفانش منتشر می کند. آنچه در تمام این موارد مشترک است، شکلی از رفتار است و انگیزه ای برای ابراز خشونت است که اغلب سادیسم یا دیگرآزاری خوانده می شود.
کلمه سادیسم در اواخر قرن هجدهم بر اساس آثار ادبی مارکی دو ساد فرانسوی به این طرز رفتار اختصاص یافته و در دوران معاصر در پارسی به دیگرآزاری ترجمه شده است. مارکی دو ساد (1814-1740 م.) اشراف زاده فروپایه ای بود که در حدود زمان انقلاب کبیر فرانسه به خاطر اعمال خشونت در مورد زنان روسپی شهرتی داشت و چون در داستان های تخیلی اش بر همین موضوع پای می فشرد و زوایا و جوانب رنگینی از آزار دادن دیگران را در بافتی جنسی روایت می کرد، شهرتی یافت و نامش بر این حال و هوا حک شد. کمابیش همزمان با او نویسنده دیگری به نام لئوپولد زاخر مازوخ سویه واژگونه این حالت را در آثارش حکایت کرد و این بار بر میل به آزار دیدن و خوار شدن تاکید کرد. به این ترتیب بود که نام او نیز در متون روانشناسانه به یادگار باقی ماند و جفت مزوخیسم/ سادیسم تعریف و در زبان ما به خودآزاری/ دیگرآزاری برگردانده شد.
شواهد تاریخی نشان می دهد که رفتارهای سادومازوخیستی از ابتدای کار در جوامع انسانی وجود داشته اند و داده های مردم شناسانه هم به رواج این نوع رفتارها در تمام جوامع گواهی می دهد. یعنی میل غریب به آزار دادن دیگری یا میل غریب تر آزار دیدن از دیگری انگار در تمام دوران ها در تمام جوامع وجود داشته است. بر مبنای همین میل، آیین های جمعی و مناسک اجتماعی گوناگونی هم تکامل یافته است که زجرکش کردن محکومان در ملأ عام یا زخم زدن بر خود در جریان مراسم مذهبی نمونه هایی از آن است.
این را می دانیم که همه نظام های روانی گرایشی طبیعی و پیش تنیده به لذت از خود نشان می دهند و باز این را هم می دانیم که حسی عمومی و فراگیر به نام همدلی و همدردی (empathy) در آدمیان وجود دارد که به همین ترتیب از تباری تکاملی برخوردار است و باعث می شود شادمانی و خنده از کسی به کسی سرایت کند و درد و رنج دیگری همچون شکلی ملایم از رنج خویشتن تجربه شود. بر این مبنا، این که مردمان بکوشند به شادمانی و لذتی بیشتر دست یابند و دیگران را نیز از آن برخوردار کنند، امر طبیعی و بدیهی می نماید؛ اما این که چطور ممکن است کسی از رنج دیگری لذت ببرد یا رنج خود را بپسندد، در نگاه نخست همچون ناسازه ای جلوه می کند. به ویژه وقتی دریابیم که این حس خود/ دیگرآزاری امری فراگیر و عمومی است و به حالتی بیمارگونه و استثنایی در جمعیتی کوچک از مردمان محدود نمی شود.
نظریه پردازی علمی مدرن درباره سادومازوخیسم در سال 1905 با «سه مقاله درباره جنسیت» به قلم فروید آغاز شد. پیش از این تاریخ ریشارد فون کرافت اِبینگ در سال 1886 در کتاب مهمش (روان رنجوری جنسی» (Psychopathia Sexualis) تعبیر سادیسم و مازوخیسم را برای توصیف این نوع رفتارها به کار گرفته و بر این نکته تاکید کرده بود که عنصر اصلی در ارتباط خود - آزارگرانه با دیگری، مقوله سلطه و کنترل کردن است و نه خودِ درد و رنج.
