ژاله صامتی
تیکه سنگین ژاله صامتی به سن امین حیایی | امین حیایی از من بزرگتر است
ژاله صامتی در فیلم درخونگاه نقش همسر امین حیایی را بازی می کند. ژاله صامتی در نشست خبری این فیلم در واکنش به سوالی درباره اینکه تفاوت سنی نقش با سن واقعی خودتان شما را نگران نکرد گفت: از کارهای سخت خوشم میاد. می خواستم جسارتم را رقم بزنم و به امین حیایی اعتماد کردم. امین از من بزرگتره!
ژاله صامتی در فیلم درخونگاه نقش همسر امین حیایی را بازی می کند. ژاله صامتی در نشست خبری این فیلم در واکنش به سوالی درباره اینکه تفاوت سنی نقش با سن واقعی خودتان شما را نگران نکرد گفت: از کارهای سخت خوشم میاد. می خواستم جسارتم را رقم بزنم و به امین حیایی اعتماد کردم. امین از من بزرگتره! ژاله صامتی بازیگر سینما و تلویزیون متولد ۱۴ فروردین ۱۳۵۱ است. امین حیایی بازیگر متولد ۱۹ خرداد ۱۳۴۹ است و دوسالی از ژاله صامتی بزرگتر است.
در خلاصه فیلم درخونگاه آمده است؛ رضا با بازی امین حیایی پس از هشت سال کار کردن از ژاپن برمیگردد. سال ۱۳۷۰. محله درخونگاه. خانواده فقیر و آشفته. رضا از ژاپن پول زیادی فرستادهاست و حالا با زخمهایی بر جسم و روح برگشته که با آنها خانه و محله را بسازد. آقایی کند. میخواهد ارباب باشد. برادر دوقلوی رضا، مهدی جزء مفقودین جنگ است و سه سال پس از پایان جنگ هنوز خبری از او نیست. رضا که میآید همه چیز دگرگون میشود. او پی پولهایش هست و انگار اتفاقی برای آنها افتاده. تا پایان فیلم یکی یکی رازهای مگو فاش میشود. خبری از پول نیست. و رضا دوباره میرود.
گفتگو با ژاله صامتی و دخترانش
ژاله صامتی: من عاشق دخترهایم هستم و وقتی با هم هستیم حسابی بهمان خوش میگذرد. در واقع ما یک اکیپ زنانه هستیم. (میخندد) سه زن از سه نسل متفاوت ولی با مشترکات بسیار زیاد. من دهه پنجاهی هستم و دختر بزرگم، یاس دهه هفتادی و دختر کوچکم، نیاز دهه هشتادی است. الان روند زندگی به حدی سرعت گرفته است که دو نفر با فاصله سنی هفت، هشت ساله را هم میتوان از دو نسل مجزا دانست.
یاس: من احساس میکنم ما بیشتر با هم دوست هستیم. این حس را هم نسبت به مادرم دارم و هم نسبت به خواهرم. اختلاف سنیام با خواهرم باعث نمیشود با او احساس صمیمت نکنم. البته به هرحال علایق متفاوت وجود دارد ولی نه آنقدر که بخواهد در صمیمت و احساس دوستانهمان خللی ایجاد کند. نیاز خیلی از حرفهایش را به من میزند و من هم همیشه از همصحبتی با خواهرم لذت میبرم.
نیاز: من هم احساس دوستی با مامانم و یاس دارم. همیشه از اتفاقاتی که در مدرسه پیش بیاید با خواهرم صحبت میکنم. در کل حرفهایم را بیشتر به مامان و یاس میگویم.
ژاله صامتی: اگر یک بازیگر دنیای مادر بودن را تجربه کند به او در ایفای نقش یک مادر خیلی کمک خواهد کرد. مابازیگران بسیاری داشتهایم که نقش مادر را داشته اند و خوب هم بازی کردهاند اما اگر تجربه مادر بودن در دنیای حقیقی را داشته باشند حسی که روی صحنه یا جلوی دوربین ظاهر میشود هم حقیقی خواهد بود. خود مادر بودن خارج از هر شغل و هر حیطهای به نظرم از موهبتهای بزرگی است که خداوند به یک زن بخشیده. این حس آنقدر شیرین و خوشایند است که با هیچ چیز دیگری نمیتوانم مقایسهاش کنم.
یاس: هفده سال دارم و در رشته طراحی لباس درس میخوانم و طراحی و دوخت از علایق اصلیام هستند. به موسیقی هم خیلی علاقه دارم و تار و کمانچه مینوازم. پدر و مادرم از شش سالگی من را به کلاسهای موسیقی فرستادند و خیلی تشویقم کردند که حتما نواختن ساز را یاد بگیرم. در دبیرستان هم وارد رشته موسیقی شدم اما احساس کردم این رشته را میتوانم خارج از محیط مدرسه هم یاد بگیرم به همین خاطر از هنرستان موسیقی خارج شدم و وارد هنرستان طراحی و دوخت شدم.
یاس: طراحی لباس در سینما و تئاتر را دوست دارم؛ همچنین خیلی دوست دارم طراحی لباس بازیگران برای مراسم مختلف را انجام دهم. فعلا این کار را برای مامان انجام دادهام. اکثر لباسهایم را هم خودم میدوزم چون خیاطی از واحدهای درسیام محسوب میشود و یاد گرفتهام. داشتن مزون هم برایم جذاب است.
ژاله صامتی: سلیقهمان در لباس به هم خیلی نزدیک است و لباسهایی را که یاس برایم طراحی میکند
ژاله صامتی: فاصله سنی من با یاس بیست و شش سال است و این فاصله سنی نسبتا کم باعث شد در ابتدا مادر شدن برایم شکل خاله بازی باشد. (میخندد) به خصوص اینکه فانتزیهای بامزهای از مادر شدن در ذهن داشتم و یاس برایم هم حکم بچه را داشت و هم مانند عروسک و اسباب بازیام بود. (میخندد) داشتن یاس برایم تجربهای هیجانانگیز بود که تا مدتها وقتی او را تر و خشک میکردم و شیر میدادم با خود میگفتم « یعنی این بچه منه؟» و باورم نمیشد که صاحب یک دختر کوچولو شدهام.
ژاله صامتی: یاس ساعت نه و نیم شب به دنیا آمد و خوب به یاد دارم همه خانمهای آن بخش چون همان روز زایمان کرده بودند خواب که چه عرض کنم بیهوش بودند. (میخندد) ولی من که ۴۸ ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب یاس را از پتویی که در آن پیچیده شده بود در میآوردم و نگاهش میکردم و هر نیم ساعت یک بار او را در آغوش میگرفتم و دوباره روی تختش میگذاشتم. یاس هم مثل من آن شب بیدار بود و این موضوع کمی نگرانم کرد تا اینکه بالاخره زنگ زدم به بخش پرستاری و گفتم خانم پرستار نمیدانم چرا دختر من نمیخوابد در حالی که همه بچهها خواب هستند. پرستار هم گفت «خب مادرها هم همه خواب هستند شما چرا نمیخوابید؟» من هم جواب دادم «آخه من خیلی خوشحالم خوابم نمیبره» و پرستار جواب داد« حتما بچه ات هم خیلی خوشحاله نگران نباش.»