شمانیوز
شما نیوز

«کاج‌ها وارونه‌اند» جزو معدود دریچه‌های تنفس من بود

«نگارش «کاج‌ها وارونه‌اند» در یک دوره به‌شدت تلخ و بحرانی در زندگی من اتفاق افتاد. به‌طوری‌که اگر بگویم این رمان جزو معدود دریچه‌های تنفس من بود، اغراق نکردم.»

به گزارش شما نیوز ،

سامان نورایی، فارغ‌التحصیل کارشناسی رشته گرافیک است و در همین زمینه فعالیت می‌کند. این طراح گرافیک آزاد، در نخستین رمان ش به‌ نام «کاج‌ها واروونه‌اند» آن‌طور که خودش گفته اثری در ژانر تریلر خلق کرده است. داستان او درباره شخصیتی تحصیل‌کرده و درون‌گرا به‌نام رهام است که در سفری پژوهشی از ایران به انگلستان در گیرودار جنگ جهانی، دوم به‌طور اتفاقی به نشانه‌هایی از یک شاهنامه کهن و مفقود برمی‌خورد. همین امر سبب می‌شود که در ادامه‌ مسیر او به‌سوی عمارتی دورافتاده و مرموز با ساکنانی عجیب کشیده شود. با نورایی درباره تجربه این رمان و پروسه شکل‌گیری ایده، طرح و خلق این اثر گفت‌و‌گو کرده‌ایم که در ادامه آن را می‌خوانید.

از تجربه نگارش اولین رمان و پروسه نوشتن و کامل شدنش بگویید.

نگارش «کاج‌ها وارونه‌اند» در یک دوره به‌شدت تلخ و بحرانی در زندگی من اتفاق افتاد. به‌طوری‌که اگر بگویم این رمان جزو معدود دریچه‌های تنفس من بود، اغراق نکردم و خوشحالم دست‌آخر آن دو سال‌ و‌ اندی به‌ثمر نشست و حالا حاصلش را به صورت یک کتاب، موضوع این گفت‌وگو قرار داده‌ایم. این اثر برای من شبیه دانه‌ای است که در خاک رنج به بار نشسته است. وضعیتی بود که چندان تمایلی برای بازگو کردنش ندارم... یک دفترچه همراهم بود و همه‌جا فقط می‌نوشتم. تکه‌تکه، دیالوگ به دیالوگ، پلات را بالا پایین می‌کردم و با شخصیت‌ها کلنجار می‌رفتم، تمام این‌ها چیزی شبیه یک زندگی موازی برایم می‌ساخت که روی کاغذ جریان داشت و می‌شد برای مدتی درونش غرق شد. اما دست‌آخر تمام شد و حالا که نگاهش می‌کنم می‌بینم از آن راضی‌ام، امیدوارم همین اتفاق برای خواننده‌های این کار هم بیفتد.

لطفا درباره شروع روند نوشتن خودتان توضیح دهید. چه شد که این نیاز را در خودتان احساس کردید تا نهایتا به‌نوشتن رمان ختم شد؟ آیا در کارگاهی شرکت کردید؟

