دغدغه من مربوط به آدمهایی است که در کشور خودمان زندگی میکنند
دغدغه اصلی من مربوط به آدمهایی است که یا داخل کشور خودمان زندگی میکنند و یا ایرانیانی که در خارج از ایران هستند و فرمانی که رئیسجمهوری آمریکا صادر کرد سبب شد مشکلاتی برای آنها بهوجود بیاید.
به گزارش شما نیوز ، نمایش «رویای آمریکایی» با نویسندگی و کارگردانی آیلین کیخایی، تازهترین اثر گروه نمایش خودکار محسوب میشود که از ۲۰اردیبهشتماه، ساعت۲۰:۴۵ به سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر آمده است و هر روز غیر از شنبهها اجرا میشود. کیوان محمودنژاد، نازنین بابایی، خشایار مرادی، مازیار مویدی و آیلین کیخایی در این نمایش ۶۰دقیقهای بازی میکنند و آیدا کیخایی بازیگر ویدئویی نمایش است. این نمایش داستان زوجی جوان را در آستانه طلاق و مواجه شدن آنها با مهاجرت روایت میکند. به بهانه این اجرا، با آیلین کیخایی؛ نویسنده، کارگردان، بازیگر و طراح صحنه که بخش انتخاب موسیقی «رویای آمریکایی» را هم برعهده داشته است، گفتوگو کردهایم.
در «رویای آمریکایی» شاهد هستیم به ترامپ و ممنوعیت ورود ایرانیان به آمریکا نقبی زده میشود. چه میزان این اتفاق جرقهای برای نگارش متن شد و چه میزان شرایط مردم خودمان را مد نظر قرار داده بودید؟
دغدغه اصلی من مربوط به آدمهایی است که یا داخل کشور خودمان زندگی میکنند و یا ایرانیانی که در خارج از ایران هستند و فرمانی که رئیسجمهوری آمریکا صادر کرد سبب شد مشکلاتی برای آنها بهوجود بیاید. البته سیاستگذاران آمریکایی هم با این فرمان چندان موافق نبودند اما درنهایت این فرمان اجرایی شد. مسلما مشکل همزبانهای خودم برایم اهمیت داشت. با چشم خودم میدیدم یکی از دوستان، فرزندش در آمریکا بود و مادر، نمیتوانست به دیدن او برود و فرزندش هم نمیتوانست ریسک کند و به ایران بازگردد. من فردی سیاسی نیستم اما فرمان ترامپ بهقدری کمدی بود که ناچار بودم یک متن کمدی درباره آن بنویسم! چون بهقدری این اتفاق بهویژه برای ایرانیها تلخ است که به گروتسک نزدیک میشود.
شما علاوهبر نویسندگی و کارگردانی، در مقام بازیگر هم روی حضور دارید و یکی از نقشهای اصلی نمایش را برعهده دارید. این حضور بهعنوان بازیگر و کارگردانی کردن اثر، کار شما را دشوار نمیکرد؟
قرار نبود من این نقش را بازی کنم و اصولا مدتهاست که در تئاتر بازی نمیکنم چون دغدغه اصلی من نویسندگی و کارگردانی تئاتر است. قرار بود از خردادماه اجراهای نمایش ما آغاز شود و درنتیجه از فروردینماه تمرینهای گروه آغاز شد و لیلا علیاکبری نقش سمیرا را برعهده گرفت، اما در جلسه اول یا دوم تمرینها، متوجه شدم که اجراهای ما بیستم اردیبهشتماه آغاز میشود. درنتیجه ناچار شدیم تمرینها را بسیار فشرده پیش ببریم؛ روزی بیش از هشت ساعت تمرین داشتیم. به همین دلیل احساس کردم درست نیست از یک بازیگر که سر کار است بخواهم بدون دریافت هزینه، تمام زمان خود را برای کار من بگذارد. از سویی دیگر چون متن را خودم نوشتهام و دو یا سه بار هم آن را بازنویسی کرده بودم، متن را کاملا میشناختم، کیوان محمودنژاد که نقش محسن؛ همسر سمیرا را بازی میکند، شرایط مناسبتری را بهوجود میآورد تا با خیال راحت به شخصیتپردازی خود بپردازد و نگران بازیگر مقابل خود نباشد. از سویی دیگر حضور سمانه اسماعیلی که از بازیگران بسیار خوب تئاتر است و الهام هادیان بهعنوان گروه کارگردانی، دوستانی که مسئولیت اتاق فرمان را برعهده دارند و همچنین بازیگران دیگر همچون خشایار مرادی بسیار به من کمک کردند تا این کار را انجام دهم.
البته باتوجه به اینکه آیدا کیخایی نقش ناهید را بازی میکند، حضور شما بهعنوان سمیرا؛ خواهر ناهید سبب شده است مخاطب بیشتر نمایش را باور کند!
واقعیت این است که خودم چند سال پیش اقدامی کوچک برای مهاجرت انجام داده بودم اما نتوانستم این کار را انجام دهم. البته این اقدام من هیچ شباهتی به داستان نمایش نداشت و نه در قالب سمیرا بود و نه ناهید! احساس میکنم موضوع مهاجرت ربطی به اتفاقهای منطقه و... ندارد بلکه برای خود من بهشدت درونی و شخصی است. البته فعلا برنامه مهاجرت ندارم!
در این نمایش شاهد اضمحلال یک زوج جوان بهدلیل بروز مشکلات مالی هستیم که در پیرامون ما هم این مسئله کاملا دیده میشود. کمی درباره این بعد اجتماعی متن بگویید.
در شخصیتپردازی تلاش کردم اصلا اشارهای به این نکنیم که این دو نفر به کجای ایران تعلق دارند، پدر و مادرشان چه کسانی هستند و درنهایت این دو نفر دقیقا چه کسانی هستند. اصلا نمیخواستم این شخصیتها کاملا واقعی باشند چون نمایش کمدی است. البته این مشخص است که این دو نفر بالاخره مدرک لیسانس خود را گرفتهاند. متاسفانه در کشوری زندگی میکنیم که هر روز با پیامی برای دریافت لیسانس بدون کنکور و.... مواجه میشویم. جالب اینجاست که تمام این اتفاقها کاملا بهصورت قانونی رخ میدهند. سمیرا صددرصد یکی از افرادی بوده است که به این صورت لیسانس گرفته است و دائم پز مدرکش را میدهد. البته با همین مدرک توانسته است با مردی ازدواج کند که از لحاظ اجتماعی دو پله از او بالاتر است و به جامعه وارد شود. از دید من ذات انسانها با تحصیل تغییر نمیکند و از این جنس آدمها در جامعه خودمان زیاد دیدهایم. فردی حدودا سیساله را در حیطه تئاتر میشناسم که دکترا دارد و تدریس میکند. این مسئله واقعا نگرانکننده است.
موسیقی نمایش بهشدت در راستای نمایش بود. آهنگهایی انتخاب شده بود که هم صحنه قبل را روایت میکرد و هم به مخاطب درباره صحنه بعدی پیشآگاهی میداد. درباره پروسه انتخاب قطعات موسیقی بگویید.
من و کیوان محمودنژاد برای انتخاب قطعات بسیار باهم بحث و گفتوگو داشتیم. من تلاش کردم موسیقیهایی که دوست دارم را در این نمایش بگنجانم و درنهایت محمودنژاد هم قبول کرد که این اتفاق بیفتد. البته او هم پیشنهادهای بسیار خوبی داشت که از یک یا دو مورد آنها استفاده کردیم. موسیقی را به گونهای انتخاب کردیم که دو یا سه آهنگ به مهاجرت، اتفاقهایی که در شهرها و ایالتهای آمریکا رخ میدهد، صحبت میشود. از سویی دیگر اگر از ابتدا تا انتها با موسیقی با تمپوی بالا استفاده کنیم، نمایش شکست میخورد چون درست است که از ابتدا نمیدانیم قرار است چه اتفاقی برای شخصیتهای نمایش بیفتد اما در ذهن من مشخص بود آینده سمیرا و محسن چیست؛ این دو به ترکیه میروند؛ نه میتوانند به ایران بازگردند، نه به آمریکا بروند و نه حتی در ترکیه بمانند چون مسئله مهاجرت در ترکیه هم دستخوش مشکل شده است. درنتیجه از دید من به احتمال ۹۹درصد این دو از هم جدا میشوند. درنتیجه این تم از دست دادن را باید در موسیقی لحاظ میکردیم و دو یا سه قطعه پایانی نمایش، موسیقی غمگین میشود و درباره از دست دادن صحبت میشود البته مهم بود که این از دست دادن، به فرد خاصی اشاره نداشته باشد.
جالب اینجاست که برای خالی کردن صحنه، شما یک اتفاق بهوجود آوردید و دو سمسار آمدند و تمام وسایل این زوج را خریدند و از سالن خارج کردند. این خروج بهشدت کند صورت میگیرد و دل کندن دشوار محسن از وسایل را نشان میدهد. چه میزان این بخش از نمایش بهنوعی به وابستگیهای محسن مربوط است؟
دو دوست دارم که زن و شوهر هستند و خارج از ایران زندگی میکنند. شوهر این دوست من تعریف میکرد که روزی که وسایلشان را برای فروش گذاشته بودند، گوشهای نشسته بود، گیتار میزد و آدمها، این وسایل را میبردند. او میگفت: «در آن زمان احساس میکردم این بدبختی کشدار است و تمام نمیشود.» بغرنج بودن مهاجرت با این جمله در ذهن من باقی مانده بود. مازیار موحدی و خشایار مرادی باتوجه به این مسئلهای که در ذهن من بود، شخصیتپردازی خاصی را انجام دادند. خود من به مهاجرت علاقهمند هستم اما وقتی حتی برای مسافرت هم از ایران خارج میشوم و در شرایطی قرار میگیرم که به من خوش میگذرد، ته دلم خوشحال نیستم چون میدانم اینجا خاک من نیست، در این سرزمین بهدنیا نیامدهام و مردم آن به زبان دیگری حرف میزنند و میدانم به این کشور تعلق ندارم. فکر میکنم ۹۰درصد ایرانیهای مقیم خارج هم همین احساس را داشته باشند و غم بزرگی در سینه خود دارند.
دکور شما از سه دیوار تشکیل شده است که با تعدادی سنگ، روی صحنه فیکس میشوند. باتوجه به دواجرایی بودن سالن حملونقل این دکور کار دشواری نیست؟
گروه نمایش «نوبت یعنی بعدی» به کارگردانی مرتضی شاهکرم که پیش از ما در قشقایی نمایش خود را اجرا میکنند، بسیار به ما لطف کردند و اجازه دادند ما دکورمان را از صحنه خارج نکنیم. درنتیجه لتهها را از صحنه خارج نمیکنیم بلکه آنها را ته سالن قرار میدهیم. البته این کار ما به صحنه این دوستان لطمه نمیزند و کار ما هم سادهتر میشود. البته بهعنوان کارگردان هر روز این استرس را دارم که لتهها روی بازیگران نیفتند! متاسفانه این مشکلات وجود دارد اما ناچار هستیم آنها را قبول کنیم. به هر حال مجموعه تئاتر شهر دولتی است و متقاضیان بسیار زیادی دارد و باید گروهها باهم کنار بیایند. خوشبختانه ما دو گروه، تعامل خوبی باهم داشتیم.
زوم:
نور ۲۵درصدی برای جلوگیری از افتادن بازیگران
در تعویض صحنههای «رویای آمریکایی»، شاهد نوری اندک بودیم و تعویض صحنهها دقیقا مقابل چشم مخاطب انجام میشد. این ایده از کجا نشأت گرفته بود؟
اولین و مهمترین مسئله این بود که کسی در صحنه زمین نخورد! بسیار دیدهام در تئاترها در زمان تعویض صحنهها، صدای دکور آمده است و یا بازیگران زمین خوردهاند چون جلوی پایشان را نمیدیدند. درنتیجه تصمیم گرفتم این نور ۲۵درصدی را در زمان تعویض صحنهها در نظر بگیرم تا کسی زمین نخورد. پشتصحنه هم ما نور داریم تا بتوانیم فضای پیرامون را ببینیم.
مینا صفار