داستانی رئال و فرصتی که میسوزد
نمایش «تابوت عهد» نوشته نیل لبیوت، با ترجمه فهمیه زاهدی و کارگردانی عماد قلیپور از نهم اردیبهشتماه ساعت۲۱:۱۵ به تئاتر باران آمده است.
به گزارش شما نیوز ، نمایش «تابوت عهد» نوشته نیل لبیوت، با ترجمه فهمیه زاهدی و کارگردانی عماد قلیپور از نهم اردیبهشتماه ساعت۲۱:۱۵ به تئاتر باران آمده است. مهدی کوشکی و بیتا معیریان در این نمایش ۷۰دقیقهای به ایفای نقش میپردازند. نمایشنامه «تابوت عهد» درباره دو نفر از اهالی نیویورک است که در صبحی تاریک و طولانی با خود و با یکدیگر مواجه میشوند. به بهانه این اجرا با بیتا معیریان؛ بازیگر و عماد قلیپور کارگردان و تهیهکننده «تابوت عهد» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
داستان نمایش در روز ۱۲سپتامبر سال۲۰۰۱؛ یعنی یک روز پس از انفجار برجهای دوقلو میگذرد اما در متن بیشتر به روابط میان انسانها پرداخته شده است. از دید شما این متن چه میزان با این تاریخ مرتبط است؟
عماد قلیپور: فکر میکنم جذابیت متن در این است که از واقعه ۱۱سپتامبر استفاده کرده است تا بگوید چقدر قصه زندگیها برای خانوادههای ۲۹۹۳نفری که کشته یا مفقود شدهاند، متفاوت است. یک نفر روز بعد از اتفاق با عشق و گریه، به آغوش خانواده خود بازمیگردد اما یک نفر دیگر با وجود علاقهای که به خانواده خود دارد، تصمیم میگیرد از این اتفاق برای رسیدن به قدرت استفاده کند. درواقع ۱۱سپتامبر فارغ از اینکه نشان میدهد عکسالعمل و انتخاب هر فردی به یک حادثه چیست، بحران و ریزش درونی این افراد را هم نشان میدهد. انسانها در موقعیتی قرار میگیرند که بتوانند انتخاب کنند.
بیتا معیریان: از دید من ۱۱سپتامبر یک بهانه است تا نشان دهد آدمها در موقعیتهای متفاوت چه کار میکنند. هر حادثهای که بتواند آن شخصی و کاراکتر شخصی یک انسان را مشخص کند، میتواند بهجای این اتفاق قرار بگیرد. در این نمایش نیز واقعه ۱۱سپتامبر به بهانهای تبدیل میشود برای برونریزی دو شخصیت نمایش. جذابیت متن برای من پارادوکس و تناقض تمام موقعیتهاست؛ فردی که مدام به او قهرمان گفته میشود، انسانی بزدل است، رئیس شرکت، وقتی در محیط خصوصی خود قرار میگیرد، برخلاف کلیشههای رایج، بیاحساس و متکبر نیست و... از دید من «تابوت عهد» متن موقعیت است که در این موقعیتها کاراکترها بهصورت مداوم برونریزی احساسی دارند.
در روند نمایش که کاملا رئال است و ما یک ساعت از زندگی یک زوج را شاهد هستیم، جای این دو شخصیت، بسیار ظریف تغییر میکند. چگونه این تغییر رئیس و مرئوس را پیش بردید که برای مخاطب باورپذیر باشد؟
عماد قلیپور: فارغ از بحث تردید، ترس و انتخابی که در سراسر نمایشنامه موج میزند، بحث قضاوت چندجانبه نمایش یکی از جذابیتهای اثر است چون در جایجای این نمایش، مخاطب قضاوتهای قبلی خود را دور میریزد و به نکات جدیدی آگاه میشود. این بازی با تردید، گمراهی و دوراهی حتی میتواند پایان کار را تغییر دهد.
نمایش کاملا بهصورت رئال پیش میرود و درنتیجه تمام طراحیها هم باید به این سمت میل کنند. درباره تعاملی که با طراحان نمایش داشتید تا این وجه را باورپذیر به مخاطب ارائه دهید، بگویید.
