احمدینژاد مشغول تستکردن فضا است
محبیان با تأکید بر این نکته که روحانی انسان باهوشی است،در رابطه با احمدینژاد و اصولگرایان،گفت:احمدینژاد معتقد است که جریاناصولگرایی به تاریخ پیوسته است.
محبیان با تأکید بر این نکته که روحانی انسان باهوشی است،در رابطه با احمدینژاد و اصولگرایان،گفت:احمدینژاد معتقد است که جریاناصولگرایی به تاریخ پیوسته است. «امیر محبیان» تئورسین و روزنامهنگار جریان اصولگرایی در گفتگویی به بررسی پارلمان اصولگرایی، رفتار سیاسی روحانی، احمدی نژاد و لاریجانی پرداخت. او در تحلیل فعالیتهای اخیر محمود احمدینژاد میگوید: «احمدینژاد مشغول تستکردن فضا و ایجاد ذهنیت است. احمدینژاد برای ورود به انتخابات 96 یکسری فاکتورهایی را لحاظ میکند. وی مایل نیست در انتخابات سال آینده متحمل شکست شود چون با تعریفی که خودش دارد، دلش میخواهد قهرمانانه پیروز شود. احمدینژاد نمیآید که مدل قالیباف یا محسن رضایی را پیگیری کند.» اهم اظهارات محبیان به شرح زیر است: *یکی از نکاتی که در تحلیل ساختار احزاب و تشکلهای سیاسی باید در نظر گرفت، این است که دو جریان عمده کشور، مواضع متناظر با یکدیگر دارند و بر اساس آن، ساختار خود را طراحی میکنند. اگر اصولگرایان جامعه روحانیت مبارز را ایجاد میکنند، از آن طرف هم اصلاحطلبان، مجمع روحانیون مبارز را تعریف میکنند. زمانی که اصولگرایان شورای هماهنگی دارند، اصلاحطلبان هم شورای هماهنگی اصلاحات را ایجاد میکنند. با این وجود، هر دو جریان یک اشکال بزرگ دارند. ائتلافهای نهایی باید محصول یک حرکت طبیعی از پایین به بالا یعنی از «متکثر» به «وحدت» باشد. به عبارتی، همان بازاریابی در فضای اقتصادی، در فضای سیاسی هم شکل میگیرد. مثلا شما مؤسسات کوچک را ایجاد میکنید، برخی از این موسسات در بازار میمانند و برخی دیگر با یکدیگر ادغام شده و اتحادیههایی را به وجود میآورند؛ نهایتا در یک حوزه ممکن است که دو، سه یا چهار شرکت بزرگ باقی بماند و مابقی زیرمجموعه آنها قرار بگیرند و سیاستها را آن بزرگها تعیین کنند. *مقام معظم رهبری به خوبی مطرح فرمودند که هر اصولگرایی باید اصلاحطلب باشد یعنی هر اصولگرایی برای بیان اصول خود باید تغییرات اجتماعی را هم درک کند لذا نوع ادبیات اصولگرایی باید با توجه به شرایط موجود تغییر کند. از آن طرف هم هر اصلاحطلبی باید اصولگرا باشد؛ یعنی اگر هر اصلاحطلبی، اصول اعتقادی خود را بیان نکند و صرفا خودش را با بازار تطبیق بدهد، دیگر اصلاحطلب نیست بلکه اپورتونيست يا فرصتطلب است. *من معتقد هستم که ساختار جریان اصولگرایی هم باید تغییر کند. ساختارها بخش متصلب جریانات سیاسی هستند. اگر ساختار ثابت بماند، مثل این است که فردی ساختار و اسکلتبندی ثابتی داشته باشد اما به قدری وزنش زیاد شده که آن ساختار و استخوانبندی، دیگر تحمل آن را ندارد که بتواند ادارهاش کند. جریان اصولگرایی به لحاظ ساختارِ اداره، به شکل شیخوخیت عمل میکرد. جریان اصلاحطلبی هم اینگونه بود؛ در اصولگرایان جامعه روحانیت و در اصلاح طلبان، مجمع روحانیون. از یک جایی به بعد این مسئله تضعیف شد چرا که نقشها تغییر پیدا کرد و شکستها و ضربهها، جایگاهها را کاهش داد؛ منتهی امروز ما میخواهیم همان ساختار