فروید در «سه مقاله» به این نکته مهم اشاره کرد که رفتار دیگرآزارگرانه و خودآزارگرانه اغلب همزمان در یک تن نمود می یابند و از این رو تعبیر سادومازوخیسم را ساخت. او این حدس را هم مطرح کرد که همگان تا حدودی برای نمایش این نوع رفتارها استعداد و آمادگی داشته باشند و این عمومی پنداشتن سادومازوخیسم چندان پیش رفت که بخشی از مراحل رشد روانی نوزدان را سادیک نامید چرا که با میل به گاز گرفتن و دریدن پیوند خورده است.
فروید بعدتر در مقاله مهم «بچه ای کتک می خورد!» بر ارتباط تخیل با میل خود/دیگرآزارانه تمرکز کرد و خیالپردازی های جنسی را با آن مربوط دانست. او مانند کرافت ابینگ معتقد بود سرشت مردان با دیگرآزاری و ذات زنان با خودآزاری سازگاری دارد و از این رو بروز هر یک از این حالات در جنس مخالف را بیمارگونه می دید. فروید و روانکاوان دیگر در کل معتقد بودند نادیده انگاشته شدن کودک از سوی والدینش و محرومیت از عشق و محبت خانوادگی عامل اصلی منحرف شدن جریان لیبیدو و بروز حالت های سادومازوخیستی است.
در روزگار ما مدل کلاسیک درباره رفتارهای خود/دیگرآزارانه مورد حمله های سختی قرار گرفته است. از یک سو داده های جدید نشان می دهد که رفتار سادومازوخیستی شیوعی بیش از آنچه گمان می شد، دارد و حتی در میمون های عالی مانند شامپانزه هم نمودهایی از این رفتار دیده شده است. پیمایش مشهور کینزی نشان داد که حتی خواندن داستان هایی با محتوای سادومازوخیستی برای 12 درصد زنان و 22 درصد مردان به لحاظ جنسی تحریک کننده است و این فراتر از میزانی است که از یک عارضه یا انحراف روانی انتظار داریم.
از سوی دیگر، طی دهه های گذشته جنبش هایی اجتماعی را داریم که بر فراگیر بودن و بی زیان بودن شکلی ملایم و «داوطلبانه» از ارتباط سادومازوخیستی تاکید می کنند و با بیمارگون شمرده شدن این رفتارها مخالفت می ورزند. از دید نویسندگانی که سخنگوی این جریان هستند، رفتار خودآزارانه و دیگرآزارانه شکلی از اندرکنش جنسی صریح یا پنهان میان من و دیگری است که با تبادل لذت همره است اما داد و ستد این لذت در شبکه ای پیچیده از قدرت و سلطه تعریف می شود و با تعویق و رنج همراه است. هر چند چون هر دو طرف بر سر آن توافق دارند، امری غیراخلاقی یا زیانمند یا ناسالم قلمداد نمی شود.
دیدگاه روانکاوی
زیگموند فروید
زیگموند فروید معتقد بود، آزارخواهی ناشی از برگشت تخیلات تخریبی به طرف خود است. در برخی موارد فرد فقط وقتی میتواند احساس جنسی را تجربه کند که در پی آن تنبیهی در کار باشد.
کارن هورنای و اریش فروم
کارن هورنای و اریش فروم دو تن از روانشناسان نوفرویدی نیز این پدیده را مورد بررسی قرار دادند. از دیدگاه هورنای فرد مازوخیست خود را زیر چتر حمایت دیگران قرار میدهد و با زیر پا گذاشتن فردیت و مستهلک شدن در «طرف» تا حدی ایمنی به دست میآورد. اینگونه ایمنی بدان میماند که کشوری کوچک با تسلیم حقوق و استقلال خود به کشور بزرگتر و متجاوز به امنیت برسد و مورد پشتیبانی آن کشور قرار گیرد.[۴] اریش فروم با اینکه بیشتر از منظر اجتماعی به این پدیده نگاه میکرد اما نظری مشابه هورنای داشت. فروم بر این عقیده بود که در افراد مازوخیست هراسی عظیم از تنهایی و ناتوانی موج میزند از این رو برای رهایی از قید مسئولیت و تصمیمگیری میکوشند تا جزئی شوند از کل نیرومندتری که بیرون از آنها است. این کل نیرومند ممکن است یک شخص یا یک مؤسسه، خدا، ملت، وجدان یا وسواسی روانی باشد. فروم در رابطه با سادیسم که نقطه مقابل مازوخیسم میباشد معتقد بود ماهیت سائقهای سادیستی لذتی است که از برتری و غلبه بر کسی دیگر حاصل میشود و همانگونه که تسلط، حالت انحرافی قدرت است، سادیسم جنسی نیز صورت منحرف محبت جنسی است. چرا که عشق و محبت بر برابری و آزادی استوار است و اگر بر از دست رفتن تمامیت یکی از طرفین مبتنی شد، دیگر عشق نیست.