در دوران کودکی همیشه در ذهنم شخصیت‌هایی را خلق می‌کردم و برای آن‌ها ماجرا می‌ساختم. مثلا قبل از خواب در تختم با دست‌هایم فرم سر حیوانات را در می‌آوردم، یکی گرگ می‌شد، آن یکی جغد و یا شیر. آن‌ها با هم مکالمه داشتند و معمولا کوهی هم پشت سرشان بود که زانوهایم بود! این بازی را ادامه می‌دادم تا کم‌کم پلک‌هایم سنگین شوند. چند سال که گذشت محض سرگرمی داستان‌هایی را روی کاغذ آوردم درمورد یک سری آدم‌های مشنگ، اگزوتیک و خل‌وچل. داستان‌هایی که چفت‌و‌بست صحیحی نداشتند اما تا حدی خنده‌دار بودند و موجب سرگرمی بچه‌های هم‌سن‌وسال خودم در فامیل می‌شدند و بعد شعر نوشتن شروع شد که البته مشخص است شعرهای دوره نوجوانی از چه چیزهایی نشات می‌گیرند؛ فضای شعرهای من اگر می‌شد به آن‌ها عنوان شعر داد، تاریک بودند. خلاقیت در نظرم بیشتر بر روی لبه قواعد شکل می‌گیرد و در پیروی از همین امر بود که در پروسه نوشتن هرگز اجازه ندادم سایه‌ باید و نبایدهایی از جنس این تفکیک‌ها روی داستان سنگینی کند و چون پتویی روی آتش، نفس رمان را بگیرد. اجازه دادم کارم خودش، خودش را تا حد امکان تعریف کند و خوب ماجرا رفت به سمت این نوع فضا! در مجموع فکر می‌کنم باید از قواعد آگاه بود تا اگر شکستی در آن‌ها اتفاق می‌افتد آگاهانه صورت بگیرد. ژانر گوتیک به علت فضای داشتن وهم ‎ آلود و نقبی که به گذشته می‌زند بستر خوبی برای تکمیل فضایی که در نظر داشتم به تصویر بکشم، ایجاد می‌کرد و من هم مثل یک چاشنی خوشمزه از آن استفاده کردم. و کمتر هم پیش می‌آمد به‌کسی نشانشان بدهم، الان که به گذشته نگاه می‌کنم می‌فهمم چرا این‌طوری بود اما همچنان از چنین حجم تاریکی تعجب می‌کنم. اما در مورد قسمت بعدی پرسش شما، من برای نوشتن تابه‌حال در کارگاهی شرکت نکرده‌ام، فقط حدود ۱۰ سال پیش یا شاید بیشتر به واسطه یک دوست در یک جلسه کلاس نویسندگی جمال میرصادقی حاضر شدم که آن هم به دلایلی شخصی دیگر ادامه پیدا نکرد. راستش بحث نوشتن برای من از زمانی جدی شد که مجموعه داستان کوتاهی را آماده کردم و یک نمونه از آن را برای دوره اول جایزه داستان بیهقی ارسال کردم که در نهایت به‌عنوان یکی از چهار داستان برگزیده انتخاب و تقدیر شد. فکر می‌کنم هر آدمی در مسیری که درش زحمت می‌کشد به چنین نشانه‌هایی نیاز دارد. اینکه جایی به‌وسیله‌ای این پیام را دریافت کنید که درست پیش می‌روید تا کم نیاورید. برای من بیهقی این‌ کار را کرد و از همین‌جا از آن عزیزان تشکر می‌کنم و افسوس می‌خورم که بعد از دو سه دوره دیگر ادامه پیدا نکرد.

نوشتن را در چه مسیری ادامه می‌دهید؟ کتاب بعدی شما درباره‌ چیست و در چه ژانری نوشته خواهد شد؟

تصور می‌کنم همچنان مسئله من، مسئله شناخت انسان و زوایای تاریکش باقی بماند که در رمان بعدی به شیوه‌ای دیگر و داستانی دیگر نمود پیدا کند. در مورد ژانر و موضوع رمان در حال حاضر حرفی نمی‌زنم، یک راز است! طرحش تقریبا آماده شده و به‌زودی شروع به نوشتنش می‌کنم اما به نظرم پرداخت دوباره و دوباره کار است که اجازه می‌دهد بفهمم به طور مشخص در حال حرکت به کدام سمت و سو هستم.

روی جلد کتاب شما نوشته رمان ژانر تریلر و در مقدمه‌ کتاب گفته شده «کاج‌ها واروونه‌اند» نمونه‌ای از رمان‌هایی با ژانر تریلر روانشناسانه است. اصلا تریلر چیست و تریلر روانشناسانه چه مشخصاتی باید داشته باشد؟ خودتان بهترین نمونه‌های این ژانر را در آثار ایرانی و غیر ایرانی در کار چه نویسنده‌ها و چه آثاری می‌بینید؟

تریلر اصولا به عنوان ژانری مهیج تعریف می‌شود که پلات و زنجیره حوادث در آن نقش بسیار کلیدی و مهمی را ایفا می‌کنند و یکی از مهم‌ترین بن‌مایه‌های آن به‌طور معمول قتل است، با این وجود که در ژانر تریلر روانشناسانه با چنین بن‌مایه‌ای، مسئله اصلی چرایی قتل و واکاوی پیچیدگی روانی شخصیت‌هاست و به تعبیری شاید بشود گفت قتل در آن، بهانه‌ای برای شناخت روان و انگیزه آن است. در این ژانر انسان و پرداخت پیچیدگی‌های ذهن و روانش بیش از هرچیزی اهمیت دارد که همین مسئله آن را برای من جذاب می‌کند. آثار استیفن کینگ چنین ویژگی‌هایی را دارد، مثل اثر بی نظیر « Shining » (درخشش)، که کوبریک فقید کارگردان بزرگ و هنرمند آمریکایی فیلمش را با همین عنوان روی پرده برد. همچنین رمان «فایت‌کلاب» یا همان باشگاه مبارزه از چاک پالانیک که فیلم موفقی هم از روی آن ساخته شد یا « Shutter Island » از دنیس لیهان که آن رمان هم سبب تولید فیلم بسیار موفقی با بازی دی‌کاپریو شد.

