تحلیلی بر حضور ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت؛
هنوز در بر همان پاشنه سابق میچرخد
نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت در حالی به پایان راه خود رسید که حضور ایران در این رویداد مهم نشر جهان مبتنی بر رویههای غلط سابق آن است و انتظار میرود به سرعت برای اصلاح آن اقدام شود.
به گزارش خبرنگار شمانیوز و به نقل از مهر ؛ نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت که از آن به عنوان سال نوی نشر در جهان یاد میشود روز یکشنبه هفته جاری به کار خود پایان داد. این نمایشگاه بزرگ که حاصل چندین دهه سرمایهگذاری و سیاستگذاری کشور مبدا برای تعیین خط مشی برای نشر و کتاب در جهان است هر ساله میزبان مهمترین آثار، نویسندگان، رویدادها و حتی سخنرانیهای فعالان نشر و کتاب در جهان است تا جایی که اولگا توکارچوک یکی از برندگان جایزه ادبی نوبل در سال جاری و به فاصله اندکی پس از انتخابش به عنوان برگزیده این رویداد مهم ادبی، نخستین سخنرانی رسمی خود را به عنوان نوبلیست در این نمایشگاه ایراد کرد و البته در کنار آن باید حضور نویسندگان سرشناس دیگری چون الیف شافاک، مارگارت آتوود(برنده جایزه بوکر 2019)، کولسون وایتهد و یو نزبو را نیز در این رویداد نشانی از تاثیرگذاری و اهمیت آن دارد.
ایران نیز در سال جاری همانند شش سال اخیر در قالب غرفه ملی ایران پذیرای جمعی از ناشران و فعالان نشر و تشکلهای نشر در این رویداد بود و بنا برآنچه اعلام شد شرایط را برای ارائه آثار و فعالیتهای آنان در این رویداد تسهیل کرد. با این همه به نظر میرسد پس از سالها حضور ایران در نمایشگاه و ماحصل آن برای نشر ایران، لزوم بازنگری در شیوه و شکل حضور در این رویداد ضروری باشد. این مساله زمانی خود را بیشتر محق نشان میدهد که برخی از فعالان صنفی و چهرههای تاثیرگذار در سیاستگذاری برای حضور ایران در این رویداد امسال سیامین سال حضورشان در این نمایشگاه را جشن گرفتهاند که به نظر میرسد زمان مناسب و خوبی برای بررسی کارنامه و میزان تاثیرگذاری این حضور از سوی آنها باشد.
درباره حضور ایران در این رویداد چند نکته دارای اهمیت بالایی است که لزوم بازنگری در شیوه حضور در این رویداد را نمایان میکند.
نخستین مساله آورده ملموس ایران از این حضور است. به طور مشخص شرکت در رویدادهای اینچنینی باید برای برگزار کننده آن دارای منافع مادی و غیرمادی ملموس باشد. آنچه تا زمان تنظیم این یادداشت از مجرای روابط عمومی مجری حضور ایران در این رویداد در این زمینه منتشر شده است مبتنی بر انجام برخی دیدارهای رسمی و نیمهرسمی و بعضا تشریفاتی است که هر ساله در محل این غرفه انجام میشده است. اما چیزی که شفاف درباره آن توضیح داده نشده است(نه امسال و نه در تمامی ادوار گذشته) این مساله است که این حضور بعضا پرهزینه برای نشر ایران چه آورده ملموسی داشته است؟ کدام رویه ناسالم و غیراستاندارد را در نشر ایران اصلاح کرده است؟ چقدر نشر ایران را با استانداردهای روز فعالیت در جهان آشنا کرده است و در نهایت نیز برای مولف، مترجم، ناشر، کتابخوان و حتی مدیران فرهنگی فعال در عرصه کتاب چه دستاورد ملموسی داشته است؟ آیا باید صرفا به این خوشحال باشیم که در این رویداد سالانه درباره ترجمه برخی آثار به زبانهای دیگر در قالب طرح گرنت به توافق رسیدیم و از ترجمه چند کتابمان رونمایی کنیم بیآنکه گزارشی از سرنوشت کتابهای ترجمه شده در قالب طرح گرنت در کشور مبدا داشته باشیم و یا گزارشی از سرنوشت کتابهای رونمایی شده در مجرای رسمی فروش در کشورهای مقصد. در نتیجه به نظر میرسد پس از سالها حضور ایران در این رویداد وقت آن رسیده است که مجریان این اتفاق به تجدید نظر اساسی درباره سامان فکری خود برای شرکت در آن بپردازند و در کنار مدیریت منابع مادی که در جای خود شایسته است به مدیریت و بهینه سازی منابع معنوی نشر ایران نیز اهتمام بورزند.
غرفه ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت هرساله میزبان برخی از ناشران و تشکلهای نشر است. یکبار هم باید صادقانه با این واقعیت روبرو شد که حاضران در غرفه ایران در قالب این عناوین نماینده کدام بخش از بدنه نشر ایران برای جهان هستند و آیا میشود نشر ایران را با آنها به دنیا شناساند. نگاهی به فهرست ناشران حاضر در این رویداد در سال جاری که برخی از آنها سالهای متمادی است که خود را ملزم به حضور در این میهمانی دانستهاند، ناشران تاثیرگذار و فعال و مطرح و پرمخاطبی در ایران نیستند و برخی از تشکلهای حاضر نیز تشکلهای ظهور یافته در ایام نمایشگاه فرانکفورت هستند. چرا باید فرصت حضور در غرفه ملی ایران در این رویداد هر ساله در خدمت برخی ناشران که در طول سال در رسانههای داخلی هم خبری از فعالیتهای آنها نیست و یا تشکلهایی که هر ساله در ایام این نمایشگاه به خاطر میآورند که هدف و غایتی صنفی نیز دارند داده شود؟ آیا زمان آن نرسیده پس از این تجربه متمادی در سامان انتخاب و حضور ناشران در این رویداد تجدید نظر شود و به خاطر نام و فرهنگ ایران ترکیبی با کمیت و کیفیتی متفاوت انتخاب شود؟
در زمینه حضور تشکلهای صنفی مادر و پایه همانند اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران و یا انجمن فرهنگی ناشران کودک و نوجوان و یا انجمن فرهنگی نویسندگان کودک و نوجوان نیز وضع بهتر از این نیست. این تشکلها از قِبَل حضور سالانه خود در این رویداد حتی برای اعضای خود نیز گزارشی از آوردهها و دستاوردهایشان از این حضور ارائه نکردهاند. مثلا تا چه اندازه زمینه برای معرفی فعالیتهای اعضای خود در سایر کشورها مهیا کردهاند، کدامیک از مشکلات و سوتفاهمهای موجود در مراودات بینالمللی اعضای آنها با حضور در این رویداد حل شده و یا زمینه برای فعالیت آنها بیشتر مهیا شده است؟ آیا صرفا انتخاب مجموعهای از کتابها و نمایش آنها (بعضا بدون بروشور معرفی به زبان انگلیسی و یا بدون توان معرفی آنها به ناشر علاقهمند) توجیه کننده حضور در این رویداد با یارانه دولتی خواهد بود؟
در عرصه رویدادهای جاری در نمایشگاه کتاب فرانکفورت، حضور سالانه ایران در چند نوبت منجر به حضور و معرفی یک نویسنده و ناشر در قالب سخنرانیهای این نمایشگاه شده است؟ چرا مدیریت فرهنگی در عرصه بینالمللی در ایران هنوز در این فقره ناتوان و غافل عمل کرده است. تجربههای نصفه و نیمهای مانند حضور نویسندگان ایرانی در چند رویداد ادبی در روسیه در سالهای اخیر که با هماهنگی بنیاد شعر و ادبیات داستانی انجام پذیرفت، چرا در چنین آوردگاه بزرگی تجربه نمیشود؟ و چرا برای مدیران برنامهریز برای این رویداد طی سالها اخیر هرگز این مساله مهم نبوده است. هنوز خاطره تلخ خیابان خوابی یک نویسنده سرشناس ایرانی در سالهای قبل و به دنبال حضورش در این رویداد و امتناع مدیران وقت از اسکان دادن ولو موقت به او را از خاطر نبردیم و یا تجربه حضور نویسندگان برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد در این نمایشگاه بدون اینکه حتی یک بنر در غرفه ایران برای معرفی او و آثارش نصب شود و یا ارائه سخنرانی در یک زمان مشخص و از پیش تعیین شده برای مخاطبان غیرایرانی. در کنار مدیریت داخلی، رایزنی و بخش فرهنگی سفارت ایران در آلمان نیز باید پاسخگو باشند که چرا در تمامی سالهای گذشته بر حضور ایران در این رویداد به این بدیهیات توجهی نشده و در عوض تا دلشان خواسته به حاشیهها و فروع حضور در این رویداد توجه نشان دادهاند.
آنچه نوشته شد تنها بخشی از سوالات فراوانی است که پیش روی سیاستگذاران حضور ایران در رویدادهای جهانی نشر است که به نظر میرسد دیگر نمیشود نسبت به آن بیاعتنا بود. دیگر نمیشود بدنه پویا و فعال نشر ایران را که حرفهای جدی برای مخاطبان غیرایرانی دارد را تنها با سفرتوریستی چند ناشرنما و تشکلنمای نشر به این رویداد و ارائه گزارش از دیدارها و قول و قرارها دلخوش نگاه داشت. هر چند که سالهای پیش از این باید برای این ابهامات پاسخی تدارک دیده میشد اما به نظر میرسد مدیریت تازه نفس فعلی سیاستگذار در این عرصه که سکاندار برنامه ریزی برای این قبیل رویدادهاست در یک بزنگاه مهم، این فرصت را دارد که پایهگذار اصلاح برخی از رویههایی باشد که منجر به حضور اینچنینی ایران در رویدادهای جهانی نشر است.