نقد و بررسی فیلم سینمایی مطرب + تصاویر
از فیلم نهنگ عنبر بود که با یک فرمول جدید در سینمای کمدی آشنا شدیم با مضمون نقبی به گذشته و سالهای قبل از انقلاب زدن. در فیلمهای دیگری نظیر تگزاس هم شاهد حضور زنان خارجی بیحجاب با لهجه بامزه فارسی بودیم و در کل بدنه سینمای کمدی نیز هم حضور شوخیهای جنسی را تجربه کردیم.
آخرین ساختهی مصطفی کیایی در مورد زندگی چند نسل از اعضای خانواده یک خواننده کابارهای است که همزمان با انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ از فعالیت او جلوگیری میشود و در نتیجه او فرصت معروف شدن را از دست میدهد.
منتقدان این فیلم میگویند که مطرب یک فضای غیر واقعی از فعالیت یک خواننده کابارهای قبل از انقلاب اسلامی و اتفاقهایی که برای او بعد از انقلاب رخ میدهد را تصویر میکند. همچنین شوخیهای جنسی متعدد و لحن تند بعضی از دیالوگها نیز باعث بهوجود آمدن حساسیتهایی در مورد مطرب شده است.
اسامی بازیگران
این فیلم که پرویز پرستویی، الناز شاکردوست، مهران احمدی و محسن کیایی به عنوان بازیگر در آن حضور دارند.
از فیلم نهنگ عنبر بود که با یک فرمول جدید در سینمای کمدی آشنا شدیم با مضمون نقبی به گذشته و سالهای قبل از انقلاب زدن. در فیلمهای دیگری نظیر تگزاس هم شاهد حضور زنان خارجی بیحجاب با لهجه بامزه فارسی بودیم و در کل بدنه سینمای کمدی نیز هم حضور شوخیهای جنسی را تجربه کردیم. این روایتهای تازه کمدی در کنار دامبول و دیمبول یک فرمول جدید را برای کارگردانان سینما خلق کرده که احتمالا بین خودشان به آن «بفروش» میگویند. مطرب با رعایت تمامی این اصول، میفروشد و ذرهای به هنر سینما و شعور مخاطب هم اهمیتی نمیدهد.
به نظر میرسد پرویز پرستویی که زمانی جزو مفاخر سینمای ایران به حساب میآمد، همانند بازیگرانی چون حمید فرخنژاد، این روزها بیشتر از آنکه به فیلمنامه اهمیت بدهد، به سفرهای خارجی و صفرهای دستمزد توجه بیشتری دارد؛ موضوعی که البته گریبانگیر بسیاری از هنرمندان در تاریخ شده و بزرگمردانی چون مارلون براندو هم در سینمای جهان بعد از رو به زوال رفتنشان، بیشتر پایبند دستمزدها شدند تا خود فیلم.
پرستویی در این فیلم در نقش یک مطرب فرو رفته، یک خواننده کوچه بازاری که قبل از انقلاب قصد داشته تا خواننده شود و اما از بخت بدش، آغاز کار حرفهای او در عرصه خوانندگی مصادف شده با شروع انقلاب اسلامی. این مطرب بعد از سالها سکوت و آواز نخواندن، از طریق دخترش میتواند راهی به ترکیه (استانبول) برای خود باز کند و با یک موزیسین قدیمی که از قضا دوست صمیمیاش است، به این سفر میرود تا بتواند بلکه در ترکیه دوباره روی صحنه آواز بخواند.
پسر این مطرب (آقا ابراهیم) هم سالیان سال پیش ایران را ترک گفته و به خانواده خود خبر داده به آمریکا سفر کرده؛ غافل از اینکه پسر خانواده در همین استانبول به سر میبرد و معلوم هم نیست چطور و از چه طریقی، پرستار بچه یکی از معروفترین خوانندگان زن ترکیهای شده است.
فیلمنامه مطرب را خود مصطفی کیایی، کارگردان فیلم، به رشته تحریر در آورده، فردی که دوست داشته در تک تک سکانسهای فیلم داد بزند که فیلمنامه من بیاساس و بیپایه نیست و پشت آن عقل و منطق حکمفرماست. کیایی در غیرمنطقیترین لحظات فیلمنامه خود، توجیهات به شدت مسخرهای را رو میکند به امید اینکه بتواند فیلمنامه خود را از آن حالت هردمبیلی نجات دهد و به آن منطق ببخشد ولی در واقع اشتباه خود را بیشتر هم میزند. برخی از صحنهها هم اصلا معلوم نیست چرا در فیلمنامه گنجانده شدهاند، مثل آن سکانس خروج از کنسرت خواننده زن ترکیهای و بازگشت دوباره به پشت صحنه این کنسرت که میتوانست به راحتی هرچه تمامتر، در یک لوکیشن (همان سالن کنسرت) حل و فصل شود. این پیچدادنهای بیهوده و زور الکی که کیایی برای فیلمنامهاش زده، داستان نوشته شده توسط او را شبیه به فردی مضحک میکند که دوست دارد خیلی آدم جدی به نظر برسد.
