شمانیوز
شما نیوز

گفتگو با هاتف علیمردانی، کارگردان فیلم «هفت ماهگی»

دهه هفتادی‌ها آدم‌های عجیبی‌اند. نه مثل متولدین دهه ٤٠ که آدم‌های نظریه‌پردازی هستند و نه مثل متولدین دهه ٥٠ که آدم‌های ترسو‌یی هستند و نه مثل متولدین دهه ٦٠ که آدم‌های سختکوشی‌اند.

روزنامه اعتماد: دهه هفتادي‌ها آدم‌هاي عجيبي‌اند. نه مثل متولدين دهه ٤٠ كه آدم‌هاي نظريه‌پردازي هستند و نه مثل متولدين دهه ٥٠ كه آدم‌هاي ترسو‌يي هستند و نه مثل متولدين دهه ٦٠ كه آدم‌هاي سختكوشي‌اند.

براي شخصيت‌هاي «هفت ماهگي» احساس خطر مي‌كنم

شما سال گذشته در جشنواره فيلم فجر، بازگشت بسيار خوبي با فيلم «كوچه بي‌نام» داشتيد. فيلمي كه مورد توجه مخاطبين و منتقدان قرار گرفت و حتي در بين نامزدهاي سيمرغ مردمي جشنواره بود و جوايزي را هم از آن بازيگران فيلم كرد. شماعمدتا جزو فيلمسازاني به شمار مي‌رويد كه تلاش مي‌كنيد هر سال با يك فيلم در جشنواره فجر حضور داشته باشيد، كه البته برخي آثارتان ممكن است در اين رويداد خيلي با بازخورد خوبي روبه‌رو نشوند. چقدر اين پركاري شما در حيطه فيلمسازي به علايق‌تان برمي‌گردد و تا چه حد به موفقيت يا عدم موفقيت آثار قبلي‌تان مربوط مي‌شود؟ اين ششمين سالي است كه تقريبا هر سال در اين رويداد فيلم دارم. فيلمسازي شغل و علاقه من است و به نوعي يك پروسه‌اي در زندگيم محسوب مي‌شود. كه اگر اجرايي نشود احساس مي‌كنم با يك خلأ روبه‌رو شده‌ام. اين شكل روتين زندگي من است كه براي جشنواره فيلم بسازم. به طوري كه شش ماه فيلمنامه مي‌نويسم و پس از آن به سمت توليد فيلم مي‌روم. من هميشه در حال تجربه كسب كردنم و سعي مي‌كنم كه فيلم به فيلم پيشرفت كنم. هدفم اين است كه قدم به قدم بهتر شوم و با تجربياتم، ضعف‌هاي قبلي را جبران كنم. دليل اينكه در اين چند سال پشت هم فيلم مي‌سازم، اين نيست كه آثارم موفق يا ناموفق بوده است. من ياد گرفتم ضمن شنيدن تمام نقد‌ها به آن چيزي كه كار مي‌كنم و مي‌سازم باور داشته باشم و به عنوان كسي كه سينما را تجربي ياد گرفتم، سعي مي‌كنم فيلمم بهتر شود. «هفت ماهگي» پروژه بزرگ‌تري از «كوچه بي‌نام» به لحاظ مراحل توليد و وقت و هزينه‌اي است كه صرف آن شده است. حالا قطعا بازخوردهاي آن را مي‌گيرم و ممكن است كه نتايج متفاوتي نسبت به آن چيزي باشد كه در ذهن من است. ولي اين دليل نمي‌شود كه سال بعد من در جشنواره فجر، فيلم داشته باشم يا نه. فكر مي‌كنم از فيلم «مردن به وقت شهريور» دغدغه شما نسبت به جوان‌ها بيشتر شده است و در آثارتان سعي مي‌كنيد كه بيشتر تصوير واقعي از نسل جديد به تصوير بكشيد. نسلي كه ممكن است تفاوت زيادي با من و شما داشته باشند و بيشتر تمركزتان روي جواناني است كه تلاش مي‌كنند به جايگاهي در زندگي برسند كه شايد خيلي دورتر از شرايط فعلي‌شان است و ممكن است در اين راه حتي خطر كنند. چطور شد اين موضوع دغدغه ذهني شما شد به طوري كه در اين چندفيلم اخيرتان اين افراد نقش پررنگي دارند؟ شايد وقتي كه من براي فيلم «مردن به وقت شهريور» گذاشته‌ام براي هيچ يك از فيلم هايم نگذاشته‌ام. براي انتخاب بازيگر نزديك به سه ماه وقت گذاشتم. امروز به فيلم «مردن به وقت شهريور» باور دارم. امروز وقتي به شش فيلمي كه ساخته‌ام نگاه مي‌كنم، مي‌توانم بفهمم كه كجا اشتباه كردم و كجا درست عمل كردم. فيلم «مردن به وقت شهريور» جرقه آغاز نگاه من به قشري از جامعه بود كه انگار تازه از دنياي زيباي كودكي وارد يك برهوت جواني ونوجواني شده بودند. مثل نسل قبلي با تهديد و ترس عقب نمي‌كشيدند و بسيار ياغي و بي‌آرمان بوده‌اند. متولدين دهه ٧٠ آدم‌هاي عجيبي‌اند و نه مثل متولدين دهه ٤٠ كه آدم‌هاي نظريه‌پردازي هستند و نه مثل دهه ٥٠ كه آدم‌هاي ترسو‌اي هستند و نه مثل دهه ٦٠ كه آدم‌هاي سختكوشي‌اند. دهه ٧٠ آدم‌هاي متفاوتي هستند. همان طور كه ممكن است زماني ما را از بي‌تفاوتي‌شان و بي‌آرمان بودن‌شان عصباني كنند، اما از طرف ديگر آنها در اين دهكده جهاني به يك اطلاعات و نگاهي رسيده‌اند كه ما از آن محروم بوده‌ايم و انگار دوربين سفيدتري نسبت به جهان دارند. شرايط و تمركزم در زمان ساخت طولاني فيلم «مردن به وقت شهريور» روي اين افراد، نگاهم را به سمت اين نسل هدايت كرد و فكر كردم مي‌توان درباره اين جوانان بيشتر حرف زد. ولي آنقدر سوژه و اتفاق در كشور ما وجود دارد كه وقتي دوربين را به هر طرفي مي‌چرخانيم انگار خود سينماست. در امريكا اگر در هر ايالتي باشيم مردم از يك فرهنگ عمومي مشترك پيروي مي‌كنند. انگار يك روزمرّگي بين آدم‌ها جاري است. اما ايران در نقطه‌اي قرار گرفته كه پر از قوميت‌هاي مختلف است. فكر نمي‌كنم در هيچ جاي دنيا آنقدر تفاوت‌هاي قوميتي وجود داشته باشد. هر كدام اينها فرهنگ خودشان را دارند و مي‌توانند براي فيلمسازي بستري فراهم كنند كه فرد سراغ يك سوژه برود. اما آنچه كه من را از همه اينها منصرف مي‌كند و دوربينم را به همين تهران دودزده مي‌آورد، به نظرم مشكلي است كه در واقع با آن روبه‌رو خواهيم شد. من در فيلم «هفت ماهگي» درباره آدم‌هايي صحبت مي‌كنم كه همه آنها شخصيت‌هاي خاكستري فيلم هستند و آنها را سياه نمي‌بينم. اما درباره آنها احساس خطر مي‌كنم. چرا كه فكر مي‌كنم ما با نسلي روبه‌رو هستيم كه ارزش‌هاي ما خيلي براي‌شان مهم نيست و از كنار آن بسيار بي‌تفاوت مي‌گذرند. ما دچار يك دگرگوني آني شده‌ايم. وقتي دهه‌هاي مختلف را مي‌بينم كم كم متوجه مي‌شوم كه هر نسلي با نسل قبلي متفاوت است. اما به يكباره با نسلي از دهه هفتادي‌ها روبه‌رويم كه انگار فرمول‌شان فرق مي‌كند و ما نمي‌دانيم كه چطور بايد با آنها برخورد كنيم. فيلمسازها نبايد حل مشكل كنند، اما واقعا اين مشكلي است كه ما با آن در جامعه روبه‌رويم. مثلا ايرادي كه از فيلمسازها مي‌گيرند اين است كه چرا فيلمسازها همه به دنبال خيانت مي‌روند. اما بايد قبول كنيم، تا زماني كه مشكلي در جامعه وجود نداشته باشد، دغدغه فيلمساز نمي‌شود.

