مرجان محتشم
خانم کوچیک سریال پس از باران کجاست ؟ | مرجان محتشم دچار بیماری شده است
مرجان محتشم بازیگری که با نقش خانم کوچیک در سریال پس از باران به چهره ای فراموش نشدنی تبدیل شد این روزها کجاست و چه میکند؟! او گفت بیمار است، گفت دفترچه بیمه ندارد و گفت و گفت. ...به هر حال هر چه هست مرجان محتشم سال هاست از وادی آکتوری فاصله گرفته و عطایش را به لقایش بخشیده است.
سریال پس از باران از آن دست سریال هایی بود که با وجود پندین بار پخش و گذشت زمان زیادی از ساخت آن هنوز هم حرف های زیادی برای گفتن دارد. سریالی که با ستاره شدن مرجان محتشم در نقش خانم کوچیک همراه بود این روزها دوباره از شبکه آی فیلم در حال پخش است. به همین بهانه درباره بازیگران این سریال و حال و روز این روزهایشان گزارشی تهیه کرده ایم که در ادامه مشاهده میکنیم.
پس از باران، سال 1379 روی آنتن رفت؛ سریالی خوش ساخت و استاندارد که پخش آن مصادف بود با دوران اوج و درخشش مجموعه سازی در سیما و بویژه شبکه تازه تاسیس سه. این شبکه برای آگاهی از ذائقه و سلیقه مخاطبان خود و جذب آنان، مجموعه های زیادی را روی آنتن فرستاد که تعدادی ـ من جمله همین پس از باران ـ تا سال ها ماندگار شدند و بازپخششان هم مورد استقبال قرار گرفت.
خانم کوچیک کجاست؟
آمد و چه با دست پر هم. قبل از «پس از باران» یکی دو سریال بازی کرده بود؛ بهشت گمشده و فکر پلید. پس از باران اما قرار بود سکوی پرتاب مرجان محتشم باشد در عالم بازیگری که هم شد و هم نشد. خودخواسته یا به جبر زمان و اقتضای روزگار، فقط خدا می داند. سریال پس از باران و یکی از شاه نقش هایش (شهربانو) می توانست برای هر بازیگر جوانی که در ابتدای راه است یک فرصت بی نظیر باشد برای اثبات خود و توانایی هایش. الحق و الانصاف که محتشم هم از این فرصت، نهایت بهره را برد در حد بضاعتش البته و شد خانم کوچیک مردم. محبوب و معروف. گمانه زنی ها می شد و پیش بینی ها، که او نه در تلویزیون که در سینما هم ستاره خواهد بود و خوش خواهد درخشید. همه چیز از تولد یک ستاره خبر می داد اما نشد آنی که باید می شد.
مرجان محتشم سینما را با «رز زرد» آغاز کرد و پایان داد و پس از سریال سعید سلطانی در یکی دو مجموعه دیگر (ریحانه و پرواز در حباب) بازی کرد و خلاص، برای همیشه محو شد! دیگر از او نه نامی ماند و نه نشانی. آرام آمد و آرام تر رفت. پس از سال ها که مصاحبه کرد، گفت که سکوتش خود گویای همه چیز است. گفت که معترض است. گفت که نمی خواسته به هر قیمتی بازی کند، گفت که مناسبات اخلاقی حاکم بر سینما مطلوب نیست، گفت بیمار است، گفت دفترچه بیمه ندارد و گفت و گفت. ...به هر حال هر چه هست مرجان محتشم سال هاست از وادی آکتوری فاصله گرفته و عطایش را به لقایش بخشیده است. درآوردن پرونده ای برای پس از باران بدون گفت وگو با خانم کوچیک سریال، کنش و تلاشی ابتر به نظر می رسید، اما همه کوشش ها و کانال ها به در بسته خورد و به بن بست ختم شد. گویا مرجان محتشم سال هاست از ایران مهاجرت کرده و غربت نشین شده است؛ بازیگری که می توانست یک ستاره باشد، چه در عالم هنر هفتم و چه در وادی قاب جادو، اما نشد که نشد. خودخواسته یا به جبر زمان و اقتضای روزگارش را هم فقط خودش می داند و خدا .
داستان سریال پس از باران :پس از باران داستان دکتر مهرپرور و همسرش می باشد که وقتی عازم شمال ایران (گیلان) می شوند در یک تصادف رانندگی کشته می شوند و فرزندانشان (مرضیه و مسعود) از آنجایی که به این مرگ مشکوک هستند جهت بررسی بیش تر به شمال سفر می کنند، هرچه از سفرشان در شمال می گذرد آن ها از راز خانوادگی شان اطلاعات بیش تری به دست می آورند. این اطلاعات به نقل از مادربزرگشان نقل می شود....
در روایتی که از رویدادهای قدیم توسط مادربزرگ مرضیه و مسعود بازگو می شود، به داستان زنی اشاره می شود که شوهرش ارباب است و به خاطر بچه دار نشدن زنش با اصرار مدام زن اولش (کتایون ریاحی) تصمیم به ازدواج می گیرید که با یک دختر رعیت ازدواجکند و از طبقه رعیت همسر اختیار کند این وسط مادرزن اول ارباب (مهوش صبرکن) به همراه برادرزن اول ارباب (رحیم نوروزی) مشقت های زیادی به زن ارباب می دهند و…
روایتی از سریال پس از باران بعد از 17 سال
پس از باران با گذشت 17 سال از اولین نوبت پخش هنوز حرف هایی برای گفتن دارد و می توان در موردش صحبت کرد، از داستان خوبش گفت و شخصیت پردازی درست و انتخاب خوب بازیگران و موسیقی و لباس و همه و همه را در موفق بودن و موفق ماندن این سریال دخیل دانست. پس از باران در کلام اول داستان ساده ای داشت که در سال های پایانی حکومت قاجار و ابتدایی حکومت رضاخانی و نظام فئودالی (ارباب ـ رعیتی) آن زمان می گذشت؛ هرچند اشاره مستقیمی به بعد سیاسی ماجرا نمی شد، اما حکمرانی اربابان منطقه بر رعایایشان و رنجی که طبقه کارگر تحمل می کردند و حتی اختیاری بر تصمیمات شخصی زندگی شان نداشتند، در لحظه لحظه دقایق داستان محسوس بود.