فیلمنامه مطرب سرتاپا بیمنطق است و هیچ دلیل درست و درمانی در طول فیلم به تماشاگر برای اتفاقاتی که بر سر شخصیتها میآید، داده نمیشود. شخصیتها هیچ بعدی ندارند و به مثابه مقوایی میمانند که رنگ آمیزی شده و جلوی دوربین میروند. این شخصیتهای کاغذی و تک بعدی، توسط هیچ بازیگر زبردست و ماهری نمیتوانند درست از آب در بیایند و طبیعتا در اینجا هم افرادی چون پرستویی و محسن کیایی و… نتوانستهاند به این شخصیتهای بیجان، جان دهند.
هیچ چیزی در فیلم مطرب اصالت ندارد
پرستویی گول صدای قشنگ خود را خورده و الناز شاکردوست هم همان دختر تخس و داشمشتی همیشگی است. محسن کیایی هم نمیداند باید چطور شخصیت کاملا غیر قابل باور پذیرش را به تصویر بکشد و در تمام طول فیلم به نظر میرسد که خودش هم در حال دست و پا زدن برای فهمیدن کاراکتریست که به جای آن ایفای نقش میکند؛ در واقع کیایی تا آخرین لحظات فیلم هم بازی یکدستی ندارد و نمیتواند با کاراکترش انس بگیرد تا نقش آفرینی خوبی از خود نشان دهد.
از این مسائل که بگذریم، باید اعتراف کنم که شخصا بعید میدانم استانبول در ساخت این فیلم نقشی نداشته باشد چرا که . مطرب در واقع یک اثر تبلیغاتی برای استانبول، شهر رویاها (به تعبیر فیلم)، به شمار میرود. فیلم مطرب یک تابلوی تبلیغاتی رسمی برای این شهر بوده و پایان بندی نامتعارف آن نسبت به دیگر فیلمهای کمدی سالهای اخیر، باعث شده که این ظن من نسبت به سرمایهگذاری ترکیه در روند تولید فیلم بیشتر به یقین تبدیل شود. فیلم از اول تا آخر در حال فرو کردن این نکته در گوش مخاطب خود است که ترکیه سرزمین رویاها و آزادی است و ایران هیچیک از اینها را ندارد. فارغ از اینکه با این پیام فیلم موافق یا مخالف هستید، باید گفت که ترکیه را به هیچ عنوان نمیتوان مهد آزادی و شهر رویاها دانست و این پیام فیلم رنگ و بوی سیاسی دارد تا رنگ و بوی عقل و منطق.
مطرب در گاهی مواقع قرار است یک فیلم کمدی باشد که نیست و در برخی موارد قرار است یک فیلم طنز انتقادی باشد که باز هم نیست. کیایی خودش هم نمیداند با فرمان فیلم مطرب کجا پیش میرود و آنقدر از فرمول تکراری «بفروش» بودن فیلمش مطمئن بوده که ترجیح داده سکان هدایتگری روی اتوپایلوت پیش برود. فیلم نه کمدیاش در میآید و نه طنزش و نه هیچ چیز دیگرش و معجونی که از داخل مطرب به خورد تماشاگر داده میشود، چیزی نیست جز یک معجون شلم شوربا که طعمهای مختلف و ناهمگونی دارد.
شوخیها در مطرب از نوع شوخیهای جنسی بوده و این قبیل شوخیها با اینکه در بین منتقدین و برخی اهالی تماشاگران سینما مورد شماطت قرار میگیرد ولی به شخصه با وجود آنها به شرط درجهبندی سنی فیلم مشکل چندانی ندارم. پیشتر هم گفتهام که بزرگمردانی در سینمای کمدی جهان وجود دارند (مانند جری لوییس و لویی دوفونس و…) که با شوخیهای نه چندان پاستوریزه به شهرتی جهانی رسیدند ولی مشکل اینجاست که شوخیهای حاکم در مطرب شبیه به جوکهای لوس تلگرامی میماند که شاید یکی دو مورد آن ارزش لایک و شیر کردن داشته باشد!