را داشته باشیم. *اصلاحطلبان یک زمان میگفتند که اگر اختلافاتشان را عیان کنند، اصولگرایان موفق میشوند؛ بنابراین اختلافات را بیرون نمیدانند. اصولگرایان هم چنین بودند. اما هنگامی که تعادل بر هم میخورد، چون دیگر رقیب را جدی تلقی نمیکردند، مکانیزم وحدت تا حد زیادی متأثر از عوامل خارجی بود تا داخلی و برای رسیدن به وحدت به رقیب نگاه میکردند؛ یعنی اگر رقیب جدی نبود، اختلاف پیدا میکردند و اگر جدی بود به وحدت میرسیدند. نتیجه این بود که وقتی جریان اصولگرا احساس میکرد اصلاحطلبان ضعیف شدهاند، اختلافاتش بیشتر میشد. *در یک برهه زمانی، پیشنهادِ تشکیل حزب فراگیر را ارائه کردم. برخی از این حرف من، برداشتِ بد کردند؛ تصور کردند که یک حزب ایجاد کنیم و احزاب دیگر عضو آن شوند. حزب فراگیر معمولا نمیتواند ایدئولوژیک باشد و گزینش داشته باشد چراکه ما به این نتیجه رسیدیم، بازیگران امروز سیاست ایران برخلاف اوایل انقلاب که در میانشان مثلا کمونیست هم بود، همگی چارچوبها و اسلام را پذیرفتهاند و راحت میتوانند عضو حزب شده و از آن خارج شوند. *مواضعی که امروز اصولگرایان اتخاذ میکنند، از نظر من انفعالی است لذا تحلیلشان هم از نگاه ایجابی نیست و پیروزی خود را در شکست طرف مقابل میبینند. علتش هم این است که اصولگرایان باید برای معرفی کاندیدای ایجابی، به نوعی به تفاهم ایجابی هم دست پیدا کنند؛ جریانات مختلف کنار هم بنشینند و در نهایت به یک نفر برسند. *شاید بر حسب تخریب، دولت پایین بیاید اما نمي توان مطمئن بود كه مردم اصولگرايان را بالا بياورند. یعنی حیثیت دولت از بین رفته اما اعتمادی هم نسبت به این طرف ایجاد نشده است. با چنین تخریبهایی در نهایت یک دولت ضعیفتر بالا خواهد آمد و نتیجه دیگری برای اصولگرایان در پی نخواهد داشت. *دو دیدگاه و تحلیل درباره انتخابات سال 96 وجود دارد. خب می دانیم که به لحاظ قانونی دوره ریاست جمهوری 4 ساله است. سوالی که مطرح می شود این است که آیا دولت کنونی، یک دورهای است یا دو دورهای؟ وقتی پیشینه را نگاه کنیم، میبینیم که اینرسی انتخابات ریاست جمهوری به گونه ای است که یک نفر، دو دوره انتخاب شده است؛ یکی از تحلیلها این است که مردم برای اجراشدن برنامههای دولت، 4 سال را کافی نمیدانند. تحلیل دیگر این است که هر انتخابات ریاستجمهوری در ایران، معادل یک انقلاب، سیستم را به هم زده است. شما نگاه کنید، هر 8 سال خط عوض شده است. خط آقای هاشمی یک چیزی بود، بعد از آن، خط رئیس دولت اصلاحات چیز دیگری شد و پس از آن، خط احمدینژاد کاملا متفاوت شد. این واقعا برای خود یک ایراد است. *در سال 92فضا به سمتی رفت که نقطه قوت روحانی بود و آن مسئله هستهای بود. تخصص جلیلی روی موضوع هستهای بود و وقتی آن را مطرح کرد، بحثِ روحانی گرفت! سیاست هسته ای جلیلی به واسطه ریاست احمدی نژاد بر شورای عالی امنیت ملی، چیزی جز سیاست رئیس دولتهای نهم و دهم نبود. مردم هم گفتند که دو سیاست ایجاد شده، یکی سیاست احمدی نژاد که به بن بست خورده و دیگری دیدگاه روحانی که باید آن را تست کنیم. *حالا شما فرض کنید که جلیلی نمیآمد و قالیباف به جای وی، محور می شد. کسی قالیباف را احمدی نژاد دوم نمی دانست و آن نیروی گریزی که نسبت به جلیلی وجود داشت، نسبت به قالیباف نبود. دوم اینکه محور فعالیت های قالیباف به عنوان شهردار تهران، مسائل عمرانی بود لذا بحث رقابت با روحانی، مسائل عمرانی می شد نه هستهای. همینها میتوانست آن 300 هزار رأی اختلاف با روحانی را جبران کند و اصولگرایان در دوره دوم، روی قالیباف اجماع میکردند. *اصولگرایان، درست یا غلط این بازی را بردند. فیشهای حقوقی، اثرات روانی خود را روی افکار عمومی گذاشت اما بدتر از آن، ارزش افزودهای برای خود اصولگرایان نداشت. *من معتقدم که اصولگرایان دچار کمبود نیرو نیستند؛ اتفاقا مدیر خوب زیاد دارند اما خودشان و ذهنشان را تنها به 3، 4 نفر محدود کردهاند. این 3، 4 نفر بعضا چندین مرتبه هم در انتخابات شرکت کرده اما رأی نیاوردهاند. به نظر من، اصولگرایان قحطالرجال ندارند بلکه دچار جهلالرجال شدهاند؛ یعنی افراد خود را به خوبی نمیشناسند. اصولگرایان باید به نیروهای قوی فرصت بدهند. ما یا سراغ نیروهای قبلی میرویم یا اینکه سراغ کسانی میرویم که اصلا مردم آنها را نمیشناسند و بعد باید میلیاردها هزینه کنیم که اصلا ببینیم، طرف چه کسی هست؟ مثلا برخی چهرهها در لیست تهرانِ اصولگرایان برای انتخابات مجلس، ناشناخته بودند. خود ما که اصولگرا هستیم، اینها را نمیشناسیم؛ مردم چگونه میخواهند اینها را بشناسند؟ الان ما میبینیم که بعضی از اصولگرایان به همان قبلیها فکر میکنند و بعضیهای دیگر هم از روی بیِبرنامگی به روحانی نظر دارند تا امتیازاتی از او بگیرند. *یک دلیل میتواند این باشد که شاید برخی در ذهن خود، روحانی را اصلا اصلاحطلب نمیدانند و او را نیمهاصولگرا، نیمه کارگزارانی میدانند. لذا با خود میگویند که اگر از روحانی حمایت کنیم، چندان جای دوری نمیرود! برخی دیگر هم میگویند که اگر ما با دولت مخالفت کنیم، وی را بیشتر به سمت اصلاحطلبان کشاندهایم و این 4 نیروی اصولگرایی هم که در دولت حضور دارند، بیرون رفته و اصلاحطلبان، دولت را به طور کامل در دست میگیرند. بعضیهای دیگر هم میگویند که اگر از روحانی حمایت نکنیم، میخواهیم از چه کسی حمایت کنیم؟ چند نیرو داریم که اینرسی اینها هم روی شکست است! به نظر من بسیار زود است که اصولگرایان استراتژی خود را برای انتخابات 96 رو کنند. چه در ردِ احمدینژاد یا رد قالیباف یا روحانی؛ فرقی نمیکند. برخی میگویند که احمدینژاد را باید رد کنیم؛ لزومی ندارد که چنین کاری کنیم. به طور کلی باید روشهای مختلف را test کنیم. *(در طول 3 سال اخیر، موضع اصولگرایانه داشته که فعالین این جریان را ترغیب به حمایت از خود بکند؟) بله! روحانی انسان باهوشی است. *احمدینژاد در جاهای مختلف با سخنرانی، ابراز قدرت و جمعکردن مردم، مشغول تستکردن فضا و ایجاد ذهنیت است. قطعا این حرکات، آثار روانی خود را دارد. احمدینژاد برای ورود به انتخابات 96 یکسری فاکتورهایی را لحاظ میکند. وی مایل نیست در انتخابات سال آینده متحمل شکست شود چون با تعریفی که خودش دارد، دلش میخواهد قهرمانانه پیروز شود. احمدینژاد نمیآید که مدل قالیباف یا محسن رضایی را پیگیری کند. اصولگرایان از احمدینژاد سوالهایی دارند و او باید قطعا ابهاماتی را برطرف کند که مثلا شما درباره فلان شخص چه موضعی دارید. احمدینژاد تاکنون نشان داده که مواضعش درباره برخی افراد، عوض نشده است. وی اگر به صحنه بیاید و بار دیگر روی مواضع قبلی خود تأکید کند، میان اصولگرایان شکاف ایجاد میشود. *احمدینژاد معتقد است که جریان اصولگرایی به جهاتی یک جریان به تاریخ پیوسته است و توانایی ایجاد ارتباط با افکار عمومی را ندارد و نمیداند که در خیابان چه اتفاقاتی در حال رخدادن است. احمدینژاد در انتخابات این مسئله را ثابت کرد؛ مثلا آنجایی که نظرسنجیها، رأی احمدینژاد را تنها 4 درصد نشان میداد، خودش میگفت که من 30 درصد رأی میآورم و چنین هم کرد. احمدینژاد معتقد است که افکارِ کفِ خیابان را میشناسد اما اصولگرایان چنین قابلیتی ندارند. *احمدینژاد میداند که اگر اصولگرایان چندان قادر نباشند برای او رأی جمع کنند، میتوانند برای او ریزش رأی و شبهه ایجاد کنند. اصولگرایان به جاهایی خواهند زد که برای احمدینژاد مهم است؛ مثلا اصولگرایان میتوانند به ماجرای 11 روز خانهنشینی او اشاره کنند. *خود اصولگرایان هم میگویند که ما در جاهایی از احمدینژاد فاصله گرفتیم. اصولگرایان میگویند که ما در دولت دهم، بیشترین انتقادات را نسبت به احمدینژاد داشتیم؛ در حالیکه اصلاحطلبان در بسیاری موارد ساکت بودند. از طرف دیگر ما باید بگوییم که آیا احمدینژاد میتواند حمایت ساختاری را برای خود جلب کند؟ مثلا اگر شورای نگهبان احمدینژاد را رد صلاحیت کند، برای او بد خواهد شد؛ احمدینژاد در این شرایط مجبور میشود از خود دفاع کند. احمدینژاد مایل نیست که سرنوشت رئیس دولت اصلاحات را داشته باشد که بعد از انتخابات به طور کامل از سیاست خارج شود. احمدینژاد فعلا در حال تستکردن فضاست. به نظر من وی برای انتخابات 1400 برنامه دارد. *افق دید احمدینژاد از انتخابات 96 به 1400 تغییر پیدا کرده است. آمدن ترامپ میتواند موقعیت احمدینژاد را تقویت کند! *احمدینژاد نفر دومی را به عنوان کاندیدا معرفی نمیکند. تنها فردی که احمدینژاد به او اعتماد داشت، مشایی بود که آن هم موضوعش منتفی است. *لاریجانی در مرحله اول باید صندلی ریاست را برای خود حفظ کند(خنده) و پس از آن تعامل خوبی با دولت داشته باشد. اگر منظور شما این است که لاریجانی کاندیدای ریاستجمهوری شود، حدس میزنم که فعلا این ریسک را انجام ندهد. *عارف، مسئله کنارکشیدنش به نفع روحانی در انتخابات ریاستجمهوری 92 را مدام در طول 3 سال گذشته تکرار کرده است. البته من معتقدم که عارف به نفع روحانی کنار نکشید بلکه فعالین اصلاحطلب متوجه شدند که وی رأیی ندارد و اگر به انتخابات ورود پیدا کند، وضعیتی بدتر از مصطفی معین در انتخابات ریاستجمهوری 84 نصیبش میشود. عارف با تکرار مسأله کنارکشیدنش در انتخابات 92، مدام بر سر دولت منت میگذاشت. خب! حسن روحانی هم یک انسان سیاسی است و این موضوع باعث شد تا رابطهها کم کم مخدوش شود. عارف به نوعی همیشه چهره طلبکارانه نسبت به دولت داشت؛ همین باعث شد که حوصله دیگران سر برود! نتیجه این شد که دولت تمایلی به برقراری رابطه تشکیلاتی با عارف پیدا نکرد. *باز هم میگویم بستگی به شرایط زمانی دارد. اصلاحطلبان با خود میگویند که تا 4 سال دیگر، هزار اتفاق رخ میدهد. کسی فکرش را هم نمیکرد که در زمان احمدینژاد، روحانی رئیسجمهور شود.