ژیل دلوز
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی از معدود متفکرانی است که بهطور جدی به آثار مازوخ از جمله رمان مشهور او «ونوس خزپوش» پرداخته.
آلبر کامو
آلبر کامو نویسنده و فیلسوف الجزایری-فرانسوی در کتاب انسان طاغی (عصیانگر) به بررسی شخصیت مارکی دو ساد میپردازد. او مینویسد:
«منطق ساد، او را به جهانی بیقانون هدایت میکند که در آن تنها فرمانروا میل جنسی است با قدرت بیکرانش.»
«تصاحب کسی که قصد کشتنش را داریم، جفتگیری توأم با درد، این است آن لحظه آزادی کاملی که هدف تمامی تشکیلات قصرهای ساد است.»
«داشتن حق نابود کردن، ایجاب میکند که خود شخص نیز در معرض نابودی قرار گیرد.»
«لگامگسیختهترین عصیان، یعنی مطالبه کامل آزادی به بردگی اکثریت میانجامد.»
«خدا در اندیشه ساد، در هیئت خدایی جنایتکار مجسم میشود که بشر را نابود و نفی میکند. به عقیده ساد، این واقعیت را که قتل از ویژگیهای ربوبیت است، میتوان به روشنی در تاریخ مذاهب دید. در این صورت، بشر برای چه باید پرهیزگار باشد؟ نخستین حرکت ساد در مقام زندانی این است که با دست زدن به عملی افراطآمیز واکنش نشان دهد. حال که خدا انسان را میکشد و نفی میکند، هیچ چیز نمیتواند انسان را از کشتن و نفی همنوعانش بازدارد.»
ژان-پل سارتر
ژان-پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی در کتاب هستی و نیستی در رابطه با این پدیده مینویسد:
«سادیسم دارای قدرتی جنونآسا و گستاخی آمیز است بهطوریکه دیگری را خلع سلاح میکند و در حالی که در صدد است از بدن دیگری یک آلت بی جان بسازد، حاضر نیست بدن خود را در اختیار لذت او بگذارد و از رنج کشیدن و پایکوبی معشوق لذتی را میبرد که عاشق از وصال معشوق بهرهمند میشود.»
«سادیسم به مفهوم کلی در تمام مدت عمل با آزادی میجنگد، یعنی در حالی که میخواهد آزادی را از دیگران بگیرد و او را به اسارت بکشد افراط در این اسارت کار را به جایی میرساند تا خودش را نیز نابود سازد.»
«مازوخیسم یک نوع کوشش و تلاش خستگی ناپذیر و تقریباً همیشگی است که سعی میکند خود را در برابر دیگری در حقیرترین وضع قرار دهد و از آن لذت ببرد.»
در جوانان
خودآزاری ریشه در مشکلات عمیق و اساسی روحی دارد. به همین دلیل تشکیل گروههایی که از چنین افرادی حمایت کنند، بسیار حیاتی است. زیرا در حال حاضر خودکشی دومین عامل مرگ در افراد زیر ۲۵ سال در سراسر جهان است.