عماد قلیپور: از ابتدا بر این باور بودم که اگر قرار باشد تغییر خاصی بر متن اعمال کنم، به بیراهه رفتهام و متن را خراب کردهام. به همین دلیل تمایل داشتم در زمینه بازیها، طراحی گریم، لباس، صحنه و.... وفادار به متن پیش رفتم. شانسی که در زمینه بازیگری آوردم این بود که دو عزیز؛ یعنی بیتا معیریان و مهدی کوشکی در کنار من بودند که هر کدام با تجربههای فوقالعاده در زمینه بازیگری، پیشنهادهای بسیار خوبی در راستای متن میدادند اما در مورد طراحیها نمیخواستیم سادگی متن را با دکوری عجیبوغریب از بین ببریم. درنتیجه منا رمضانی هم بهخوبی این طراحی ساده را انجام داد. ما اصرار داشتیم رنگ قرمز در طراحی وجود داشته باشد تا بتوانیم فضای بیرون را هم در نمایش ببینیم اما کار ما در مورد گریم، کمی دشوار بود. براساس متن اختلاف سنی دو شخصیت، ۱۲سال است و ما باید بیتا معیریان را پیر میکردیم. سوگل بهرامپور؛ طراح گریم نمایش، بهخوبی از عهده کار برآمد.
البته هر کارگردانی برای اجرای نمایش خود، نظرات خود را بهنوعی وارد میکند. آیا شما کاملا وفادار به متن پیش رفتید یا تغییرات کوچکی در کلمات و... وارد شده است؟
عماد قلیپور: برخی از کلمات را تغییر دادیم چون میان ادبیات فارسی و انگلیسی تفاوت وجود دارد، نمیتوان دقیقا ترجمه کلمات را استفاده کرد چون باید به گونهای کلمات در نمایشنامه شنیده شوند که برای مخاطب شرایط حاکم بر اثر را نشان دهند. در روند تمرینها، کلمات را درونی کردیم.
بیتا معیریان: در پروسه تمرین بیشتر و بیشتر با موقعیت و داستان نمایش آشنا میشویم و ناخودآگاه به کلمات جدید و درستتر میرسیم.
خانم معیریان زمانیکه وارد سالن میشویم، تابلوی دختری را میبینیم که در دست خود چاقو دارد. زمانیکه شما بهسمت چاقو میروید، این تصور در ذهن شکل میگیرد که قرار است شاهد یک قتل باشیم.
بیتا معیریان: نگاهی که من به چاقو میاندازم و پارادوکسی که میان حال من و دیالوگهایم در انتهای نمایش وجود دارد که با حالی بسیار نامناسب به او میگویم هیچ راه فراری ندارد و... نشانگر این باشد که من انتقام خودم را گرفتهام. با نگاهم به تابلو مشخص میکنم که انتقام گرفتن من با استفاده از چاقو نیست بلکه با کلام این کار را میکنم.
عماد قلیپور: درواقع کشتن درون شخصیت اتفاق میافتد.
در این نمایش، قرار نیست گرهها غافلگیری ایجاد کند و قرار است روندی تخت را در اثر شاهد باشیم. در این نوع آثار، جزییات بسیار مهم میشوند و ریزهکاریهای شخصیتها باید دیده شوند. تمهید شما برای نشان دادن بیشتر این ریزهکاریها چه بود؟
عماد قلیپور: متن پر از دیالوگهای مقطع و با ضربآهنگی خاص است. آنچه هم در ذهن من و هم دو بازیگر وجود داشت این بود که باید زمان بیشتری را برای خوانش متن در نظر بگیریم. این اتفاق درنهایت به کار کمک کرد تا این ریزهکاریها دربیایند.
چنداجرایی بودن یک سالن برای طراحی صحنه؛ خصوصا طراحی رئال، دشواریهای بسیار زیادی بهوجود میآورد. این بخش را چگونه پیش بردید که طراحیها از سهاجرایی بودن تماشاخانه باران متضرر نشوند؟
عماد قلیپور: تلاش کردیم خواستههایمان را به حداقل برسانیم. در ابتدا تصمیم گرفته بودیم باتوجه به شرایط سالن، تنها یک کاناپه روی صحنه قرار دهیم که شخصیتها روی آن حرف بزنند و بازی کنند اما دریافتیم که به فضاهای بیشتری نیاز داریم و نمیتوان فضاهای دیگر را حذف کرد. یکی از دوستان به من میگفت چرا روی صحنه تختخواب داریم اما چندان از آن استفاده نمیکنیم. درحالیکه این طراحیها به فضاسازی و تفکیک فضاهای نمایش و حتی دیالوگگوییها کمک میکند. از دید من اگر قرار بود تمام جریان نمایش در یک فضای ثابت اتفاق بیفتد، حقمطلب ادا نمیشد. از سویی دیگر فضاها در متن لحاظ شده بود هرچند تمام این فضاها را ما نساختیم. درواقع تنها فضاهایی را حفظ کردهایم که به بازیگران و درک متن از سوی تماشاگران کمک میکند. رضا حیدری؛ طراح نور نمایش هم با تفکیک نوری بهشدت به فضاسازیها کمک کرد.
در این نمایش بهدلیل منطبق بودن با زمان، ریتم از اهمیت بیشتری برخوردار است. ریتم نمایش در دو وجه دیده میشود؛ اکتیو بودن ابی و سست بودن بن دیده میشود. چه برنامهای داشتید که ریتم نمایش را حفظ کنید؟
بیتا معیریان: در پروسه تمرین ریتم بهوجود آمد. در روند تمرین بیشتر به بداههپردازی پرداختیم که بسیار به ریتم کمک کرد. تلاش میکردیم براساس زیر متن، بداههپردازی کنیم. احساس میکنم این بداههپردازی بود که ریتم را ساخت و شاید اگر این کار را انجام نمیدادیم، ریتم اثر درست از آب درنمیآمد چون این نمایش براساس بدهبستان پیش میرود.
در نمایش هیچ موسیقیای شنیده نمیشود. این مسئله دراماتیزه کردن کار را دشوارتر میکند و بر روی حس بازیگران تاثیر میگذارد. خلا موسیقی را چگونه پر کردید؟
عماد قلیپور: دیوید ممت در کتاب «درست و نادرست» خود، میگوید که بهزور نکتهای را در متن نچپانید! اگر لازم است اجزاء مختلف را به متن بیافزایید. از دید من خود متن، روندی را بهوجود میآورد که نیازی به موسیقی ندارد. البته برای نمایش موسیقی ابتدایی و انتهایی در نظر گرفتهایم که اتفاقا برای فضاسازی در نظر گرفته شده است و نام قطعات «۱۱سپتامبر» است اما نیازی ندیدم از موسیقی کمک بگیرم. بازیگران نمایش هم بهقدری درست بازی میکنند که خلاء موسیقی اصلا حس نمیشود.
بیتا معیریان: از دید من نبودن موسیقی به خود متن مربوط است چون ما لحظهای از بگومگوی دو انسان که با یکدیگر در رابطه هستند را بهصورت کاملا رئال نشان میدهیم. مخاطب فکر میکند که واقعا دو نفر که یکی بهدنبال حقیقت است و دیگری بهدنبال فرصتهای بهتر در مقابل او باهم بحث میکنند. در زندگی عادی و در این موقعیت، اصلا کسی موسیقی نمیگذارد. از دید من در اجراهایی که بهسمت فرمالیستی میروند، میتوان از موسیقی و افکت استفاده کرد اما در این اجرا، موسیقی مخاطب را از زندگی دور میکند و به او یادآور میشود که تئاتر میبیند.
در این نمایش، شاهد بودیم که دیالوگها بهخوبی و بدون مکث، در یکدیگر دیزالو میشدند چون اگر مکث پیش بیاید، آن لحظه از دست میرود. چگونه این بخش را پیش بردید؟
عماد قلیپور: از بیتا معیریان و مهدی کوشکی تشکر میکنم که به من و متن اعتماد کردند و در این نمایش حضور یافتند. در «تابوت عهد» تجربیات بسیار زیادی اندوختم. در این نمایش دیالوگها همواره در هم دیزالو میشوند. در دورن من این نهادینه شده بود که در تئاتر باید بعد از اتمام دیالوگ یکی از شخصیتها، دیگری صحبت کند. برای من پیدا کردن نقاطی که دیالوگها در بحثها و بگومگوها در هم دیزالو میشوند، بسیار اهمیت داشت. واقعا این کار برای من جذاب بود چون تا پیش از این با چنین وجهی از دیالوگگویی مواجه نشده بودم.
زوم:
عماد قلیپور: استفاده یا سوءاستفاده از یک تراژدی
در «تابوت عهد» ۱۱سپتامبر یک بهانه است. فکر میکنم همچون ما که بزرگترین اتفاق معاصر را حادثه پلاسکو میدانیم، برای نویسنده، ۱۱سپتامبر روز مهمی بوده است. درواقع «تابوت عهد» درباره این است که عکسالعمل آدمها برای یک اتفاق مشخص چه میزان با یکدیگر متفاوت است و هر فردی چه نگاهی به یک اتفاق مشترک دارد. ممکن است هر دو یک حرف را اما به دو شیوه متفاوت بزنند و یا هر دو در اشتباه باشند! در این میان ترسی وجود دارد مبنی بر اینکه آیا انتخابهای ما درست هستند و ریاکشن درستی به اتفاقها نشان میدهیم. از سویی دیگر در این نمایش از یک فرصت طلایی صحبت میشود که ما نمیدانیم این فرصت از روی ترس، تردید و یا انتخاب صورت گرفته است. از سویی دیگر بحث نمایش در این باره است که آیا انسانها از این فرصت استفاده میکنند یا سوءاستفاده.
مینا صفار