چرا جامعه ایران در یأس و ناامیدی به سر میبرد؟
مدام گفته میشود جامعه ایران در شرایط یأس و ناامیدی به سر میبرد. میپرسی چرا؟ میگویند در انتخابات نامزدها و نیروهای سیاسی انتظارات زیادی را در شهروندان میپرورند و وعده پاسخ به مطالبات زیادی را میدهند، ولی کاندیدای پیروز در عمل نمیتواند به این سطح از انتظارات و مطالبات پاسخ عملی دهد و مردم سرخورده و ناامید میشوند.
به گزارش شمانیوز:مدام گفته میشود جامعه ایران در شرایط یأس و ناامیدی به سر میبرد. میپرسی چرا؟ میگویند در انتخابات نامزدها و نیروهای سیاسی انتظارات زیادی را در شهروندان میپرورند و وعده پاسخ به مطالبات زیادی را میدهند، ولی کاندیدای پیروز در عمل نمیتواند به این سطح از انتظارات و مطالبات پاسخ عملی دهد و مردم سرخورده و ناامید میشوند.
بهعنوان مثال حسن روحانی در انتخابات بهار ۹۶ وعده حل ابرچالش بیکاری را به مردم داد، ولی حل مشکل بیکاری به ایجاد اشتغال و سرمایهگذاری انبوه نیاز دارد. سرمایهگذاری به رابطه تعاملی کارا با جهان نیازمند است، ولی به این تغییرات در دولت (و جامعه) راه داده نمیشود. مضافا در توضیح علتهاي یأس در جامعه ایران گفته میشود مردم ٢٠ سال است که با امید به بهبود آینده در انتخابات شرکت میکنند، ولی پاسخ مناسب نمیگیرند و روند چالشهای مهم در جامعه مثل بیکاری، آثار خشکسالی، فقر، شکاف طبقاتی و... به نحو مؤثری مهار نمیشود و در نتیجه یأس و ناامیدی به آینده در میان مردم افزایش پیدا میکند. آیا این ناامیدی در جامعه ایران واقعا فراگیر است یا صرفا تصویر شایعی از جامعه ایران است؟ آیا این احساس مخصوص جامعه ایران است یا اکثر جوامع دیگر نیز با نوعی احساس ناامیدی روبهرو هستند؟ در پاسخ میتوان گفت متأسفانه درباره روند و میزان واقعی ناامیدی در جامعه ایران مطالعه بهروزی در اختیار نداریم.
پیمایشهایی که در دست داریم نشان میدهد که ٧٠ درصد مردم ایران از وضع موجود احساس و ابراز نارضایتی میکنند و در مجموع بیشتر از نیمی از مردم به آینده امید ندارند. البته این وضع ناامیدی فقط مخصوص جامعه ایران نیست؛ در اکثر جوامع جهان، بهجز چند منطقه (از جمله اروپای غربی و شمالی و آمریکای جنوبی) با پدیده ناامیدی از آینده در میان مردمانشان روبهرو هستیم (به این ناامیدی در کتاب «ورای چپ و راست» گیدنز اشاره شده است). به عبارت دیگر اگر در مدرنیته اول (دوره ۱۸۵۰ تا ۱۹۶۰) امید به آینده در اکثر جوامع از جمله جامعه ایران رو به افزایش بود، امروز در مدرنیته دوم یا به قول اریک بک در دوره «مدرنیته در آغوش خطر» در کنار فرایند افزایش امید در بخشی از جمعیت، با فرایند افزایش ناامیدی و ترس از آینده نیز در بخشی از جامعه مواجهیم. «سیاست امید» در بستر شرایط و احساس ناامیدی فوق ضرورت مضاعف پیدا میکند و شکل میگیرد. حاملان سیاست امید بهجای تأکید یکجانبه بر ساختارهای نابرابر و تبعیضآمیز اولا در مقام شناخت، وجود این ساختارها را انکار نمیکنند و ثانیا بر کنشگری واقعنگرانه و امیدوارانه برای اصلاح این ساختارها تأکید میکنند. در سیاست امید کنشگری آگاهانه و واقعنگرانه در برابر رویکردهای ساختارگرا قرار دارد. در سیاست امید، حاملان و کنشگران به مردم وعدههای بزرگ و تحققنیافتنی و آرمانشهری نمیدهند، بلکه ضمن قبول واقعیات معتقدند با رونق گفتوگوی جمعی در میان اقشار مختلف درباره مشکلات و راههای برونرفت از آنها، آیندهای بهتر به روی شهروندان گشوده ميشود.
حاملان سیاست امید معتقدند با امکانات جامعه مدرن مثل علم، تکنولوژی و سازمانیابی و خصوصا با رونق عرصه عمومی مجددا میتوان معضلات جامعه را مهار کرد و به آینده امیدوار بود. حاملان سیاست امید فقط در ماتم «قفلشدگی هسته قدرت» عزا نمیگیرند و بیعملی را تشویق نمیکنند، بلکه در دوره مدرنیته دوم و مدرنیته ارتباطی و اطلاعاتی به دنبال آگاهی و مشارکت شبکهای شهروندان و تقویت جامه مدنی نیز هستند. به بیان دیگر در ایران در مقابل مقاومت در برابر تغییرات، حاملان سیاست امید فعالیت کنشگری خود را فقط به انفتاح در هسته قدرت منوط نمیکنند و با تداوم فعالیت خود در بخشهای غیرحکومتی جامعه سیاسی و بخشهای گوناگون جامعه مدنی زمینه را برای تغییر آرام و تدریجی فراهم میکنند. حاملان سیاست امید با گسترش فعالیت خود در جامعه سیاسی و جامعه مدنی نمیگذارند وضعیت انسدادی باعث تداوم احساس ناامیدی میان شهروندان شود. حاملان سیاست امید تمام راههای کلان تغییر را وارسی کردهاند و با وجود موانع جدی در برابر راه اصلاحات همچنان به آینده و نتیجهبخشی راه اصلاحطلبی امیدوارند.