جمشید مشایخی:
به جای بازیگران مستعد سراغ چشم و ابروقشنگها رفتهایم
شبکه مردمی اطلاع رسانی(شما نیوز):جمشید مشایخی: من نمیگویم بازیگر نباید خوش قیافه باشد میگویم ما نباید همه چیز را به قیافه محدود کنیم. بازیگری حرفه باارزشی است و برای ورود به آن باید فیلترهایی را قرار داد.
به گزارش شبکه مردمی اطلاع رسانی(شما نیوز) و به نقل از جوانآنلاین، جمشید مشایخی متولد ۱۳۱۳، دارای تحصیلات ناتمام در رشته تئاتر است. وی سال ۱۳۳۶ به استخدام اداره تازه تأسیس هنرهای دراماتیک درآمد و به عنوان بازیگر کار خود را در برنامه نمایشی کانال سوم غیردولتی آغاز کرد و با ایفای نقش در فیلم کوتاه «جلد مار» هژیر داریوش به همراه فخری خوروش جلوی دوربین رفت. او تا کنون نقشهای خاطرهسازی را مانند سوته دلان، قیصر، سربداران، کمالالملک، هزار دستان، یک بوس کوچولو، پل سیزدهم و... ایفا کرده است. گفتوگوی ما را پیرامون نقشهایش و آنچه که در سینما و تلویزیون ایران میگذرد و فرهنگ ستارهسازی در ادامه مطلب میخوانید.
وقتی مروری به کارنامه هنری شما میکردم متوجه شدم در روند کاری شما دوران پر کاری و کم کاری زیادی وجود داشته است و شما در نقشهای مختلفی حضور داشتید اما ظاهراً در طول سالهای اخیر شما وسواستان را نسبت به انتخاب نقشها کمتر کردهاید. این موضوع ریشه درفقدان فیلمنامه یا عدم پیشنهاد مناسب دارد؟
من همیشه سعی کردهام در انتخابهایم با وسواس و دقت نظر خاصی عمل کنم؛ چرا که معتقدم من نسبت به مردم وظیفهای دارم که اگر از آن کوتاهی کنم به آنها بدهکار میشوم. اگر شما به خانه ما بیایید و روی میز کار من را ببینید متوجه خواهید شد که پر است از فیلمنامههایی که آنها را خواندهام اما حس کردهام با بازی در آنها نمیتوانم به آن چیزی که مد نظرم است دست پیدا کنم و ممکن است که مردم از من به خاطر بازی در این آثار دلگیر شوند، اما خب برای انتخاب یک نقش عوامل متعددی دخیل هستند.
چه عواملی؟
بالاخره ما بازیگر هستیم و تنها راه کسب معاش ما هم بازیگری است و اگر از این طریق نتوانیم ارتزاق کنیم بیشک از پس تأمین هزینههای جاری زندگیمان بر نمیآییم. وقتی شما به ۹ فیلمنامه جواب منفی میدهید بالاخره باید به دهمی پاسخ مثبت دهید. نمیتوان همینطور دست روی دست بگذارید و منتظر قصه بهتری بمانید چون هزینههای زندگی به شدت کم تحمل هستند.
پس نبود یک قصه مناسب باعث میشود که بازیگران گاه در آثاری حضور پیدا کنند که دور از انتظار است؟
من نبود یک قصه خوب را به منزله نداشتن نویسنده خوب نمیدانم؛ چرا که کشور ما مهد ادب و فرهنگ است و در طول تاریخ ما همواره نویسندگان توانایی را داشتیم که در تمام جهان آثارشان در خشیده است. حکایت فیلمنامه با وجود قصه خوب با هم متفاوت است؛ چراکه این تهیه کنندهها هستند که بر اساس اقتضای شرایطی که در آن قرار دارند دست به انتخاب میزنند. آنها معتقدند که قصههای فاخر نمیتوانند مخاطب را به سالنهای سینما بکشانند و به همین دلیل به سراغ قصههای دم دستی و عامهپسند میروند تا بتوانند از این طریق هزینههای فیلم را برگردانند و خب در این قصهها هم همواره یک یا دو کاراکتر اصلی وجود دارد که عموماً هم برای جوانترها نوشته شده است. در چنین شرایطی نمیتوان انتظاری بیش از این داشت. این در حالی است که در کشورهای پیشرفته بسیاری از آثار مطرح کاراکترهای فرعی اثرگذاری را هم در دل قصهشان میگنجانند. در هر صورت من فکر نمیکنم یک قصه فاخر منافاتی با استقبال مخاطبان داشته باشد.