داستان کتاب شما در فضایی وهم‌آلود می‌گذرد. مکان‌هایی مانند کتابخانه‌های قدیمی و خاک خورده، سیرک، کافه‌های تاریک، جنگل، خانه‌ بزرگ و قدیمی و... این نوع فضاسازی معمولا برای داستان‌های ژانر وحشت یا گوتیک به کار می‌رود. تفاوت تریلر روانشناسانه با ژانر وحشت یا گوتیک در چیست؟

قاعده چنین بوده که فضاهایی از این جنس به طور غالب بیشتر در مورد ژانر گوتیک و وحشت به‌کار برده شوند، اما درنظر داشته باشید هیچ قانونی وجود ندارد که آمیختگی این دو ژانر را در هم ممنوع کند. من باور دارم که این دو به‌خوبی همدیگر را پوشش می‌دهند و در صورت پرداخت صحیح فضای بکری را در کنار هم ایجاد می‌کنند. به عنوان مثال آیا می‌توانیم بگوییم رمان «درخشش» یا حتی همان «جزیره شاتر» کاملا از عناصر و نشانه‌های گوتیک خالی است؟

برای خوانندگان ایرانی این سوال پیش می‌آید که آیا همین داستان نمی‌توانست در جغرافیای ایران، مثلا در شمال کشور (که جنگل هم دارد) یا مثلا زمان جنگ ایران و عراق اتفاق بیفتد؟ لطفا توضیح دهید که چرا فضای انگلستان و جنگ جهانی دوم را برای این رمان در نظر گرفتید؟

دلیل اصلی من برای استفاده از فضای جنگ جهانی و انگلستان، نخست مسئله مواجهه دو فرهنگ متفاوت با هم بود و دوم این‌که جنگ را یک فاجعه بزرگ می‌دانم که اگر از نوع جهانی یعنی بستری فراتر از مرزها برای تجلی این فاجعه باشد موضوع پررنگ‌تر می‌شود‌، من به این بستر خارج از مرزهای بومی نیاز داشتم چون اساسا داستان چنین فضایی را می‌طلبید. ناگفته پیداست که نمونه شخصیتی چون آقای ویلارد با چنان گذشته‌ای و ویژگی‌های خاص عمارتش که عناصر مشخصی از گوتیک را دارد در بستر کشوری چون انگلستان بسیار بیشتر باورپذیر است. اما مسئله بعدی نیز تاحدی آشنایی‌زدایی برای دور شدن از کلیشه‌ها و درگیر شدن ذهن مخاطب در فضای ایزوله شده رمان بود. متاسفانه در برخی زمینه‌ها ما استعداد زیادی داریم در این‌که از مفاهیم بکر و با ارزشمان کلیشه‌هایی تاریخ‌مصرف‌دار بسازیم. برخی از ظرفیت‌های داستانی جذاب وجود دارند که به علت مانوری که ناشیانه و مکرر بر روی آن‌ها انجام شده، تبدیل به کلیشه‌هایی دم‌دستی شده‌اند که به همراه خودشان حتی نوعی دافعه را در ذهن مخاطب به‌وجود می‌آورند. یا مقوله جنگ ایران و عراق که مثال زدید را درنظر بگیرید. خب این مقوله ظرفیت بسیار بالایی برای پرداخت دارد که معتقدم در فضای فرهنگی ما هنوز به‌درستی استفاده نشده و در مقاطعی تحت تاثیر شرایط به سمت یک نوع پرداخت شلخته و تک‌بعدی آن‌هم به شکلی پر رنگ حرکت کرده که رویه‌ صرف انسانی ماجرا را در ذهن‌ها تا حد زیادی تقلیل داده است. البته در گوشه و کنار، شاهد آثاری قابل تامل و ضدکلیشه هم بوده‌ایم که سبب نوزایی این مفاهیم هم شده است.

در اواسط رمان، شخصیت رهام با همراهی آلبا به سیرک می‌روند. آیا با توجه به وضعیت جهان در زمان جنگ جهانی دوم، توصیف این سیرک در رمان کارکردی نمادین هم دارد؟

پرسش هوشمندانه‌ای است اما عقیده من این است که تفسیر و تاویل را باید به خواننده‌ واگذار کرد و بهتر است نویسنده خودش را به اثر الصاق نکند.

پدرام پناهی‌جو

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied