وای از آن روز که پرده ها برافتد!
انتخابات خرداد ماه سال 88 که برگزار شد آنچه جلب توجه میکرد درصد مشارکت بالای مردم بود اما به ناگاه یک حرکت همه نگاه ها را تغییر داد. جریان شکست خورده در انتخابات ادعای تقلب را مطرح کرد و به یکباره کشور را به آشوب کشید.
البته راهاندازی آشوب و بلوا پیش از انتخابات بارها و بارها از سوی برخی از سیاسیون، کاندیداها و حامیان آن ها مطرح شده بود. به عنوان مثال عفت مرعشی،همسر اکبر هاشمی رفسنجانی، پس از انکه رایش را به صندوق می اندازد در پیامی می گوید: «اگر تقلب شد بریزید تو خیابونا». همچنین برخی از اعضای ستاد میرحسین موسوی و کروبی در کارناوال های انتخاباتی خود شعار «اگر تقلب بشه، ایران قیامت میشه» را فریاد می کردند.
اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در نامه ی مشهور به "بدون سلام " به رهبری انقلاب مساله آشوب ها را می کشد. او در نامه اش چنین نوشته:« بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم.»
همچنین میرحسین موسوی و اعضای ستادش پیش از پایان انتخابات و شمارش آراء خود را پیروز رقابت های انتخاباتی می دانستند. میرحسین موسوی در کنفرانس خبری پیش از پایان انتخابات در این رابطه می گوید: «پیروز قطعی انتخابات، با اختلاف آراء زیاد بنده هستم.» سایت قلم نیوز هم ظهر رای گیری پیروزی موسوی را قطعی دانسته بود و خاتمی هم با انتشار پیام تبریکی این پیروزی را پیش از پایان رای گیری به موسوی تبریک گفت.
پس از شمارش آراء و اعلام نتایج، موسوی و اعضای ستادش که در طی مدت انتخابات مدام دم از قانون گرایی و عمل به قانون می زدند، حاضر به پذیرش نتیجه انتخابات نشدند و به بهانه صورت گرفتن تقلب ابتدا دست به آشوب رسانه ای و سپس راهپیمایی و آشوب های خیابانی زدند.
زهرا رهنور همسر موسوی در استدلال اینکه تقلب شده در مصاحبه با شبکه بیبیسی فارسی گفت: "نتیجه آرا دقیقا عکس آن چیزی است که واقعیت دارد، یعنی دقیقا نسبت آرای موسوی به احمدی نژاد 4 به 1 بوده است. یک نقاطی هستند که خودشان نشان دهنده نادرست بودن میزان آراست. مثلا ترک زبانها و مردم آذرباییجان فرزند خودشان را رها نمی کنند تا به فرد دیگری رای بدهند یا خود بنده که بارها گفتم من لر هستم و آقای موسوی هم گفته داماد لرستان است، لرها داماد خودشان را رها نمی کنند و به احمدی نژاد رای بدهند. این دو مورد برای ما ملاک است که باقی موارد هم همینطور است."
وی در پاسخ به خبرنگار بیبیسی که پرسید «رأی آقای موسوی بر اساس برآوردهای شما چهار به یک بوده است، در قیاس آقای احمدینژاد مستندات شما چه هست؟» اظهار داشت: "در شهرستان ها و تهران در واقع تجمع مردم حاکی از این بود که آرای موسوی بسیار بالاتر از آن است که اصلاً قابل تصور باشد، هر وقت طرفداران دو طرف حاضر می شدند، طرفداران احمدینژاد در حد یک صدم بودند در مقابل طرفداران موسوی ... ما نمی دانیم چگونه با این صندوق ها عمل شده و رأیها چگونه دست برده شده و چه بوده، فقط می دانیم که نسبت موسوی به احمدینژاد 4،5 به یک یا 4 به یک یا جاهای دیگر ممکن است مثلاً 3 به 1،5 باشد."
به این ترتیب با توجه به سطور بالا آنچه که در سال 88 مشخص بود در ابتدا غوغاسالاری جریان حامی فتنه پیش از انتخابات و پس انتخابات با استدلال های غیر منطقی است اما نقش خواص در این مساله چیست؟
در یک نگاه ساده می توان خواص را در فتنه به دو قسم تقسیم بندی کرد یک دسته آنهایی که حامیان فتنه بوده اند و دسته ای دیگر مخالفین فتنه اما دستهی سومی هم وجود دارد و آن کسانی هستند در مقابل فتنه تا مدت ها موضع روشن و محکمی نداشتند و اگر هم موضعی گرفتهاند حاضر به روشنگری نشده اند.
رهبر معظم انقلاب در مورد این دسته از افراد می فرماید: "وقتی در داخل فتنه،کسانی اسلام و شعارهای نظام اسلامی را نفی می کنند،انتظار از خواص این است که مرزشان را مشخص کنند،موضعشان را مشخص کنند.دو پهلو حرف زدن کمک کردن به غبار آلودگی فضاست،این کمک به رفع فتنه نیست،کمک به شفاف سازی نیست.کمک این است که شفاف سازی کنید،دشمنی دشمن را معرفی کنید که این کار باعث شکست فتنه خواهد شد" [1]
بنابراین آن دسته از خواص که حامی فتنه بوده اند با هر استدلالی جزء ریزش ها محسوب میشوند و آن دسته از خواص که مقابل فتنه ایستادند و روشنگری کردند هم به وظیفه خود در قبال نظام اسلامی عمل کردهاند اما تکلیف دسته سوم که یا سکوت کردند و یا موضع روشنی نگرفته اند چیست؟ با آنها باید چگونه برخورد کرد؟ آیا قابل اطمینان هستند؟
در پاسخ باید گفت اگر چه این افراد مواضع روشنی نداشته اند اما نباید آنها را از دایره انقلاب حذف کرد و از قطار انقلاب پیاده کرد بلکه باید آنها را شناخت و در جای مناسب و نه حساس از آنها استفاده کرد.
برای روشن شدن مساله یک میدان جنگ را در نظر بگیرید عده ای که همسو با دشمن شده اند اگر با نصیحت قابل هدایت نباشند همچون دشمن محسوب می شوند و عده ای هم که شجاعانه در وسط میدان مبارزه حضور دارند جبهه خودی را تشکیل می دهند اما در این بین هستند عده ای که از ترس جان، مال، مقام و ... حاضر به ایثار و از خود گذشتگی و جنگیدن تا پای جان نیستند اما اگر آنها را از خود برانیم به سپاه دشمن می پیوندند و باعث ضعف ما می شوند بنابراین باید آنها را شناخت و حفظ کرد اما مسئولیت های سنگینی همچون فرماندهی و جنگیدن مقابل دشمن را به آنها نسپاریم و از آنها در موقعیت هایی با حساسیت پایین استفاده کرد.
متاسفانه این نکته در سال 88 در نظر گرفته نشد و برخی آگاهانه یا ناآگاهانه البته با نیت خیر برخی از این دسته را به سمت بیرون دایره انقلاب راندند. البته با درایت و هشیاری رهبری معظم انقلاب آنچه که خواست دشمن بود اتفاق نیافتاد و کسانی که مواضع روشنی نداشتند حفظ شدند.
البته هستند کسانی که خود و خانواده شان آتش بیار معرکه فتنه بودند و دشمن به آنها امید بسته بود و همچنان امید بسته اما دایره وسیع نظام آنها را نیز با این نیت که بلکه هدایت شوند و آبرو و عزتی که به برکت انقلاب اسلامی و نظام اسلامی بدست آورده اند به باد نرود آنها را درون خود حفظ کرده است و باید گفت وای از آن روز که پرده ها برافتد!