پس شما فکر میکنید میتوان یک قصه فاخر را ساخت که قادر باشد مخاطبان را هم به سالنهای سینما بکشاند؟
صد در صد؛ به نظرم در طول سالهای اخیر ما بیش از اندازه مخاطبانمان را دست کم گرفتیم و تصورمان بر این است که آنها صرفاً به دنبال قصههای سطحی هستند، در حالی که ما تماشاگران باهوشی داریم و هر جا کار خوبی را ارائه کردیم آنها از آن استقبال کردهاند. سینماگران ما باید جدا از پر کردن جیبهایشان به فکر فرهنگسازی و ارتقای سطح سلیقه مخاطبان باشند.
شاید بهانه سینماگران ما این باشد که اگر سراغ قصههای امروزی با عشقهای سطحی نروند، نمیتوانند چرخه این صنعت و به دنبال آن زندگیشان را بچرخانند؟
من خودم مشکلات این عرصه را با گوشت، پوست و استخوانم لمس کردهام و میدانم طعم نداری چیست و چطور به خاطر کسب روزی حلال مجبور میشوید در کاری ظاهر شوید که چندان آن را دوست ندارید. گاهی وقتها میشود که با خودم میگویم کاش حتی به اندازه خرید یک دکه داشتم و در آن شغلی را برای خودم دست و پا میکردم تا مجبور نشوم در کارهایی که به لحاظ قصه بیارزش هستند بازی کنم اما صد افسوس که این اتفاق رخ نمیدهد. شرایط این عزیزان را من درک میکنم اما باز هم میگویم نمیتوان دست روی دست گذاشت و صرفاً منتظر معجزه ماند؛ همه ما باید دست به دست هم بدهیم تا سینمای ما از این وضعیت خارج شود و به آرمانی که ما در ذهنمان داریم نزدیک گردد.
در حرفهایتان به این موضوع اشاره کردهاید که معمولاً نقشهای خوبی برای افرادی که در سن و سال شما قرار دارند، نوشته نمیشود؛ ظاهراً این اتفاق در گذشته به شکل معکوس وجود داشته است، چرا که شما در اوج جوانی در نقش افراد سالخورده حضور پیدا میکردید؟
خب شرایط بنا بر اقتضایی که ما در آن قرار داریم مدام در حال تغییر است و شما نمیتوانید انتظاری را که سالها قبل داشتید در شرایط کنونی هم داشته باشید. ما در سالهای قبل توجه بیشتری به کارهای ارزشی داشتیم ولی متأسفانه این روزها با شیب تندتری در مسیر ساخت کارهای سطحی در حال حرکت هستیم.
چه اتفاقی افتاد که شما در اوج جوانی تصمیم بگیرید در نقش یک پیرمرد ظاهر شوید؟
سؤالتان ناخودآگاه من را به سالهای دور برد؛ دورانی که تازه وارد عرصه بازیگری آن هم در تئاتر شدم. در آن مقطع علی نصیریان روی تئاتری با نام «وظیفه پزشک» اثر پیر اندللو کار میکرد و از چند نفر از بچههای تئاتر که اکثراً هم جوان بودند خواست که در این اثر با او همکاری کنند. در تئاتر پیرزنی ایفاگر یکی از نقشهای اصلی بود اما هیچ کدام از خانمهای آن جمع که همگی هم جوان بودند قبول نکردند که نقش آن پیرزن را ایفا کنند. آقای نصیریان هم در یک حرکت جالب زیرکانه آن نقش را تبدیل به یک مرد مسن کرد و خب به ناچار باز هم به دنبال بازیگری با این مشخصه میگشت تا اینکه اسماعیل شنگله برای بازی در این نقش من را به ایشان معرفی کردند. ابتدا برای بازی در این اثر استرس داشتم؛ نمیدانستم آیا میتوانم از پس مسئولیت دشواری که به من واگذار کردهاند برآیم یا خیر، چون باید به لحاظ گریم، حرف زدن و راه رفتن روی خودم حسابی کار میکردم. سرانجام با این استرسم کنار آمدم و آن نقش را ایفا کردم که البته همان کار بابی شد تا من در نقش افراد پا به سن گذاشته هم بازی کنم.
البته اگر اشتباه نکنم این همکاری شما با علی نصیریان ادامه پیدا کرد و شما در کار دیگری هم با حضور ایشان باز هم در نقش یک پیرمرد ظاهر شدید؟
همینطور است. من در نمایش «افعی طلایی» هم بار دیگر با علی نصیریان همکاری کردم منتها با این تفاوت که ایشان در آن اثر به عنوان نویسنده حضور داشتند و کارگردانی آن کار بر عهده عباس جوانمرد بود. من در آن کار گریم سختی شدم و نقش پیرمردی را ایفا کردم که کر و لال بود. من باید صرفاً با تکیه بر حس و بازی بدون کلام نقشم را به مخاطب ارائه میکردم. ایفای این رل که در نوع خودش یک چالش بزرگ محسوب میشد برای جوانی مثل من که در ابتدای فعالیت بازیگری قرار داشت کار راحتی نبود اما من همه تلاشم را به کار بستم و خوشبختانه از پس مسئولیتی که به من واگذار کردند هم تا حدی برآمدم.
آن زمان فکر نمیکردید با ایفای نقشهایی از این دست ممکن است شانستان را برای بازی در نقشهای جوان اول از دست بدهید؟
هدف من از بازیگری ارائه یک کار در خور توجه بود؛ کاری که خودم و اساتیدم و مهمتر از همه مردم از آن راضی باشند. بیشک من اگر میخواستم به مسائلی از این دست فکر کنم اصلاً نباید دست به چنین انتخابهایی میزدم و به انتظار یک نقش آنچنانی خانهنشین میشدم. شکر خدا من از مسیری که در بازیگری طی کردهام راضی هستم و معتقدم این امر میسر نمیشد مگر به خواست خداوند و لطف مردم. هدف من از ورود به عرصه بازیگری هیچگاه کسب شهرت و پول نبوده است و نیست. من فقط برای مردم کار میکنم و خودم را موظف کردهام که هیچگاه برای آنها کمفروشی نکنم چون آن روز مصادف با پایان فعالیت هنری من است.
با اینکه شما همواره در نقش افراد مسن درخشیدید اما خب حضور پررنگ شما شاید برای برخی این ذهنیت را به وجود آورد که درگیر نوعی کلیشه شده اید؟
این موضوع زمانی صحت داشت که من صرفاً در اینگونه نقشها حضور داشته باشم و نقش دیگری را تجربه نکرده باشم در حالی که شما اگر به کارنامه هنری من نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که من تجربههای متفاوتی را داشتهام که فارغ از نقش یک پدر یا پدر بزرگ و خان دایی، خان داداش بوده است، اما خب ظاهراً نقشآفرینی من در این کارها در حافظه مردم بیشتر نقش بسته است و آنها من را با این کاراکترها به یاد میآورند البته من این موضوع را به هیچ عنوان نشأت گرفته از ضعف یک بازیگر نمیدانم و معتقدم او در این نقشها به قدری اثرگذار ظاهر شده است که ارزش ماندگاری در حافظه مردم را داشته است. بالاخره هر بازیگری در یک قالب بیشتر از سایر نقشهایش دیده میشود.
یکی از متفاوتترین و بهترین نقشهایی که شما در سالهای اخیر بازی کردید نقش شما در فیلم سینمایی «یک بوس کوچولو» بود؟
خیلی خوشحالم که شما به این موضوع اشاره کردید چون این فیلم همواره جزو کارهای مورد علاقه من است؛ چرا که شخصیتی را که در این فیلم ایفا کردم به شدت به خود واقعی من شبیه است و من برای ایفا کردن آن احتیاج به ما بهازای بیرونی نداشتم؛ چرا که بیش از ۷۰ درصد از شخصیت آن فرد در خود واقعی من وجود داشت اما خب متأسفانه نقشهایی مانند آن کمتر در سینمای ما یافت میشود.