براي شخصيت‌هاي «هفت ماهگي» احساس خطر مي‌كنم

فيلمساز بايد آيينه تمام نماي جامعه خود باشد. قرار نيست از يك جهان آرماني صحبت كنيم كه واقعي نيست و ما با آن تفاوت زيادي داريم. يا با شخصيت‌هايي در فيلم‌ها روبه‌رو شويم كه هيچ شباهتي با آدم‌هاي اطراف ما ندارند. از فيلم‌هاي خودتان مثال مي‌زنم، شخصيت باران كوثري در «كوچه بي‌نام» به اين دليل با مخاطب ارتباط برقرار مي‌كند كه نمونه آن را در جامعه ديده است يا شخصيت سالومه (هانيه توسلي) در «هفت ماهگي». يكي از مسائلي كه باعث مي‌شود برخي از فيلم‌ها نتوانند با مخاطب ارتباط برقرار كنند، اين است كه از آن جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم فاصله دارند. يكي از چيزهايي كه من هميشه سعي مي‌كنم رعايت كنم بومي بودن آثارم است. من فكر مي‌كنم اگر من فيلمسازم و اگر مي‌توانم در جامعه خودم فيلم بسازم، بايد يك باب دراماتيكي را كه روي هر شخصيتي از فيلمم نصب است را بشناسم. تمام شخصيت‌هاي فيلم‌هايم را من به خوبي مي‌شناسم و برايم تعريف شده‌اند. به طوري كه شما مي‌توانيد ما به ازاي همه اين شخصيت‌ها را در جامعه ببينيد. ولي وقتي اين فيلم از جامعه بيرون مي‌آيد ديگر قابل باور نيست. وقتي يك فيلمساز راجع به اجتماع و مسائل ايران دارد حرف مي‌زند، بايد المان‌ها و اشكال آدم‌ها درست شبيه همان چيزي باشد كه در جامعه مي‌بينيم. «كوچه بي‌نام» قصه ساده و معمولي دارد. اما سوژه فيلم به‌شدت بكر و تازه است. فيلمي خوب است كه بار دراماتيك شخصيت‌ها به خوبي منتقل شده باشد وگرنه شخصيت‌ها مقوايي مي‌شوند و مخاطب هم با آنها ارتباط برقرار نمي‌كند. من علت اصلي موفقيت «كوچه بي‌نام »را در اين مي‌بينم كه ياد گرفتم، آدم‌ها را از همين جامعه خودمان پيدا كنم ودر قالب شخصيت وارد فيلم كنم. تمام آدم‌هاي «كوچه بي‌نام» وجود دارند و من آن آدم‌ها را آورده‌ام و با بازيگرها در كنار هم گذاشته‌ام. ايده اوليه «هفت ماهگي» از كجا آمد و چقدر براي شما برگرفته از اين آدم‌ها بوده است و چقدر اين شخصيت‌هاي فيلم را از نزديك مي‌شناختيد. شايد