«زخم کاری» چگونه به پرسروصداترین، پرمخاطبترین و یکی از بهترین سریالهای شبکه نمایش خانگی تبدیل شد؟!
این زخم، کاری است!
یادداشت / رضا فرجپور
و بالاخره بعد از چندین و چند هفته پرفرازونشیب و پربحثوحاشیه فصل سوم سریال «زخم کاری» نیز به قسمت پایانی رسید. سریالی که با هر متر و معیاری میتوان آن را یکی از بهترین- و به باور عدهای نیز بهترین- آثار شبکه نمایش خانگی در سه-چهار سال اخیر عنوان کرد. اثری پرتحرک و پرتنش درباره لایههای پنهان روابط و مناسبات اقتصادی که با روایت داستان زنان و مردانی که در مسیر صعود از نردبان قدرت از هیچکاری رویگردان نیستند، خیلی زود خود را به عنوان یکی از محبوبترین سریالهای تاریخ شبکه نمایش خانگی معرفی کرد- و شگفت که در مسیر پرفرازونشیبی که بعدتر هم پیمود، حتی در ضعیفترین دورههای روایت نیز از این جایگاه چندان دور نشد و همواره به نوعی در حوالی قله پرسه میزد.
اما اینکه «زخم کاری» چرا و چگونه به چنین جایگاه و موقعیتی دست یافته؛ مدیون و مرهون عواملی چند است...
«زخم کاری»- به خصوص فصل اول و کمی هم با اغماض: سری سوم- از همان ابتدا از استانداردهای روایت و ظرفیتهای داستانی فراتری در قیاس با بسیاری دیگر از سریالهای ایرانی- چه تلویزیون و چه شبکه نمایش خانگی- بهرهمند بود. این استانداردهای بالا که مخاطبان پروپاقرصی از همان ابتدا برای «زخم کاری» جور کردند- جوری که حتی فرود نسبی فصل دوم سریال نیز نتوانست مخاطبان را از سریال دور کند و «زخم کاری» حتی در این ضعیفترین فصلش نیز به مراتب پرمخاطبتر و محبوبتر از بسیاری دیگر از سریالهای شبکه نمایش خانگی بود- مدیون و مرهون منبع اقتباس «زخم کاری» بودند: رمان «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد؛ که از نظر تنوع و عمق شخصیتهای داستانی، خط داستانی پرظرفیت و تنوع و تعدد رخدادهای داستانی- چنان که در هر فصل مخاطب را با یکی دو اتفاق تاثیرگذار رودررو میکرد- «زخم کاری» را یک سر و گردن بالاتر از سریالهای دیگر جلوه میداد!
نکته جالبتر، اما، منابع فرعیتر اقتباس این سریال بود. «زخم کاری» که علاوه بر رمان «بیست زخم کاری» شماری دیگر از رویدادها و بهخصوص شخصیت سرنوشتساز سمیرا- با بازی رعنا آزادیور- را نیز از نمایشنامه «مکبث» ویلیام شکسپیر اقتباس کرده بود؛ این رویکرد را در فصول دیگر نیز ادامه داده بود و به عنوان مثال فضا و حال و هوای فصل دوم سریال و شخصیت میثم پسر مالک را از نمایشنامه «هملت» شکسپیر اقتباس کرده بود. رویکردی که نه تنها غنای روایت را به نوعی برجسته میکرد و توی چشم میآورد، جای خالی عناصر دراماتیک در نبود منبع اقتباسی مانند «بیست زخم کاری» را در فصول بعدی نیز به نوعی رفعورجوع میکرد و کیفیتی فراتر از رقبای دیگر نیز به سریال میبخشید- و همین هم بود که باعث شد «زخم کاری» در تمام سه فصلی که منتشر میشد، حتی لحظهای نیز از رقبایش عقب نیفتاد و عنوان موفقترین سریال شبکه نمایش خانگی را به سریالی دیگر نبخشید.
این نوع رویکرد به اقتباس را یکسره میتوان حاصل هوشمندی محمدحسین مهدویان عنوان کرد که پیش از این سریال در سینما نیز با آثاری چون «ایستاده در غبار»، «ماجرای نیمروز»، «درخت گردو»، «لاتاری» و حتی «شیشلیک» نشان داده بود ابایی از پیمودن مسیرهای ناپیموده و ورود به حیطههای ناآزموده ندارد. با این حال این فیلمساز این گام را در زمینه سریالسازی بسیار آزمودهتر از سینما برداشت- و حداقل اینکه وقتی با نوعی دوران افت و فرود در کارنامه سینماییاش مواجه شد، با طی کردن این مسیر دوباره از جا برخاست و مهدویانی دیگر را به نمایش گذاشت که نه تنها از مهدویان فیلمساز ارگانی سوژههای جنجالی بحثبرانگیز پایینتر نیست، بلکه حتی از نظر کیفیت سینمایی اثر گامها از آن مهدویان جلوتر و فراتر هم میتواند باشد!
راز دیگر محبوبیت و موفقیت «زخم کاری» ورود مهدویان به یک حیطه داستانی جدید بود؛ با رویدادها و شخصیتهایی که پیش از این در حوزه سریالسازی- و حتی در سینما- تاکنون به نمایش درنیامده بودند. «زخم کاری» از این نظر شبیه هیچ فیلم و سریال دیگری نیست- و راز موفقیت و محبوبیتش نیز همین است. بگذارید اینگونه بگویم در شرایطی که در فیلمها و سریالهای ایرانی بخش زیادی از داستانها پیرامون روابط عاطفی و عاشقانه و مثلث و مربع عشقی و ازدواج و طلاق و مسایلی از این دست دور میزنند و آن معدود سریالهایی نیز که درباره این داستانها نیستند، برای الگوسازی شخصیتها و روابطی را روایت میکنند که انگار از سیاره دیگری به زمین خاکی ما فرود آمدهاند؛ «زخم کاری» با داستانهایی که درباره روابط و مناسبات پنهان قدرت و ثروت روایت میکند، نه خودش و کلیتش، نه فضا و داستانهایش و نه شخصیتهایش شبیه سریالهای دیگر نیست و همین هم این سریال را پیش چشم تماشاگر تبدیل به اثری تازه و ارزشمند میکند.
خیلیها در رابطه با «زخم کاری» از جواد عزتی و نوع بازی و حضورش در نقش ظاهرا متناقض مالک- باهوش، بیرحم و جذاب- یاد کرده و او را به هر بهانهای مورد ستایش قرار میدهند. اما بیراه نیست اگر کمی از این لایه ظاهری دور شویم و به بازیگر دیگری اشاره کنیم که در «زخم کاری» جلوههای جدیدی از حضور و قدرت و عمق حضور را به نمایش گذاشته- و از این نظر یکی از دلایل اصلی قدرت و قوت و استحکام داستان سریال هم بوده است. بله؛ رعنا آزادیور را میگویم- که «زخم کاری» نشان داد چه جواهری میتواند باشد و در صورتی که کارگردان از ریسک کردن نترسد، چه ابعاد عجیبی از یک شخصیت دور از دسترس را میتواند به نمایش بگذارد.
البته بازیهای خوب این سریال به رعنا آزادیور و جواد عزتی منحصر نمیشوند و علاوه بر ایندو- و حتی شاید کمی بهتر از این دو- میتوان الناز ملک را هم مثال زد- که در نقشی که به نظر میرسد کمی هم از نظر سنی ازش دور بوده، خونسردی، آرامش، بیرحمی و البته ظرافت و شکنندگی زنانه را در لحظه به نمایش گذاشته و در این نقش- که یکی از نخستین کارهایش نیز بوده- کاراکتر قدرتمندی را ترسیم کرده که مشخص است همیشه یکی از قلههای کارنامهاش قلمداد خواهد شد.
به هر حال؛ فصل سوم «زخم کاری» هم به پایان رسید و آنگونه که شنیده میشود فصل چهارمی هم در کار خواهد بود. خبری که در کنار امیدواری برای دوستداران و هواخواهان سریال، حاوی نوعی تردید و تشویش نیز هست- که آیا ادامه دادن سریالی که منبع اقتباسش همان ابتدا به پایان رسیده- و دو فصل بعدی نیز تنها و تنها بهواسطه ظرفیت فراوان کاراکتر اصلی قصه منبع اقتباس ادامه پیدا کرده- به صلاح است یا نه؛ و آیا این امر نمیتواند محبوبیت و جذابیت و دیگر داشتههای سریال را به تدریج ازش بگیرد؟!
منتظر میمانیم و میبینیم که چه خواهد شد و چه پیش خواهد آمد!