البته یکی از نقشهای خوب دیگری هم که ایفا کردید مربوط به «خانهای روی آب» میشود. شما با آنکه در آن کار یک نقش کوتاه را بر عهده داشتید اما بازی درخشانی را از خود به نمایش گذاشتید.
خدا شما را حفظ کند که بعد از گذشت بیش از ۱۰ سال نسبت به بازی من این لطف را داشتید چون برای ایفای یک نقش هیچگاه اندازه آن برای من مهم نبوده است اما خب وقتی من میآیم و یک نقش فرعی مانند دکتر لطیفیان را در فیلمی مانند خانهای روی آب بازی میکنم و آن نقش با وجود کوتاهیاش به یکی از نقشهای اثرگذار در این فیلم بدل میشود، انتظار دارم یک منتقد بیاید و حتی یک خط هم که شده در مورد آن بنویسد اما دریغ که این اتفاق هرگز نمیافتد تا ما بیش از پیش ثابت کنیم تنها برایمان بازی ستارهها مهم است.
خوب شد که این سؤال بحث ما را به سمت ستارهسازی پیش برد. اتفاقی که مورد نقد بسیاری از اهالی هنر قرار گرفته است و البته نمیتوان منکر این موضوع هم شد که به شدت طرفداران خاص خودش را هم دارد. شما نظرتان راجع به این فرآیند چیست؟
این موضوعی که شما مطرح کردید احتیاج به ساعتها حرف زدن و کارشناسی دارد. شما نمیتوانید تنها در یکی، دو جمله بخواهید این موضوع را تفسیر کنید اما به طور کلی باید بگویم من با حضور جوانها در این عرصه بسیار موافق هستم و همواره از کار کردن با آنها استقبال کردهام چرا که معتقدم آینده هنر ما در دست جوانهای ماست و با میدان دادن به آنهاست که هنر ما اوج میگیرد اما خب متأسفانه ما به جای آنکه به جوانهای با استعدادمان که در این عرصه رنج و مرارت بسیاری کشیدهاند و تحصیلکرده این هنر هستند و خاک صحنه خوردهاند میدان بدهیم به سراغ جوانهای چشم و ابرو قشنگی میرویم که صرفاً به خاطر ظاهرشان بازیگر شدهاند و انگیزهای از ورود به این عالم به جز کسب پول و شهرت ندارند. متأسفانه این افراد را ما به بهانه ستارهسازی وارد دنیای بازیگری میکنیم.
پس شما مشکل را در چهره محور بودن این افراد میدانید؟
من نمیگویم بازیگر نباید خوش قیافه باشد میگویم ما نباید همه چیز را به قیافه محدود کنیم. بازیگری حرفه باارزشی است و برای ورود به آن باید فیلترهایی را قرار داد و به صرف پارتیبازی یا خوشچهره بودن نباید کسی را انتخاب کرد؛ چرا که در آن صورت ما حق عدهای از افراد بااستعداد را میخوریم و نسبت به آنها بدهکار میشویم. شاید بیشتر حرف زدن راجع به برخی از مسائل به صلاح سینمای ما نباشد مثل اینکه تهیهکننده یا کارگردانها بدون هیچ ضابطهای فلان فرد را از کوچه و خیابان با هزاران وعده میآورند تا بلکه از این طریق. . . ولش کنید اصلاً بهتر است وارد این مسائل نشویم.
پس شما هم به نوعی به بیاخلاقی در جامعه سینما اشاره میکنید؟
همانطور که اشاره کردم دوست ندارم این مسائل را در بوق و کرنا کنم. ما باید با این معضل به شکل کارشناسانه رفتار کنیم. عرض من این است فردی باید وارد این وادی شود که اهل دل باشد، قدر هنر را بداند، چشمش دنبال شهرت نباشد، برای این هنر و مردمی که با آنها کار میکند ارزش قائل باشد چون بالاخره این افراد عنوان الگو را یدک میکشند و فردی که چنین عنوانی را به دوش میکشد باید قدر آن را بداند. آدمهای کوچک نباید وارد این عرصه شوند چون هنر مقدس است و فضیلت خاص خودش را دارد.
از بحث پیرامون این موضوع جدا شویم؛ شما سالهاست که کار در سینما و تلویزیون را به موازات هم ادامه میدهید. بیشک برای بسیاری جالب خواهد بود که بدانند شما کار کردن در کدام رسانه را ارجح و سختتر میدانید؟
هیچکس نمیتواند منکر جذابیتهایی که سینما برای بازیگرانش دارد بشود، چون اساساً کار در جلوی دوربین ۳۵ بسیار شیرین است اما واقعیت این است که بعد از این همه سعی و تلاش در این عرصه به این نتیجه رسیدم که بازی در تلویزیون به مراتب دشوارتر از سینما است؛ چرا که در این رسانه شما با طیف وسیعی از مخاطبان با سلیقههای متفاوت مواجه هستید و از این جهت باید تمام حواس و تمرکزتان را معطوف کنید تا اثر درخور توجهی را ارائه دهید. با اینکه برخی از اهالی سینما نسبت به حضور در تلویزیون گارد دارند اما من این رسانه را بسیار مردمی میدانم و معتقدم اگر تلویزیون نبود خیلی از کارگردانها و بازیگران بیکار میماندند. در شرایطی که سینمای ما با نوعی سردرگمی مواجه است بحق تلویزیون توانست جور آن را بکشد.
پس شما سینما را دچار نوعی سر درگمی میدانید؟
بله متأسفانه اکثر فیلمهای ما شبیه به هم شدهاند؛ انگار یک سوژه به نویسندههای ما داده میشود تا از روی آن کپی کنند. همه قصهها حول و حوش دختر و پسری عاشق میگذرد که با کمی لودگی با هم ازدواج میکنند. سینمای امروز ما از لحاظ محتوا دچار سردرگمی شده است. مگر ما مشکلی به جز عشق در جامعهمان نداریم که بخواهیم در مورد آن حرف بزنیم و فیلم بسازیم.
یعنی تکرار در انتخاب سوژه یکی از اصلیترین مشکلات سینمای ما در شرایط کنونی است؟
عشق چیز بدی نیست اما موضوع این است که این عشقی که در فیلمهای امروز شاهد آن هستیم اصلاً عشق نیستند. البته ما این مشکل را در موسیقی پاپ هم داریم. ترانهای که برخی از خوانندههای ما با سوز دل میخوانند بیشتر از آنکه عاشقانه باشد توهین به عشق است؛ متأسفانه این تصاویری که ما از عشق در فیلم یا موسیقیمان نشان میدهیم بیشتر از آنکه سازنده باشد تخریبکننده است. ما باید چشمهایمان را باز کنیم و دیگر مشکلات موجود در جامعهمان را هم به تصویر بکشیم.
بیشک شما هم مانند هر هنرمند دیگری در ذهنتان ایدهآلی نسبت به صنعت سینما دارید؛ آرمانشهر شما نسبت به این هنر چیست؟
واقع نمایی، این رسالت هنر سینماست و به عقیده من باید به جای درگیر شدن در ابتذال به سمت روایت واقعیت گام بردارد. متأسفانه در تمام دنیا سینما با شتاب به سمت مفاهیم خشونت، ابتذال و ترس رفته است و از رسالت اصلی خودش فاصله گرفته است.
تا به حال اتفاق افتاده وقتی دارید به بازیتان نگاه میکنید با خودتان بگویید کاش این نقش را طور دیگری ایفا میکردم؟
این اتفاق همواره برای من رخ میدهد و این حس از بدو فعالیت کاریام به نوعی همراهم بوده است. هر بار به نقشی که ایفا کردهام نگاه میکنم با خودم میگویم این نقش را میتوانستم بهتر از اینها ایفا کنم. شاید این مسئله به این خاطر باشد که همواره ما بعد از انجام کاری به تجربیاتمان اضافه میشود و دوست داریم با توجه به آنها کارهایمان را پیش ببریم.
شما فعالیت هنریتان را با تئاتر شروع کردید و در عصر طلایی این هنر در آن حضور داشتید اما این روزها هنر نمایش در نوعی سکوت و رکود خبری قرار دارد. کمی راجع به این موضوع صحبت کنید ؟
در گذشته چون سینمای ما تنها به آثار خارجی اختصاص داشت و چون هنوز دوبله رواج پیدا نکرده بود در نتیجه مردم علاقه چندانی به تماشای این آثار نداشتند و ترجیح میدادند برای گذراندن اوقات فراغت به تماشای تئاتر بروند اما خب رفته رفته با گسترش سینما و تلویزیون مردم نسبت به تماشای این هنر علاقهشان را از دست دادند. متأسفانه مردم ما در شرایط کنونی به تئاتر چندان علاقهمند نیستند و فرصتی را برای تماشای تئاتر ندارند. این در حالی است که ارزش تئاتر به مراتب از فیلم و سینما خیلی بالاتر است. سالها در رابطه با سینما صحبت شده که هنر است یا صنعت ؟ اما هنوز به جوابی در این باره دست پیدا نکردهاند در حالی که به نظر من باید این هنر را احیا کرد و سالنهای مناسبی را برای تئاتر ساخت و مردم را تشویق به تماشای این هنر کرد چون نگاه انتقادی نمایش باعث میشود که مردم بتوانند با ابعاد بیشتری از هنر آشنا شوند. متأسفانه کمبود مسائل مالی باعث شده است که بسیاری از هنرمندان ما جذب کارهای تصویری شوند. ما باید آنها را به لحاظ مالی حمایت کنیم.
یکی از نقشهای خاطره برانگیزی را که شما بازی کردید کمالالملک بود؛ با توجه به اینکه این کاراکتر ما به ازای بیرونی داشت برای آنکه خودتان را به او نزدیک کنید چه تدبیری را اتخاذ کردید؟
من دستی در عالم نقاشی دارم و بسیار به این هنرعلاقهمند هستم؛ چراکه معتقدم روح خلق کردن در آن به شکل پررنگی وجود دارد به همین خاطر وقتی پیشنهاد بازی در آن به من داده شد حسابی از آن استقبال کردم از طرفی من این شانس را داشتم که نزد استادی نقاشی را یاد بگیرم که خودش شاگرد کمالالملک بود همین موضوع باعث میشد نسبت به شخصیت آن فرد آگاهی کاملی را پیدا کنم؛ چراکه ایشان با جزئیات خاصی در مورد آن بزرگوار برای من صحبت میکردند. در هر حال آن نقش جزو خاطره انگیزترین آثاری بود که تا کنون ایفا کردهام.
شما سالها رابطه نزدیکی با استاد سمندریان داشتید؛ درگذشت ایشان باعث تأثر بسیاری از اهالی هنر شد. کمی راجع به این موضوع صحبت کنید ؟
آدمهایی مانند استاد سمندریان در هنر ما بسیار نادر هستند؛ افرادی که برای این هنر زحمت بسیاری کشیدند. افرادی که تئاتر را نزد حمید سمندریان آموختند فرصت بزرگی را در اختیار داشتند چرا که میتواستند از منبع این هنر علم را بیاموزند. من ارادت بیشماری را به این بزرگوار داشتم و معتقدم که جای خالی ایشان به این زودیها پر نخواهد شد. ما باید قدر افرادی نظیر ایشان را در زمانی که زندهاند بدانیم و از آنها بهره بگیریم چون سالها طول میکشد تا نظیر آنها متولد شود. هر چند که اعتقاد من بر این است که استاد سمندریان از زندگی در کنار عشقش که همان تئاتر است لذت زیادی را برده است.
یکی از نکات مثبت شما این است که همواره با کارگردانهای جوان و حتی کار اولی کار میکنید؛ این اعتماد از جانب شما چطور شکل میگیرد؟
روابط ما نباید در عالم هنر چیزی فراتر از این نوع اعتماد باشد؛ چرا که اصل اعتماد است که باعث شکوفایی استعداد افراد میشود بالاخره من خودم روزی جوان بودم و به خوبی میدانم که اعتماد کردن تا چه حد میتواند در پیشرفت افراد مؤثر باشد. به همین خاطر اگر جوانی به من پیشنهاد همکاری بدهد و اهل ذوق و با استعداد باشد هرگز جواب رد به او نخواهم داد.
متشکرم که در این مصاحبه شرکت کردید.
من هم از شما متشکرم و به همه دوستان هنرمند و مردم شریف کشورمان میگویم قدر خانوادهای که در آن زندگی میکنند را بدانند؛ چرا که مرکز خیر است