پايان قصه باعث نوشتن فيلمنامه «هفت ماهگي» شد. من حس كردم كه بعضي وقت‌ها آدم‌ها به يك تلنگري احتياج دارند كه يك چيزهايي را حس كنند و متوجه آن شوند. بعضي وقت‌ها ما اين تلنگرها را نمي‌بينيم و وقتي متوجه مي‌شويم كه خيلي دير شده است. به طوري كه ممكن است همه عمر، خود را سرزنش كنيم. در «هفت ماهگي» مي‌خواهم روي اين موضوع تاكيد كنم كه بايد قدر فرصت‌ها را بدانيم. گاهي ممكن است در زندگي آنقدر دير شود كه حتي ديگر فرصت جبران نباشد. اين اتفاق باعث شد كه «هفت ماهگي» متولد شود و مساله دوم دغدغه‌ها و دروغ‌هاي ما است و اينكه به راحتي به خودمان بابت چنين رفتاري حق مي‌دهيم. دوران حاملگي تا تولد بچه يك پروسه زماني است كه يك آداب و رفتار خاصي دارد. اين موضوع يك نكته مهمي در زندگي من بود كه فكر مي‌كردم خيلي چيزها بعد از تولد فرزند، متفاوت مي‌شود. در اين پروسه بيشتر زنان، تحت تاثير اين اتفاق و فشار‌هاي حاملگي و تغييرات هورموني ممكن است رفتارهاي متفاوتي داشته باشند و حتي تبديل به يك آدم ديگري مي‌شوند. مردها هم در اين بخش از زندگي مشترك دچار يك بي‌حوصلگي با رفتارهاي خاصي مي‌شوند كه ممكن است از هر دوي آنها يك آدم ديگري بسازد. من در «هفت ماهگي» پرانتز را از جايي باز كرده‌ام كه شما سكانس را تلخ مي‌بينيد. اما حس مي‌كنيد كه انگار زوج اين فيلم پيش از دوران بارداري زندگي خوبي داشتند و حتي در مقطعي عاشق هم شده بودند. از يك جايي مرد كلافه مي‌شود و واقعا ديگر تحمل اين روزها را ندارد، و دروغ مي‌گويد و اين دروغ جامعه را به يك بحراني رسانده كه هيچ كدام همديگر را باور نداريم. ما براي يك زندگي نيازمند عشق هستيم؛ مگر مي‌شود بدون عشق بستر يك خانواده‌اي را ساخت. من به عنوان يك فيلمساز خيلي تند و تيز حرف مي‌زنم مي‌روم در دل بحران و درپايان مي‌خواهم يك حرفي را بزنم كه به نفع جامعه است. كاركرد فيلم من براي جامعه است و هميشه سعي مي‌كنم كه نگاهم را در جامعه بچرخانم و با آدم‌هاي مختلف از رشته‌هاي مختلف صحبت كنم و به آنها نزديك شوم و به نوعي از نگاه آنها فيلم بسازم.

براي شخصيت‌هاي «هفت ماهگي» احساس خطر مي‌كنم

به نظر مي‌رسد در فيلم هم به‌شدت روي محور خانواده تاكيد كرديد و شايد به نوعي علت اصلي بروز هر نوع اتفاق و مشكلي را براي افراد از كانون خانواده مي‌دانيد. چه خوب بود اگر مي‌شد مهرداد و رعنا باهم زندگي عاشقانه‌اي داشتند و چه خوب بود كه بچه‌اي مي‌توانست طعم خوب پدر و مادر را بچشد و چه خوب بود كودكي مثل پايان فيلم من در جنگل جامعه تنها نمي‌ماند. من مي‌خواهم اين تصوير را به جامعه منتقل كنم كه بچه‌هاي ما به عشق و علاقه پدر و مادر نياز دارند و به خانواده‌اي كه بحران‌زده نيست، نياز دارند. حرف اصلي من مثل پايان فيلمم اين است كه فرصت اين را داشته باشيم كه فرزندان را در شرايط خوب و آرام بزرگ كنيم. شما در اين فيلم تلاش كرديد به شخصيت‌ها نگاه تك‌بعدي نداشته باشيد و به نظر مي‌رسد هيچ كدام از آنها شخصيت سياهي ندارند و براي هر نوع رفتار و واكنش آنها دلايل مشخص دارند. خصوصا درباره شخصيت مهرداد و رعنا. البته همان طور كه در سوال قبلي هم عنوان كردم شما به اين موضوع در فيلم «هفت ماهگي» تاكيد داريد كه علت و بروز هر نوع رفتار افراد مي‌تواند در خانواده آنها باشد. به همين دليل سعي مي‌كنيد تا حدودي جزييات رفتاري خانواده اين دو شخصيت اصلي فيلم را به تصوير بكشيد. حق تعريف مشخصي ندارد و با جايگاه افراد تعيين مي‌شود. ما ايراني‌ها اصولا تلاش مي‌كنيم آنچه كه دوست داريم ببينيم و برداشت كنيم. خصوصا وقتي كه وارد كانون خانواده دونفر مي‌شويم. در خانواده‌هاي ما معمولا به فرزندان‌شان يا بيش از حد توجه مي‌كنند يا بي‌توجه‌اند و اصولا حد وسط وجود ندارد. اين در جامعه ما تعريف نشده است كه به فرزندمان چقدر بايد توجه كنيم و از كجا به بعد ممكن است اين توجه دردسر ساز شود يا در چه موقعيتي بايد محبت‌مان را بيشتر كنيم. همين موضوع باعث مي‌شود كه تمام اين كمبودها و نقص‌ها و افراط و تفريط‌ها وارد زندگي دونفره افراد بعد از ازدواج شود. من معتقدم وقتي كه افراد وارد زندگي مشترك مي‌شوند بايد از يكسري حرف‌هاي كليشه‌اي عبور كنند و از خودشان انعطاف نشان دهند. همين كليشه‌ها و كمبودهاي آنها در زندگي ممكن است باعث اتفاق‌هاي بزرگ شود. وقتي در اين فيلم به زندگي حامد بهداد (مهرداد) و باران كوثري (رعنا) نگاه مي‌كنيد همه‌چيز رو به راه است ولي چرا زندگي آنها به هم ريخته است؟ حرف من اين است كه «بايد قدر يكديگر را بدانيم». بعضي وقت‌ها همين مسائل ساده و همين گذشت‌ها است كه باعث مي‌شود يك زندگي خوبي داشته باشيم. ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه خيلي از ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها با هم تركيب شده است و دو فرهنگي بودن جامعه در درون و بيرون از خانه مصداق همين ارزش‌هاست. در خانه و حريم خصوصي‌مان با يك فرهنگي كه در جامعه متفاوت است، زندگي مي‌كنيم. اين مسائل يك پارادوكسي در آدم‌ها ايجاد كرده است و به همين دليل نمي‌توانند تفاوت خوب و بد و حق و ناحق را تشخيص دهند. تمام اين كمبود‌ها و نقص‌ها امروز خودش را در جامعه نشان مي‌دهد.

