" مکانیسم تئوری کنترل ورشکستگی موسسات اقتصادی"
یادداشت وارده/ دکتر امیر جعفری صامت، استاد دانشگاه و پژوهشگر علوم بانکی
یکی از عوامل ورشکستگی شرکتها فقدان کنترل است، اما اینکه چه تشکیلاتی برای کنترل وجود دارد و چه کسی باید کنترل کند، جای بحث دارد. اگرچه در شرایط قانونی یک شرکت باید بهوسیله سهامداران مختلف کنترل شود، ولی دائماً مدیریت شرکت فعالیتهای اقتصادی را تبیین میکند. حال آیا این فعالیتها بهطور کافی نظر همه سهامداران را تأمین میکند؟ آنچه که مهم است این است که گروه مدیریت باید کنترل مدعیان مختلف را بپذیرد. مدیریت باید کنترل طولانی روی شرکت را که رضایت خاطر برای صاحبان سهام بهوجود میآورد را موردتوجه قرار دهد، حداقل رضایت سهامداران یعنی رعایت نظرات صاحبان سهام، البته رعایت نظر آنان نباید وضعیت صورتهای مالی را خراب کند. اگر هر گروه سهامداران با کنترل اضافی و با عملشان توان شرکت را از بین برند، در اصل کنترل موردنظر را انجام دادهاند. در بخش بعدی روشن میشود که صاحبان سهام و سرمایهگذاران ممکن است با انجام چه اعمالی کنترل در شرکت را از بین ببرند.
سهامداران
سهامداران منطقاً علاقه به دریافت سود سهام، افزایش قیمت آن و درنتیجه افزایش ثروت خود دارند. در این میان سهامدارانی که احساس می کنند به این مهم دست نیافته اند، انواع عملیات تخریبی را در قالب فشارهای انجمنها و مؤسسات حرفهای بهصورت مستقیم در مدیریت شرکت انجام میدهند. آنها میتوانند سهام خود را در بازار بفروشند یا از حق رأی علیه مدیریت استفاده کنند. اگر با انجام این عملیات قیمت سهام پایین بیاید و یا شرکت ازنظر قدرت مالی به مخاطره بیافتد، کنترل، ازدسترفته تلقی میشود. مشکلات در نسبتهای مالی و دیگر متغیرها میتواند با از دست رفتن کنترل، توسط این گروه از سهامداران ناراضی تحقق پیدا کند؛ بهاضافه تغییر هیئتمدیره و یا مدیریت شرکت توسط سهامداران از علائم مشکلات در کنترل است.
بستانکاران
بستانکاران یک بانک از گروه های مختلف از جمله سپرده گذاران، سازمان امور مالیاتی، بانک مرکزی و سایر بانک ها، صندوق ذخیره ملی و ... می باشند. بسیاری از این بستانکاران متقاضی دریافت اصل و فرع وجوه خود در زمان¬های خاص هستند. این گروه ها ممکن است از چند روش استفاده کنند، مانند: امتناع از تمدید دوره بازپرداخت، امتناع از پرداخت وام در زمان آینده، افزایش نرخ بهره مؤثر، تقاضاهای بیجهت ازجمله ادعا روی داراییهای شرکت و یا اقدام برای پیشبینی ورشکستگی. اگر یکی از این فعالیتها بهطورجدی، صورتهای مالی شرکت را تخریب کند کنترل بر این نوع بدهیهای احتمالی از بین میرود. برای مثال اگر از تمدید بدهیها و اعتبارات امتناع ورزیده شود و یا زمانی که تأمین اعتبار و منابع، ضروری است، افزایش خط اعتباری میسر نشود، در آن صورت شرکت ازنظر مالی وضعیت خوبی نخواهد داشت و کنترلی نیز وجود نخواهد داشت. تجزیهوتحلیل سنتی بهطور منصفانه روی بزرگترین عامل ورشکستگی یعنی نسبت نقدینگی ازنظر تأمین نقدینگی حساس است. بههرحال اطلاعات درخصوص امتناع از تمدید دوره بدهیها یا عدم پرداخت بدهیهای آینده باید در یادداشتهای پیوست صورتهای مالی افشا شود.
مشتریان
مشتریان بهعنوان گروهی از صاحبان سهام، تولید محصولات مناسب، خدمات خوب باکیفیت، قیمت مناسب با یک خط اعتباری منطقی را جستجو میکنند. این علاقه در رابطه با مقایسه نمودن با محصولات دیگر شرکتها و همچنین با تکنولوژی بهتر و محصولات عالیتر و تضمین کیفیت تولید یا پرداخت غیر فوری قابلبیان است.
محدودیتهایی که فروش را کاهش دهد و یا عدم قدرت دریافت و وصول حسابهای دریافتنی باشد، بهنوعی منجر به عدم کنترل میشود. نسبتهای مالی که خیلی پایین است شامل نسبت گردش موجودی کالا و نسبت فروش به موجودی، گردش حسابهای دریافتنی، دوره متوسط وصول و حاشیه سود، میتواند علائمی برای وجود مشکل و عدم کنترل باشد.
کارمندان
تقاضای کارمندان شامل پرداخت حقوق مناسب، آموزش کارکنان، پیشرفت، وضعیت مناسب کار و استخدام دائم است. کارمندان انتظار دارند اختیار ترک کار، ایجاد اتحادیههای کارگری، تقاضای پرداخت حقوق بیشتر، کار کمتر و دعوی علیه شرکت را داشته باشند. اعتصابات، کمکاری و پایین بودن گردش وجوه بهطور مسلم شرکت را نابود میکند. این بدهی احتمالی و حرکت گروهی میتوانند کنترل را در شرکت از دست بدهد. تحلیل گران سنتی این فاکتورها را مدنظر قرار نداده و درروش سنتی اندازهگیری تولیدات، نسبت هزینه حقوق و دستمزد نادیده گرفته میشود درحالیکه این موارد میتواند ناقوس مرگ شرکت را به صدا درآورد.
مدیران
مدیران نقش دوگانهای بازی میکنند شبیه دیگر کارکنان و کارمندان به تداوم شغل، رضایت شغلی، حقوق مناسب و نیاز به قدرت و پرستیژ علاقهمند هستند و از طرف دیگر بهعنوان وکیل و نماینده شرکت، نگهبان و حافظ منافع صاحبان سهام هستند. عدم کنترل در نقش اول مدیریت با عدم کنترل در نقش دیگر مدیریت جداست. در بخش یکم مدیریت از منافع پرداخت حقوق و مزایای مناسب، پیشرفت بالقوه، قدرت و پرستیژ و رضایت شخصی و انجام کار توسط مدیریت دفاع میکند.
حداکثر کردن ثروت شخصی بهعنوان هزینه صاحبان سهام، گول زدن شرکت، ایجاد فعالیت ادغامی، افزایش اندازه قدرت و پرستیژ مدیریت، خرید شرکت و خارج ساختن سهام از دست مالکین، همه این امور و یکی از این فعالیتها میتواند موقعیت شرکت را به خطر اندازد و کنترل توسط گروه صاحبان سهام را از بین ببرد. بهعنوان فعالیت نمایندگی و وکالت به خاطر صاحبان سهام، مدیریت ممکن است کنترل را از دست بدهد و حیات شرکت را به خطر اندازد. در اینجا عدم کنترل به دلیل عدم تصمیمگیری یا تصمیمگیری ضعیف، پایین آمدن میزان تقاضا، پروژههای متنوع یا فشار برای تحصیل منابع مالی، باید مستندسازی شود، هر حرکتی که بهطورجدی توانایی شرکت را به ادامه حیات تهدید کند باید بهعنوان از دست دادن کنترل تلقی گردد. علائم فساد مدیریت بهطور معمولی از نسبتهای سنتی معلوم نمیشود. اطلاعات دیگری که منجر به ایجاد نسبتهای ضعیف میشود شامل فقدان الزامات قانونی با قوانین ناگهانی (قوانینی که یک شبه و بدون پشتوانة کارشناسی تصویب و اجرایی می شوند) و یا مسائل مربوط به ادغام و مقایسه حقوق مدیران در یک صنعت است.
دولتمردان
درنهایت شرکت باید نیازهای اصلی دولت که توسط سازمانهای مجاز جمعآوری میشود را برآورده نماید مانند مؤسسات جمعآوری مالیات، حمایت از مصرفکننده و حمایت از محیطزیست. دولت یک مجموعه قوانین را به شرکت تحمیل میکنند و مدیریت باید کنترل کند که این فشار را به حداقل برساند، بنابراین این مدیریت باید قانون مالیاتی را رعایت کنند و از تبانی و اجرای پروژههای نامناسب جلوگیری کند، احترام به محیطزیست داشته باشد و محصولات خوب تولید کنند و اطلاعات کامل درخصوص محصولات را به مشتری ارائه دهد. مدیر باید خواستههای دولت را پیشبینی کند و سعی در تبدیل خروجی منابع شرکت داشته باشد.