چطور یک دانشجو سخنران اولین خوشامدگویی به امام(ره) شد؟
من پیشنهاد دادم که پسر شهید صادق امانی باشد چون هم دانشجو و هم پسر اولین شهیدی بود که شاه او را در این قضایا اعدام کرد، ضمن اینکه امام(ره) خیلی نسبت به مرحوم شهید امانی محبت داشتند، به اضافه اینکه خیلی بیان بالایی داشت و صدایش بلند و بعد هم مبارز و در صحنه بود. به همین علت من فکر میکردم بهترین است.
به گزارش شمانیوز: پس از فرار محمدرضا پهلوی در 26 دی ماه سال 1357، امام خمینی(ره) تصمیم گرفتند از نوفل لوشاتو به تهران بیایند و رهبری انقلاب و هدایت آن را از نزدیک در دست بگیرند. اما ورود امام به ایران در حالی که هنوز مراکز دولتی و نظامی در دست حکومت طاغوت است و بختیار نخست وزیر می باشد؛ امری خطرناک است. به همین دلیل در میان انقلابیون فکر تشکیل کمیته ای جهت استقبال از امام شکل می گیرد. به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ کمیته استقبال از امام(ره) توسط شهید مطهری و شهید بهشتی ایده آن مطرح شد و در روزهای پایانی دی ماه کمیته ای ویژه از طیف های مختلف، از جمله شهید مطهری رابط با شورای انقلاب، شهید مفتح، رابط روحانیت مبارز، شهید فضلالله محلاتی، رابط روحانیت مبارز، هاشم صباغیان، رابط نهضت آزادی، اسدالله بادامچیان، رابط مؤتلفه اسلامی، حسین شاه حسینی، رابط جبهه ملی و جمعی دیگر حضور داشتند تا این مراسم با کمترین حاشیه و به بهترین وجه صورت گیرد. از طرف دیگر امام خمینی از پاریس پیغام داده بودند: «من آن روزی که میآیم میخواهم با مردم راهپیمایی کنم و بروم به بهشت زهرا.» که همین مسئله باعث حساسیت های زیاد دیگری شده بود. امام صبح روز 12 بهمن به تهران می آیند و مراسم برگزار می شود و... اما آنچه که در طی این سال ها در برگزاری بزرگداشت این روز کمتر به آن اشاره شده است، تصویر سخنرانی یک جوان مقابل امام در بهشت زهرا است، جوانی که به عنوان اولین سخنران وظیفه خوشامدگویی را بر عهده داشت. اما این جوان که بود و ماجرای انتخاب وی چگونه صورت گرفت؟ دانشجویی که در مراسم استقبال از امام صحبت کرد همان طور که گفته شده بود امام خمینی(ره) گفته بودند که وقتی بیایند مستقیم به بهشت زهرا خواهند رفت. به همین علت اعضاء کمیته برنامه ریزی می کردند که یک مراسم استقبال در فرودگاه باشد و بعد مستقیم به بهشت زهرا بروند و آن جا نیز مراسم بعدی باشد. اما اعضاء نهضت آزادی پیشنهاد دادند که امام در مسیر به دانشگاه تهران بروند و در آنجا نیز سخنرانی کنند. اما با دقت در ابعاد این قضیه می توان فهمید که این مسئله کاری غیر عملی است. زیرا در ازدحام مسیر هرگونه توقف و پیاده شدن امام از ماشین به معنی این خواهد بود که امام دیگر نتوانند سوار ماشین شوند و از رفتن به بهشت زهرا بمانند. اسدالله بادامچیان در این خصوص می گوید: «من نزد آقای مطهری و آقای بهشتی رفتم و به هر دو، مطلب را گفتم. به آقایان عرض کردم که اینها دنبال چه قضیهای هستند. آقای مطهری گفت: «محکم میایستیم و بههیچوجه چنین اجازهای را نمیدهیم.» گفتم: «اجازه میدهید من یک پیشنهاد بدهم؟ امام که بیایند، اختیار با ایشان است. خواستند سخنرانی میکنند، نخواستند، نمیکنند.» و اما اینکه چرا ما با این نظر مخالف بودیم، به خاطر این بود که هواپیمای امام(ره)، تازه مینشست. مدت زمانی طول میکشید تا مراسم ویژه فرودگاه انجام شود و از آنجا هم قرار بود تا بهشتزهرا برود و این مسیر طولانی و چندین کیلومتری را طی کند و اگر این برنامه را در دانشگاه اجرا میکرد، دیگر به بهشتزهرا نمیرسید. اگر میخواستیم امام(ره) را در دانشگاه پیاده کنیم، اصلاً امکان اینکه ماشین دو باره راه بیفتد، نبود. امام(ره) میخواستند حتماً در بهشتزهرا خطاب به شهدا صحبت کنند...آنها هم میدانستند که اگر امام(ره) در دانشگاه بایستند، به خاطر فشار جمعیت و شرایطی که ایجاد میشد، دیگر امکان اینکه بتوانند خود را بهشتزهرا برسانند، وجود نداشت. سوای اینکه امکان حفاظت از جان امام(ره) هم در دانشگاه مقدور نبود.» این مسئله در استقبال امام حل شد. اما مسئله دیگر برنامه استقبال از امام بود و چه کسانی صحبت کنند. در این ماجرا اعضاء نهضت آزادی مطرح کردند فرزند یک شهید در فرودگاه مقابل امام سخنرانی کند اما وقتی که اعضاء روحانیت و موتلفه متوجه می شوند که نهضت آزادی به دنبال آن هستند فرزند یکی از مجاهدین سخنرانی کند با آن مخالفت می کنند و مطرح می کنند که یک دانشجو صحبت کند که نماد قشر فرهیخته باشد. آن ها چند دانشجو از اعضاء نهضت و از منافقین پیشنهاد دادند که مخالفت شد در نهایت سه نفر دانشجو از جمله پسر آقای مطهری که دانشجو بود و آقای شاهنوش و دو نفر دیگر آمدند. بعد برای مراسم بهشت زهرا نیز افرادی مطرح شدند که خوش آمد گویی به امام بگویند. اسدالله بادامچیان در این خصوص می گوید: «آقای توسلی گفت: «انصاف بدهید که بهترین فرد برای گفتن این خیر مقدم پسر بدیعزادگان است.» او پسر کوچکی داشت که میگفت او بیاید. من گفتم: «ما راضی نیستیم عناصری که در این گروهها هستند، بیایند و صحبت کنند، چون بعداً این سازمانها سوءاستفاده میکنند.» شهید محلاتی دنبالهی حرف را گرفت و گفت: «درست میگویید. اینها نباید بیایند.» بعد بحث شد درباره اینکه باید چه کسی باشد چه کسی نباشد. من پیشنهاد دادم که پسر شهید صادق امانی باشد چون هم دانشجو و هم پسر اولین شهیدی بود که شاه او را در این قضایا اعدام کرد، ضمن اینکه امام(ره) خیلی نسبت به مرحوم شهید امانی محبت داشتند، به اضافه اینکه خیلی بیان بالایی داشت و صدایش بلند و بعد هم مبارز و در صحنه بود. به همین علت من فکر میکردم بهترین است. در این بحثها که مطرح شدند، رأی میگرفتیم و مرحوم مطهری گفت: «بله، واقعاً حق این است که آقای امانی بخواند و این احترام به اولین شهید، آن هم شهیدی است که برای کاپیتولاسیون آمریکایی شهید شد و حق بزرگی بر گردن ملت ایران دارد.» همه رأی گرفتیم و طبیعتاً اکثریت قبول کردند. آقای توسلی وقتی دید اوضاع به این شکل درآمد، گفت: «ما یک پیشنهاد هم داریم و آن هم اینکه شما از یک پدر و مادر شهید هم استفاده کنید.» که مراد آن ها مادر رضایی ها بود اما اعضاء مخالفت می کنند تا اینکه روز قبل از آمدن امام به ایران آقای توسلی گفت مسئله حل شد و امام از پاریس گفته اند مادر رضایی ها صحبت کند. من پرسیدم «امام گفتند یا از پاریس گفته اند؟» که توسلی گفت نه «از پاریس گفته اند ولی حتما امام گفته اند که آن ها گفته اند» که من حدس می زنم کار ابراهیم یزدی بوده است.» وقتی این ماجرا را شهید مطهری زنگ می زنند به پاریس و از امام تلفنی می پرسند امام می گویند نه من نگفتم. محمدقاسم امانی بعدها درباره درباره حس آن لحظاتش میگوید: «سالها عشق به خمینی و تحمل سختیهای عاشقی در حد فدا شدن پدر در این راه و زخم های زبان ماهها مبارزه در میان خون و آتش و فرار و گریز و رنجهای مضاعف از ملحدین و منافقین خنجرهای از پشت، روزهای انتظار و اضطراب و تلاش و لحظههای مبارکترین دیدار و زیارت تالی تلو معصوم و امیدهای برپا شدن حکومت اسلامی و حاکمیت ولی فقیه حتی برای مدتی کوتاه و فتنههایی که از همان لحظه ورود بر علیه این انقلاب شکل میگرفت مظللومیت راه ولایت را میدیدیم .»