فیلم جدید مصطفی کیایی با پیشروی در داستان ضعیف و ضعیفتر میشود و در یک سوم پایانی رسما به قهقرایی کشیده میشود که کارگردان هم از نجات دادن آن عاجز میماند. فیلم در یک سوم پایانی عملا حرفی برای گفتن دارد و صرفا در حال کش دادن داستان برای تبدیل شدنش به یک فیلم سینمایی صد دقیقهای است و اتفاقات و خرده داستانهایی که در این دقایق رخ میدهد، تاثیری روی داستان و فیلمنامه ندارند.
مطرب یک کپی ناشیانه از یک سری از فیلمهای کمدی سالهای اخیر است و هیچ چیزی از خودش ندارد. مصطفی کیایی فیلمی ساخته با یک فرمول موفق تکراری در چند سال اخیر بدنه سینمای ایران و آن را با امضای خودش کمی تا قسمتی عوض کرده و مزین به عناصری ساخته که نه فیلم را تبدیل به اثری خوب میکند نه تبدیل به اثری افتضاح. مطرب یک فیلم در نزدیکی لبه دره مبتذل بودن است و با اینکه چند باری پای کارگردان در این لبه سر میخورد ولی در نهایت با زور و چنگ و دندان خودش را در همین لبه نگه میدارد و برای همین آکروبات بازی مسخره، مورد تمجید تماشاگران قرار میگیرد و پولهای زیادی به سمتش سرازیر میشود. راه رفتن روی لبه خط قرمز ابتذال کاریست که کیایی و تیمش در مطرب انجام دادهاند و با رد هر از گاهی از این خط، کارشان را به شدت مورد تنزل قرار دادهاند.
مطرب با مضمون جالب خود میتوانست تبدیل به یک کمدی بسیار قویتری باشد که رگههای طنز انتقادی در آن نیز پررنگتر باشد؛ کادر بازیگری حاذق و با کارنامه درخشان نیز میتوانست در این راه کمک حال فیلم باشد اما کارگردان ترجیح داده که ریسک زیادی نکند و فرمول بفروش این روزهای سینمای ایران را عینا پیادهسازی کند. عدم خلاقیت کیایی و فیلمنامه بی در و پیکر دو مشت آهنینی هستند که بر پیکره مطرب فرو میآیند و آن را تبدیل به فیلمی میکنند که فاقد ارزش است. مطرب اما خوب میفروشد و تا به امروز هم بیش از ۵ میلیارد تومان در عرض یک هفته بلیت فروخته است؛ رگ مخاطبین سینمای ایران فعلا در چنین جایی میزند و نبض آن به خوبی برای عدهای سرمایهگذار، تهیه کننده و کارگردان مشخص شده است.
آیا مطرب میتواند پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما شود؟ مطرب در بد زمانی اکران شده(وسط پاییز) اما با توجه به مضمون و عناصر به کار گرفته در آن؛ احتمالا چند ده میلیاردی شدن آن در گیشه های کشور بسیار بالاست بخصوص که رقیب قدر و مهمی را در اکران روبروی خود ندارد.
پیام اصلی فیلم که درباره هنر مطربی و آوازهای داش مشتی طور است؛ یک پیام دلنشین محسوب میشود. این نوع خوانندگی؛ هنری است برای قشری خاص که عاشقانه این نوع آهنگها را دوست دارند و تعصب خاصی هم روی آن دارند. گوش دیگر اقشار هم نسبت به موارد شاخص و مشهورتر این سبک آهنگها آشناست و تقریبا همه مردم چندموردی از این قبیل موسیقیها شنیده اند. اما ساخت فیلمی سینمایی از نوع به اصطلاح فیلمفارسی چطور؟ باید گفت مخاطب فیلمفارسی هم مانند همین آهنگهاست؛ یک سری مخاطب خاص که متعصبانه این سبک فیلمها را دوست دارند و دیگرانی که صرفا آن را محض سرگرمی میبینند و بس. سوال اصلی اینجاست که تا چه زمانی این فیلمفارسی ها بین مخاطبین عام دیده می شود؟ همانطور که گفتم، آهنگهای شاخص مطربی است که به گوش مردم رسیده؛ فیلمهای این سبکی تا کی شاخص خواهند بود و ادامه خواهند یافت؟ باید منتظر ماند و دید سطح توقع مخاطب تا کجا پیش میرود چرا که تمامی استودیوها و تهیه کنندگان با نبض آنها فیلم می سازند و ادامه راه آثار اینچنینی؛ بدون شک در گروی دستان (یا بهتر بگوییم.چشمان) مخاطبین است و بس.
منبع: ویجیاتو