براي شخصيت‌هاي «هفت ماهگي» احساس خطر مي‌كنم

شما در تمرين‌ها يا دورخواني‌ها قبل از فيلمبرداري آيا درباره شناسنامه شخصيت‌ها با بازيگران صحبت كرديد يا در فيلمنامه نوشته شده بود؟ قبل از اينكه فيلمنامه را بنويسم، شخصيت‌نويسي مي‌كنم و تمام آن چيز‌هايي كه وجود دارد را درباره آنها يادداشت مي‌كنم. نخستين كاري كه براي بازيگر انجام مي‌دهم اين است كه شخصيت را برايش باز مي‌كنم. من خيلي به دورخواني جمعي اعتقاد ندارم و به نظرم كار اشتباهي است. من معمولا كاري كه با بازيگرها مي‌كنم اين است كه فيلمنامه را تك به تك با بازيگرها مي‌خوانم و در مورد ديالوگ‌ها با هم صحبت مي‌كنيم. در صورتي كه در دورخواني جمعي اين فرصت ايجاد نمي‌شود. متاسفانه در برخي از فيلم‌ها، بازيگر با اينكه خوب بازي مي‌كند اما عليه نقشش عمل مي‌كند و اين موضوع مي‌تواند ضربه بدي به فيلم وارد كند. بايد كارگردان و بازيگر به يك نقطه نظر مشترك برسند. بازيگراني كه با من بيشتر از دوبار كار كرده‌اند خيلي راحت مي‌توانند با من به يك نقطه نظر مشتركي برسند. شما در آثارتان عمدتا روي شخصيت‌هاي فرعي داستان تمركز مي‌كنيد و خرده‌داستان‌هايي را به واسطه اين شخصيت‌ها وارد قصه مي‌كنيد. در «هفت ماهگي» هم ما با شخصيت‌هاي فرعي روبه‌رو هستيم كه به كمك قصه مي‌آيند. البته سينماي شما، سينماي بازيگر است و براي اين نقش‌ها هم سراغ بازيگران چهره مي‌رويد. در اين فيلم هانيه توسلي از جمله شخصيت‌هاي فرعي داستان است كه بسيار به روند قصه كمك مي‌كند. اما درباره شخصيت مادر (فرشته صدرعرفايي) يا شخصيت‌هايي همچون احمد مهران فر خيلي سعي نداشتيد كه جزييات بيشتري از آنها به تصوير بكشيد. در تمام فيلم‌هاي موفق سينما اين حجم داستان است كه شما را با خود همراه مي‌كند نه خط داستان. اين حجم اتفاقات است كه شما را محو فيلم مي‌كند. در فيلم‌هاي آوانگارد يا موج نويي معمولا اتفاق يا قصه نقش اصلي در فيلم ندارد. اما در سينماي كلاسيك قصه است كه مخاطب را همراه خود مي‌كند. سينماي ما، سينمايي است كه براي ديدن مخاطب ساخته مي‌شود. اين سينما زماني جذاب است كه اتفاقاتش بيش از اتفاق‌هاي زندگي واقعي باشد. يعني حجم اتفاق تو را درگير فيلم كند. حجم اين اتفاق‌ها و آدم‌هاست كه تو را درگير اين قصه مي‌كند و حتي خيلي وقت‌ها خيلي از فيلم‌ها كه قصه‌هاي جذابي ندارند همين خرده پي‌رنگ‌ها مخاطب را تا پايان نگه مي‌دارند و اين در سينماي من خيلي ديده مي‌شود.

