اقدام احمقانه یک دختر در جواب دادن به اولین خواستگار!
همه چیز از یک لجبازی ساده شروع شد از همان دوران نوجوانی دختری لجباز بودم و می خواستم به هر طریق ممکن حرف خودم را به کرسی بنشانم حتی اگر خواسته ام غیرمنطقی بود.
به گزارش شما نیوز ، لجبازی، دیگر یکی از خصوصیات اخلاقی من شده بود به طوری که همه اطرافیانم از این موضوع نگران بودند. بالاخره همین خصلت زشت عاقبت زندگی ام را در آستانه فروپاشی قرار داد و مرا آواره خیابان ها کرد...
زن 25 ساله ای که توسط ماموران گشت به کلانتری هدایت شده بود در حالی که بیان می کرد از منزل فرار نکرده ام بلکه تنها یک لجبازی ساده مرا آواره کوچه و خیابان کرد به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: خوی ناپسند لجبازی را هیچ گاه کنار نگذاشتم حتی وقتی که به خواستگاری «امیر» پاسخ مثبت دادم فقط به دلیل لجبازی با یکی از همکلاسی هایم بود چرا که او می گفت من زودتر از او ازدواج می کنم! من هم به دلیل این که لجبازی ام را به او اثبات کنم به اولین خواستگارم پاسخ مثبت دادم وگرنه خودم دوست داشتم در دانشگاه تحصیل کنم.
خلاصه هفت سال قبل در حالی زندگی مشترکم با «امیر» آغاز شد که دوست داشتم بر سر هر چیزی با او لجبازی کنم به طوری که در همه موارد درگیری های لفظی ما تا آن جا پیش می رفت که بعد از کلی بد و بیراه و ناسزا یکی از ما مجبور به ترک منزل می شد. بارها پس از جر و بحث با همسرم وسایلم را جمع می کردم و به خانه پدرم می رفتم اما هر بار با وساطت بزرگ ترها دوباره به خانه ام برمی گشتم تا این که حدود یک ماه قبل دوباره با لجبازی من به دلیل موضوعی بسیار کم اهمیت درگیری لفظی بالا گرفت و من هم پس از جیغ و فریادهای زیاد چادرم را برداشتم و به همراه پسر پنج ساله ام به خانه پدرم رفتم ولی این بار برخلاف گذشته امیر نه به دنبالم آمد و نه حتی با من تماس گرفت او حتی بزرگ تری را نیز به خانه پدرم نفرستاد تا مقدمات آشتی ما را فراهم کند.
حدود یک ماه بود که با پسر پنج ساله ام در خانه پدرم زندگی می کردم تا این که روزی امیر به همراه پدرش به منزل پدرم آمد و طلاق توافقی را مطرح کرد. از این که بعد از یک ماه همسرم را می دیدم بسیار خوشحال بودم اما وقتی کلمه طلاق را شنیدم باز هم به لجبازی ادامه دادم و حتی به این موضوع فکر نکردم که حداقل به خاطر پسرم گذشت کنم و خودم را آواره نکنم خانواده ام نیز که از درگیری های زیاد من و امیر خسته شده بودند بلافاصله طلاق توافقی را پذیرفتند.
چند روز بعد به تنهایی و برای بسته بندی جهیزیه و لوازم منزلم به خانه امیر رفتم اما وقتی چشم در چشم هم شدیم گویی هر چه بین ما بود به فراموشی سپرده شد و تصمیم گرفتیم دوباره زندگیمان را از سر بگیریم اما همان لحظه خانواده هایمان که نگران شده بودند از راه رسیدند و هر کدام از ما را به سویی بردند مادرم اثاثیه ام را جمع و جور کرد و پدر امیر نیز با فسخ قولنامه منزل، او را به همراه خود برد. هر چه به مادرم گفتم ما تصمیم گرفته ایم دوباره با هم زندگی کنیم قبول نکرد و مرا از خانه اش بیرون انداخت.
او گفت برو زندگی کن! ولی دیگر این طرف ها پیدایت نشود.از خانه بیرون آمدم اما گوشی امیر هم خاموش بود یقین داشتم او نیز با خانواده اش درگیر است دوباره به منزل مادرم بازگشتم اما او در را به رویم باز نکرد. در خیابان آواره بودم که گشت انتظامی مرا به کلانتری هدایت کرد. شایان ذکر است پس از دعوت خانواده دو طرف به کلانتری و انجام مشاوره های خانوادگی زوج جوان تعهد دادند تا گذشت را جایگزین لجبازی کنند و سپس برای آغاز زندگی دوباره راهی منزل شدند.