دلایل
اضطراب مدرسه
مشکلات شکل و فرم بدن
فشار اجتماعی
تجربههای دشوار کودکی
علائم دیداری
دیدن نشانههای جسمی مانند هرگونه زخم، کبودی، جای سوختگی و کنده شدن قسمتی از موهای سر. این زخمها بیشتر در قسمت سر، مچ دستها، بازوها، ران و سینه دیده میشوند.
علائم رفتاری
این علائم معمولاً سختتر کشف میشود:
گریه زیاد و زودرنجی
میل به تنهایی
اضافه وزن یا کاهش وزن ناگهانی
سرزنش خود و ضعف اعتماد به نفس
مصرف مواد مخدر
کمک
نشان دهید که آنها را درک میکنید
با آنها حرف بزنید
عوامل خودآزاری را کشف کنید
به آنها اعتماد به نفس بدهید
نشان دهید که به آنها اعتماد دارید
مسئله را با احتیاط به دیگران بگویید
به آنها کمک کنید که راه دیگری برای کنار آمدن با مشکلاتشان پیدا کنند
آزارگری - آزارطلبی جنسی
بسیاری از افراد در آمیزش جنسی خود به اعمال دردناک خفیفی مثل گاز گرفتن، نیشگون گرفتن و سیلی زدن مبادرت میورزند. وقتی هر دو شریک جنسی از این اعمال لذت میبرند، این رفتارها لذت جنسی را افزایش میدهند. اما افراد آزارگر و آزارطلب غالباً نه تنها از اعمال دردآور خفیف پا را فراتر میگذارند بلکه تنها با توسل به این رفتارها میتوانند به لذت جنسی برسند. فرد آزارگر زمانی به اوج لذت جنسی میرسد که دیگران را تحقیر کند یا آنها را آزار دهد. غالباً به این کار «تأدیب» میگویند. ارضای جنسی فرد آزارطلب به دربند بودن-یعنی آزار دیدن، تحقیر شدن، درد کشیدن و برخورد بد از سوی دیگران-بستگی دارد. آزارگری و آزارطلبی هم در روابط دگر جنس گرایانه و هم در روابط همجنس گرایانه روی میدهند، ازارگری و آزار طلبی جنسی بهطور کلی چندان شناخته شده نیست و هنوز تحقیقات بر روی ان ادامه دارد.
ویژگیها
برای آزارگری و آزارطلبی پنج ویژگی را میتوان شاهد بود:
توافق در مورد اینکه کدام یک مسلط و کدام یک مطیع باشند.
آگاهی هر دو شریک جنسی از نقشی که بر عهده دارند.
رضایت هر دو طرف.
حال و هوای جنسی.
آگاهی هر دو طرف از اینکه رفتارشان ماهیتی آزارگرانه-آزار طلبانه دارد (واینبرگ و همکاران، ۱۹۸۴ به نقل از ساراسون و ساراسون، ۲۰۰۵ صفحه ۳۷۵).
بیماریزایی
افراد دچار آزارخواهی جنسی، ممکن است در دوران کودکی تجاربی داشتهاند که آنها را متقاعد کرده که درد کشیدن، پیششرط لذت جنسی است. حدود ۳۰٪ مبتلایان به آزارخواهی جنسی، تخیلات آزار گرایانه نیز دارند. آزارخواهی اخلاقی عبارتست از احساس نیاز به رنج کشیدن که همراه تخیلات جنسی نیست.
ملاکهای DSM-IV برای آزارخواهی جنسی
الف) در طول یک دوره حداقل ششماهه بهطور مکرر رفتارها، امیال یا تخیلات قوی برانگیزنده جنسی مربوط به اعمال واقعی (و نه وانمودی) تحقیر شدن، کتک خوردن، به بند کشیده شدن یا هر عمل رنجآور دیگری دیده میشود. ب) رفتارها، تخیلات و اعمال جنسی سبب ناراحتی چشمگیر بالینی یا اختلال در کارکرد اجتماعی، شغلی یا سایر حوزههای مهم کارکردی مشخص میشوند.
منابع: روزنامه اعتماد ، برترین ها ، ویکی پدیا