براي شخصيت‌هاي «هفت ماهگي» احساس خطر مي‌كنم

شخصيتي كه باران كوثري در فيلم «كوچه بي‌نام» بازي كرد، خيلي موردتوجه قرار گرفت كه حتي اين بازيگر سيمرغ هم دريافت كرد. به نظر مي‌رسد پس از موفقيت اين شخصيت در فيلم قبلي، اين‌بار هم سراغ پرداختن به چنين تيپ‌هايي در «هفت ماهگي» رفتيد. اما پگاه شخصيتي كاملا متفاوت را بازي مي‌كند و به طور كلي جنس بازي پگاه و باران بسيار با يكديگر متفاوت است. پگاه آهنگراني قبل از اين فيلم هرگز در چنين نقشي حضور پيدا نكرده بود. وقتي براي اين نقش با پگاه آهنگراني صحبت كردم، پيشنهاد كردم كه براي نزديكي به نقش بايد كمي صداش را بم‌تر كند و ما اين اكورد را تا پايان فيلم حفظ كرديم. همچنين تاكيد كردم كه بايد حركت دست‌هايش هم غلو شده باشد كه به عقيده من اتفاقا اين نقش خيلي مخاطب‌پسند شده است. من و امير اديب‌پرور (تدوينگر) در مورد پگاه اختلاف نظر داشتيم. ولي من معتقد بودم كه وقتي چنين شخصيتي مابه‌ازاي بيروني دارد به هيچ‌وجه نبايد حذف شود. در سينماي كاهاني چنين شخصيت‌هايي زياد ديده‌ام كه اتفاقا خيلي هم خوب در جاي خودشان قرار دارند. شخصيت‌هايي كه فانتزي آنها بيشتر از رئاليته واقعي آدم‌هاست. باران كوثري هم دقيقا در «كوچه بي‌نام» همين طور بود. اتفاقا اين شخصيت‌ها براي مخاطب خيلي جذاب است و در فيلم‌هاي قبلي از آنها جواب گرفتم. نقشي كه پگاه آهنگراني دارد خيلي كوتاه‌تر از نقش باران كوثري در «كوچه بي‌نام» است و به همين دليل فرصت كمتري نسبت به كوثري براي ايفاي اين نقش جلوي دوربين داشته است. اما از نتيجه آن راضي هستم. اما اين دو شخصيت در «هفت ماهگي» و «كوچه بي‌نام» كاملا از هم متفاوت هستند. محدثه «كوچه بي‌نام» يك دختر پايين‌شهري است و شخصيت پگاه در «هفت‌ماهگي» يك دختر تازه به دوران رسيده است. محدثه در «كوچه بي‌نام» دختري كاملا سنتي است كه مي‌خواهد مدرن شود و خودش را تغيير دهد تا محدثه ديگري شود. او خانواده سنتي و مذهبي‌اي دارد. اما شخصيت پگاه آهنگراني در «هفت ماهگي» در خانواده‌اي مدرن زندگي مي‌كند. طبقات اجتماعي در ايران به فقير و غني تقسيم نمي‌شود. اتفاقا آناليز اين آدم‌هاست كه مي‌تواند تو را به شخصيت جذاب چنين افرادي برساند. به جرات مي‌توان گفت بهترين بازي‌هاي اين فيلم متعلق به هانيه توسلي و حامد بهداد است. توسلي به درك درستي از شخصيتي كه قرار بوده در «هفت ماهگي» بازي كند، رسيده است. به همين دليل وقتي كه با اين شخصيت در فيلم روبه‌رو مي‌شويم به راحتي مابه‌ازاي آن را در جامعه تصور مي‌كنيم. فكر مي‌كنم بخشي از اين موضوع به همكاري و تجربه قبلي‌ هانيه توسلي با شما برمي‌گردد كه به دليل اين شناخت توانسته به نقطه نظر شما درباره اين شخصيت نزديك شود. فكر مي‌كنم حتي اين نقش در كارنامه توسلي هم جايگاه ويژه‌اي داشته باشد. حتي فكر مي‌كنم به واسطه اين فيلم بهداد و توسلي شانس زيادي براي ديده شدن داشته باشند. چرا كه حامد بهداد هم در قالب نقش متفاوتي حضور پيدا كرده است. من در ابتداي قصه درباره بازي حامد بهداد و هانيه توسلي هم‌نظر شما بودم و حتي به حامد بهداد هم موضوع را گفتم كه به نظرم يكي از شانس‌هاي اصلي جايزه است و همين طور هانيه توسلي. توسلي در ابتداي داستان خيلي نگران كوتاهي نقشش بود توسلي به‌شدت بازيگري است كه در خدمت كار و كارگرداني است و اين يكي از ويژگي‌هاي او به شمار مي‌رود. به عقيده من سكانس پاياني را درجه يك بازي كرده است. اين انعطاف بي‌نظير هانيه توسلي در ايفاي نقش از نكات مهمي است كه مي‌تواند به كارگردان كمك كند. ما در چندين همكاري كه با يكديگر داشتيم حرف هم را خوب متوجه مي‌شويم و به درك متقابل از كار رسيديم. چقدر شخصيتي را كه احمد مهران فر بازي مي‌كند، نياز قصه مي‌دانيد. يك نگاهي به آدم‌هاي فيلم من بيندازيد، متوجه مي‌شويد كه همه سر هم كلاه مي‌گذارند. در فيلم يك گردش دايره‌واري را شما مي‌بينيد كه همه سر هم كلاه مي‌گذارند. اين آدم‌هاي خاكستري كه پشت سر هم دارند به هم دروغ مي‌گويند بايد اين دايره را كامل مي‌كردند و شخصيت مهران‌فر هم جزيي از همين شخصيت‌هاست، دايره را كامل مي‌كند.

براي شخصيت‌هاي «هفت ماهگي» احساس خطر مي‌كنم

درباره شخصيت رضا بهبودي در فيلم هم فكر مي‌كنم مي‌توانستيد براي نقشي به اين كوتاهي سراغ بازيگر محلي برويد. مگر مي‌شود كه بازيگر محلي آن لحظه حسي را به اين خوبي بازي كند. بازيگر محلي در فيلم قصه‌گو جواب نمي‌دهد. بيشتر چنين بازيگراني كه شما مي‌گوييد براي فيلم‌هاي مستندگونه خوب هستند. تمام اجزاي فيلم قصه گو بايد با بازيگر همراه باشد. حامد بهداد، باران كوثري و پگاه آهنگراني سال گذشته در فيلم «خانه دختر» همبازي بودند. در پروسه انتخاب بازيگر به اين شباهت فكر نكرديد. باران كوثري انتخاب اولم بود و موقع نوشتن فيلمنامه هم با او صحبت كرده بودم. فرشته صدر عرفايي هم انتخاب اول بود. اينها بازيگراني بودند كه پيش از اين با هم كار كرده بوديم. پس از آن به انتخاب هانيه توسلي رسيدم. متاسفانه در سينماي ايران ما خيلي براي انتخاب بازيگر گزينه زيادي نداريم. كمتر بازيگراني هستند كه در نقش‌هاي سخت حضور پيدا كنند. به نظرم حامد بهداد خيلي خوب از پس نقشش برآمده است. تصادف باران كوثري آيا از ابتدا در فيلمنامه بود يا به دليل اتفاقي كه رخ داد مسير قصه را تغيير داديد. ولي اگر ظالمانه به اين موضوع نگاه كنيم باران كوثري در اين تصادف به شما كمك هم كرد و آنقدر آن صحنه واقعي بود كه شما كمترين پوشش گريمي را داشتيد. در «هفت ماهگي» ما تمام و كمال فيلمنامه را اجرا كرديم و هيچ چيز سر صحنه تغيير پيدا نكرد. بله با توجه به اتفاق دردناكي كه براي باران رخ داد، ما كمترين پوشش گريمي را براي صحنه‌هاي تصادف در فيلم داشتيم. اما ضربه‌اي كه از آن اتفاق خوردم هنوز آثارش در من وجود دارد. آيا اين باعث شد كه تغييري در فيلمنامه داشته باشيد يا نه؟ هيچ تغييري در فيلمنامه اتفاق نيفتاد. فقط پلان‌هاي باران مانده بود كه حالش بهتر شد و آمد و آنها را بازي كرد.

براي شخصيت‌هاي «هفت ماهگي» احساس خطر مي‌كنم

شما تقريبا تيم ثابتي داريد از جمله محمود كلاري (مدير فيلمبردار) كه قطعا حضور ايشان با ايده‌هاي خلاقانه مي‌تواند به بهتر شدن فيلم كمك كند. چقدر حضور او به شما كمك مي‌كند؟ من تيمي در توليد دارم كه تقريبا در اين سال‌ها ثابت بودند. مثل تدوينگر و آهنگسازم كه كار پنجمي است با هم همكاري مي‌كنيم. دستيار و صدابردار هم تقريبا ثابت هستند. آقاي محمود كلاري و كوهيار هم كه تركيب بسيار حرفه‌اي و خوبي هستند كه هميشه همراهي‌ام مي‌كنند و با هم كمك مي‌كنند. همكاري محمود كلاري با مشاوره‌ها و همفكري‌هاي خوبي كه دارد، هميشه برايم افتخار است. البته مي‌دانيد كه او بسيار سختگير بوده و با وسواس كار انتخاب مي‌كند. من عمدتا عين فيلمنامه را اجرا مي‌كنم. هيچ‌وقت از فيلمنامه بيرون نيامده‌ام و سر صحنه تصميم‌گيري نمي‌كنم. يعني هميشه همان متني اجرا مي‌شود كه نوشته شده است. براي همين زمان زيادي براي نوشتن فيلمنامه مي‌گذارم و بارها آن را بازنويسي مي‌كنم. البته در ميزانسن‌ها و دكوپاژها بسيار آقاي كلاري به من كمك مي‌كند. ايشان در كنار مديريت فيلمبرداري يك مشاور بسيار خوبي هم بوده است. چه توقعي درباره فيلم از جشنواره فجر داريد. جشنواره براي من مثل يك مسابقه است و بايد نتيجه آن را بپذيريم. فكر مي‌كنم بايد دموكراسي را تمرين كنيم.

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied